غزل شماره 141 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 141 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 141 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 141 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 9

1) هر که دلآرام دید ، از دلش آرام رفت / چشم ندارد خلاص ، هر که در این دام رفت

2) یاد تو می رفت و ، ما عاشق و بیدل بُدیم / پرده برانداختی ، کار به اتمام رفت

3) ماه نتابد به روز ، چیست که در خانه تافت ؟ / سرو نرُوید به بام ، کیست که بر بام رفت ؟

4) مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق / خرمن خامان بسوخت ، خانگه عام رفت

5) عارف مجموع را در پس دیوار صبر / طاقت صبرش نبود ، ننگ شد و نام رفت

6) گر به همه عمر خویش با تو برآرم دَمی / حاصل عمر آن دَم است ، باقی ایّام رفت

7) هر که هوایی نپخت ، یا به فراقی نسوخت / آخر عمر از جهان چون برود ، خام رفت

8) ما قدم از سَر کنیم در طلب دوستان / راه به جایی نبُرد ، هر که به اَقدام رفت

9) همّت سعدی به عشق میل نکردی ، ولی / مِی چو فروشُد به کام ، عقل به ناکام رفت

شرح و تفسیر غزل شماره 141 دیوان سعدی شیرازی

هر که دلآرام دید ، از دلش آرام رفت / چشم ندارد خلاص ، هر که در این دام رفت


هر کس معشوقی را ببیند ، قرار و ارام از کف می دهد و از این روی ، هر کس که به دام عشق درافتاد ، نباید انتظار رهایی داشته باشد . [ دلآرام = کنایه از معشوق و محبوب / چشم داشتن  = کنایه از توقع و انتظار داشتن ، امید و آرزو داشتن ]

یاد تو می رفت و ، ما عاشق و بیدل بُدیم / پرده برانداختی ، کار به اتمام رفت


آنگاه که فقط نامی در میان بود ، ما عاشقی دل از کف داده بوریم . اکنون که از حجاب برون آمدی و ما تو را آشکارا دیدیم ، کار عشق به انتها رسید و کمال یافت . [ کار به اتمام رفتن = تمام شدن و به پایان رسیدن کار / بیدل = کنایه از بی قرار و دلباخته / پرده برانداختن = کنایه از آشکار کردن ]

ماه نتابد به روز ، چیست که در خانه تافت ؟ / سرو نرُوید به بام ، کیست که بر بام رفت ؟


ماه در روز نمی تابد ، پس این که در خانه می تابد ؟ درخت سرو بر بام نمی روید ، پس این که بر بام رفته است کیست ؟ [ تافتن = پرتو انداختن و روشن شدن ]

مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق / خرمن خامان بسوخت ، خانگه عام رفت


عشق به سان خورشید پرتوافشانی کرد و شعله ای برافروخت که در اثر آن ، حاصل خواص و هستی عوام به آتش کشیده شد و سوخت و از میان رفت . [ مشعله = مشعل / خانگه = خانه و سرای / خرمن سوختن = کنایه از هستی به باد دادن ]

عارف مجموع را در پس دیوار صبر / طاقت صبرش نبود ، ننگ شد و نام رفت


عارف آسوده خاطر و متمرکز که در پشت دیوار پنهان بود و داعیۀ صبر داشت ، در اثر شیفتگی طاقت از کف داد و شهرت و اعتبارش به باد رفت . [ عارف = دانا و شناسنده / مجموع = آسوده و دارای جمعیّت خاطر / ننگ و نام = آبرو و اعتبار / شدن = رفتن ]

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دَمی / حاصل عمر آن دَم است ، باقی ایّام رفت


اگر در سراسر زندگانی ام فقط لحظه ای با تو به سر برم ، حاصل تمام عمرم همان یک لحظه است و بقیه ایّام عمر به بطالت گذشته است . [ دَمی = نفسی / حاصل = فایده ، نتیجه / دمی با کسی برآوردن = کنایه از لحظه ای و نفسی با کسی زندگی کردن ]

هر که هوایی نپخت ، یا به فراقی نسوخت / آخر عمر از جهان چون برود ، خام رفت


هر کس که هوای عشق در سر نداشت ، یا در اثر فراق و جدایی نسوخت ، وقتی در انتهای عمر از جهان برود ، خام و بی حاصل رفته است . [ هوا = عشق / هوا در سر پختن = کنایه از عاشق شدن ، شیفته و بی قرار گشتن / سوختن = کنایه از رنج دیدن / خام = کنایه از نپخته و ناآزموده ]

ما قدم از سَر کنیم در طلب دوستان / راه به جایی نبُرد ، هر که به اَقدام رفت


ما در راه طلب دوستان سَر خویش را قدم کرده و این راه را با سر می پوییم . آری ، هر کس در راه طلب دوست با پا راه رود ، به مقصد و مقصود نخواهد رسید . [ اَقدام = جمع قدم به معنی گام ها / قدم از سَر کردن = کنایه از درنگ نکردن  / راه به جایی بردن = رسیدن و پی بردن ]

همّت سعدی به عشق میل نکردی ، ولی / مِی چو فروشُد به کام ، عقل به ناکام رفت


تا سعدی عاقل بود ، اراده اش تمایلی به عشق نشان نمی داد امّا هنگامی که می عشق به کام او رسید ، ناچار عقل از او زایل شد و عشق بر وی سلطه یافت . [ همّت = در لغت به معنی بلند نظری و در نزد صوفیان ، قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود و یا دیگری / کام = دهان و گلو / به ناکام = به ناچار ]

شرح و تفسیر غزل 140                     شرح و تفسیر غزل 142

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 141 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟