شرح و تفسیر غزل شماره 152 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 152 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 152 دیوان سعدی شیرازی
1) بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت / به شرط آنکه نگوییم از آنچه رفت حکایت
2) بر این یکی شده بودم که گِرد عشق نگردم / قضای عشق درآمد ، بدوخت چشم درایت
3) ملامت منِ مسکین کسی کند که نداند / که عشق تا به چه حدّ است و حُسن تا به چه غایت
4) ز حرص من چه گشاید ؟ تو ره به خویشتنم ده / که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت
5) مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامی / هزارباره که رفتن به دیگری به حمایت
6) جنایتی که بکردم ، اگر درست بباشد / فراق روی تو چندین ، بس است حدّ جنایت
7) به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن / کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟
8) به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی / به هیچ سورتی اندر نباشد این همه آیت
9) کمال حُسن وجودت به وصف راست نیاید / مگر هم آینه گوید ، چنانکه هست حکایت
10) مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان / هنوز وصف جمالت نمی رسد به نهایت
11) فراق نامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد / که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت
بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت / به شرط آنکه نگوییم از آنچه رفت حکایت
ای دوست ، بازگرد که اکنون زمان آشتی و دوستی و لطف است ، به شرط آنکه ماجراهای گذشته را به یاد نیاوریم . [ عنایت = توجّه و احسان ]
بر این یکی شده بودم که گِرد عشق نگردم / قضای عشق درآمد ، بدوخت چشم درایت
با خود عهد بسته بودم که دیگر گرد عشق نگردم ، امّا عشق مثل قضا درآمد و چشم دانایی ام را بست و مرا گرفتار دل ساخت . [ بر چیزی یا کاری شدن = تصمیم به انجام چیزی یا کاری گرفتن / قضا = حکم و فرمان / درایت = علم و آگاهی ]
ملامت منِ مسکین کسی کند که نداند / که عشق تا به چه حدّ است و حُسن تا به چه غایت
فقط کسی که نمی تواند حدّ عشق و غایت زیبایی را تعیین نماید ، منِ مسکین را به دلیل عاشقی سرزنش می کند . [ ملامت = عتاب و سرزنش / مسکین = درویش و آنکه هیچ ندارد ، حقیر و ضعیف / حُسن = جمال و زیبایی / حد = اندازه و مقدار / غایت = نهایت ]
ز حرص من چه گشاید ؟ تو ره به خویشتنم ده / که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت
از دست آزمندی من کاری ساخته نیست ، پس تو مرا در پناه خویش گیر ، زیرا اگر هدایت تو همانند چراغی در راه تلاشم پرتو نیفکند ، تلاش به تنهایی به جایی نمی رسد . [ گشادن = حاصل شدن ، درست گشتن / راه به خویشتنم ده = مرا به خودت برسان ]
مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامی / هزارباره که رفتن به دیگری به حمایت
اگر جان عزیزم به دست تو هلاک شود ، برای من هزار بار بهتر است از اینکه برای جلب حمایت دیگری به او پناه برم .
جنایتی که بکردم ، اگر درست بباشد / فراق روی تو چندین ، بس است حدّ جنایت
اگر جنایتی که مرتکب شده ام درست باشد ، این مقدار از تو دور ماندن برای ععقوبت آن گناه کافی است . [ چندین = این همه ، بدین بسیاری ]
به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن / کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟
به هیچ طریقی نمی توانم بر خلاف رای و نظر تو کاری انجام دهم . به راستی از دست فرمانروای ولایت وجودم به چه کسی شکایت کنم . [ به هیچ روی = به هیچ وجه / رای = فکر و عقیده ، فرمان / ولایت = مملکت و سرزمین ]
به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی / به هیچ سورتی اندر نباشد این همه آیت
در هیچ صورتی این قدر معنی وجود ندارد و در هیچ سوره ای این همه آیه دیده نمی شود . صورت تو معانی باطنی بسیاری را در خود گرد آورده و گویی تو سوره ای هستی با نشانه ها و آیه های بسیار . [ صورت = شکل و هیأت ، نقش و نگار / معنی = حقیقت / سورت = سوره ، هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه قرآن مجید ]
کمال حُسن وجودت به وصف راست نیاید / مگر هم آینه گوید ، چنانکه هست حکایت
با وصف کردن نمی توان کمال زیبایی تو را بیان کرد ، مگر اینکه آینه بتواند تو را چنانکه هستی نشان دهد . [ کمال حُسن = غایت و انتهای جمال و زیبایی / مگر هم = به جز هم / راست آمدن = کنایه از برابری کردن ، یکسان و سازگار بودن ]
مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان / هنوز وصف جمالت نمی رسد به نهایت
سخن من به نهایت رسید و اندیشه ام پایان پذیرفت ، امّا هنوز هم توصیف جمال تو به پایان نرسیده است . به سخن دیگر ، سخن و اندیشه ام از وصف جمالت عاجز است . [ نهایت = غایت و انجام ]
فراق نامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد / که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت
هر گوشی که داستان جدایی سعدی را شنید ، از سخنان دردآلود او متأثّر گشت و درد سعدی به او هم سرایت کرد . [ فراق نامه = نامه ای که در آن شرح جدایی از دوست آمده است ، کنایه از شعر سعدی / سرایت کردن = اثر کردن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار