شرح و تفسیر غزل شماره 20 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 20 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 20 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 20 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 8

1) روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست / مِی ز خمخانه بجوش آمد و می باید خواست

2) نوبۀ زهد فروشانِ گران جان بگذشت / وقتِ رندی و طرب کردنِ رندان پیداست

3) چه ملامت بُوَد آن را که چنین باده خورد / این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست

4) باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد / بهتر از زهد فروشی که درو روی و ریاست

5) ما نه رندانِ ریائیم و حریفانِ نفاق / آنکه او عالمِ سِر است بدین حال گواست

6) فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم / وآنچه گویند روا نیست نگوئیم رواست

7) چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم / باده از خونِ رزان است نه از خونِ شماست

8) این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود / ور بود نیز چه شد مردمِ بی عیب کجاست

9) حافظ از چون و چرا بگذر و مِی نوش دَمی / نزد حکم اش چه مجالِ سخنِ چون و چراست

 

 

 

 

 

شرح و تفسیر غزل شماره 20 دیوان حافظ شیرازی

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست / مِی ز خمخانه بجوش آمد و می باید خواست


این غزل با دو غزل دیگر که با « ساقیا آمدن عید مبارک بادت » و « ساقی بیار باده که ماه صیام رفت » شروع می شود . هر سه به مناسبت عید رمضان گفته شده و ممنکن است که هر سه را در یک عید رمضان گفته باشد .

حاصل بیت : ایام رمضان سپری شد و عید صیام فرا رسید و دل ها به شوق آمدند و سکوت را در هم شکسته ، به جوش و خروش افتادند . شراب هم در میخانه به جوش آمد . پس می باید مِی خواست . [ یک سو = یک جانب . و مراد از یک سو شد یعنی تمام شد . شد = در اینجا احتمال دو معنا دارد . یکی انجام گرفت و تمام شد و دومی یعنی رفت . دل ها برخاست = دل ها به جوش و خروش آمد ]

نوبۀ زهدفروشانِ گران جان بگذشت / وقت رندی و طرب کردنِ رندان پیداست


دورۀ ریاکاران زهد فروش سپری شد یعنی ماه صیام تمام شد . وقت شادی و سرور رندان باده نوش فرا رسید . یعنی حالا دیگر زمان عیش و نوش است . حاصل کلام اینکه ، با فرا رسیدن عید همایونی ، این وضع مسرت بخش و حالت طرب ظهور کرد . [ زهد فروشان = کسانی که به زهد تظاهر می کنند . گرانجان = دارای جان سنگین ]

چه ملامت بُوَد آن را که چنین باده خورد / این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست


چه ملامت و آزار می رسد به آن کس که مثلِ ما باده می خورد . این که در نزد عشاق و رندان عیبی و خطایی نیست . یعنی پیشِ عشاق و رِنود ، باده نوشی سهو و خطایی محسوب نمی شود . اگر هم پیشِ زهاد و عباد ، خطا شمرده شود .

باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد / بهتر از زهدفروشی که درو روی و ریاست


یک باده نوش که در او هیچ روی و ریایی نباشد . بهتر از یک زهد فروش ریاکار است . که همه کارش با روی و ریا است . زیرا گناه شرب خمر ، گناهی است که با توبه ساقط می شود ولی ریا ، کفری است که با توبه محو نمی شود .

ما نه رندانِ ریائیم و حریفانِ نفاق / آنکه او عالمِ سِر است بدین حال گواست 


ما رندان ریاکار نیستیم و حریفان نفاق هم نیستیم . حاصل سخن اینکه در ما نفاق و ریا پیدا نمی شود . آن که عالِمِ اسرار است یعنی خداوندی که عالِمِ سروالخفی است گواهِ این حال ماست . یعنی خدا می داند که ما ریاکار و منافق نیستیم .

فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم / وآنچه گویند روا نیست نگوئیم رواست


فرض خدا را بجا می آوریم و به کسی هم اذیت و آزار نمی رسانیم و آنچه را که شارع مقدس جایز ندانسته ، ما نمی گوییم که جایز است . یعنی فرمایشات و دستورات خدا و پیغمبر را بجا می آوریم و به هیچ کس ظلم وستم نمی کنیم .

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم / باده از خونِ رزان است نه از خون شماست


چه می شود یعنی کار مهمی نیست که من و تو چند قدح باده بنوشیم . زیرا که باده از خون درخت انگور است نه از خون شما . یعنی هر که باده نوشد حقُ الله را رعایت نکرده است نه حق بنده را که مترتب با ضرو کسی باشد . [ چه شود = هیچ طور نمی شود . من و تو = خطاب عام است . رزان = جمع رز است به معنی درخت انگور ]

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود / ور بُوَد نیز چه شد مردمِ بی عیب کجاست


این باده نوشی عیبی نیست که از آن به کسی خلل و ضروری برسد و اگر هم عیب باشد . چه می شود . آدم بی عیب کجاست . یعنی عیب فقط منحصر به باده نوشی نیست . یا عیب تنها باده خوردن نیست بلکه عیوبی هست که باده خوری نسبت به آنها هیچ است . یعنی خیلی جزیی است .

حافظ از چون و چرا بگذر و مِی نوش دَمی / نزد حکم اش چه مجالِ سخنِ چون و چراست


حافظ به خود می گوید : از چون و چرا و گفتگو بگذر و ساعتی باده بنوش . زیرا در برابر حکمِ خدا مجالِ چون و چرا و گفتگو نیست . یعنی هر امری که از طرف خدا صادر می شود مجالِ اعتراض ندارد زیرا خداوند در افعال خود مختار است .

دکلمه غزل شماره 20 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 20 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟