غزل شماره 105 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 105 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 105 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 105 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 8

1) آب حیات من است خاک سر کوی دوست / گر دو جهان خرّمی است ، ما و غم روی دوست

2) ولوله در شهر نیست ، جز شکن زلف یار / فتنه در آفاق نیست ، جز خم ابروی دوست

3) داروی مشتاق چیست ؟ زهر ز دست نگار / مرهم عشّاق چیست ؟ زخم ز بازوی دوست

4) دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا / گوش من و تا به حَشر حلقۀ هندوی دوست

5) گر متفرّق شود خاک من اندر جهان / باد نیارد ربود گَرد من از کوی دوست

6) گر شب هجران مرا تاختن آرَد اجل / روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست

7) هر غزلم نامه ای است صورت حالی در او / نامه نوشتن چه سود ؟ چون نرسد سوی دوست

8) لاف مزن سعدیا ، شعر ، تو خود سِحر نیست / سِحر نخواهد خرید غمزۀ جادوی دوست

شرح و تفسیر غزل شماره 105 دیوان سعدی شیرازی

آب حیات من است خاک سر کوی دوست / گر دو جهان خرّمی است ، ما و غم روی دوست


خاک رهگذر دوست برای من در حکم آب حیات است و من بدان زنده ام ، اگر مرا در جهان بی غم و شادی دوست مخیّر نمایند ، غم دوست را برمی گزینم .

_ آب حیات = آب حیوان ، آب زندگی ، آب خضر ، در غزلیان سعدی همۀ این ترکیبات بکار رفته است . به عقیدۀ قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هر کس از آن چشمه بنوشد عمر جاودانی خواهد یافت .

در اساطیر آمده است که ذوالقرنین که بنابر باوری قدیمی همان اسکندر مقدونی است . برای یافتن آن چشمه به ظلمات رفت . امّا نتوانست بدان دست یابد ، ولی خضر پیغمبر که وزیر و پسرخالۀ او بود به همراه الیاس نبی آن چشمه را یافتند و از آبش نوشیدند و عمر جاودان پیدا کردند . این افسانه ، علّت مضامین بسیار در اشعار فارسی شده است . در اصطلاح صوفیان گاهی کنایه شده است از سرچشمۀ عشق و محبّت که هر کس از آن بچشد هرگز معدوم و فانی نشود و نیز اشارت به دهان معشوق و گاهی به معنی سخنان پیر و مرشد است که به سالک حیات ابدی می بخشد .

ولوله در شهر نیست ، جز شکن زلف یار / فتنه در آفاق نیست ، جز خم ابروی دوست


جز چین و شکن زلف یار شور و آشوبی در شهر وجود ندارد و جز خم ابروی یار فتنه و غوغایی در جهان دیده نمی شود . یعنی هر آشوب و غوغایی در اثر زلف و ابروی یار است . [ ولوله = شور و غوغا ، جوش و خروس / شکن = پیچ و تاب / آفاق = جمع افق به معنی کرانه ها و سرزمین ها ، جهان / خم = هلال و قوس ]

داروی مشتاق چیست ؟ زهر ز دست نگار / مرهم عشّاق چیست ؟ زخم ز بازوی دوست


چه چیز عاشق مشتاق را درمان می کند ؟ زهری که معشوق به دست خود به وی دهد . مرهم زخم عاشقان چیست ؟ ضربت و آسیبی که بازوی دوست بر آنان وارد سازد . [ مشتاق = عاشق و آرزومند / نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند / زخم = آسیب و ضربت ]

دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا / گوش من و تا به حَشر حلقۀ هندوی دوست


اگر دوست مرا به عنوان غلام خویش قبول کند ، تا به قیاما حلقۀ غلامی او را به گوش می کنم و یا ملازم حلقه های زلف او خواهم بود و یا غلام غلام او می شوم . [ دوست = محبوب و معشوق / هندو = منسوب به هند ، سیاه از هر چیز (لغت نامه) ، غلام و بنده / حَشر = قیامت و رستاخیز ]

گر متفرّق شود خاک من اندر جهان / باد نیارد ربود گَرد من از کوی دوست


اگر خاک من در سراسر جهان پراکنده شود . با قادر نخواهد بود که گرد و غبار وجود مرا از کوی دوست برباید و جدا سازد . [ یارستن = توانستن ]

گر شب هجران مرا تاختن آرَد اجل / روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست


اگر در شب فراق اجل مهلتم ندهد که به دوست دست یابم . در روز قیامت خیمۀ خود را در کنار دوست بر پا خواهم کرد . [ اجل = مرگ ]

هر غزلم نامه ای است صورت حالی در او / نامه نوشتن چه سود ؟ چون نرسد سوی دوست


هر غزل من مثل نامه ای است . که وصف حال خویش را در آن آورده ام ، امّا نوشتن این نامه ها (سرودن غرل ها) چه فایده ای دارد ؟ چون به دست دوست نمی رسد . [ صورت حال = چگونگی ، ماجرا ]

لاف مزن سعدیا ، شعر ، تو خود سِحر نیست / سِحر نخواهد خرید غمزۀ جادوی دوست


ای سعدی حتّی اگر شعر خود را سحر و جادو هم فرض کنی ، اشارت های چشم و ابروی یار که خود سحر کننده ای بی نظیر است ، سحر تو را (شعرت را) به چیزی نمی خرد . [ سحر = جادو و افسون / غمزه = ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو ]

شرح و تفسیر غزل 104                     شرح و تفسیر غزل 106

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 105 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟