شناسای قدرت حق نپرسد بهشت و دوزخ کجاست | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شناسای قدرت حق نپرسد بهشت و دوزخ کجاست | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 2811 تا 2832
نام حکایت : حکایت منازعت امیران عرب با مصطفی (ص) که مُلک را تقسیم کن
بخش : 2 از 5 ( شناسای قدرت حق نپرسد بهشت و دوزخ کجاست )
خلاصه حکایت منازعت امیران عرب با مصطفی (ص) که مُلک را تقسیم کن
امیران عرب با خشم نزدِ پیامبر می روند و به او می گویند : اگر تو خود را از جانب خدا امیر می دانی . ما نیز امیریم . پس بهتر است کاری با امارتِ ما نداشته باشی . پیامبر (ص) به آنان می فرماید که امارتِ من حقیقی است . امّا امارت شما مجازی . آنان قانع نمی شوند و به مشاجرۀ خود ادامه می دهند تا اینکه ناگهان ابری سیاه در پهنۀ آسمان ظاهر می شود و می بارد و سیلی خروشان به سویِ شهر براه می افتد و مردم ، هراسان به شیون و فغان می پردازند . پیامبر (ص) به آنان می گوید اینک هنگام تمیز حق و باطل است …
متن کامل ” حکایت منازعت امیران عرب با مصطفی (ص) که مُلک را تقسیم کن ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات شناسای قدرت حق نپرسد بهشت و دوزخ کجاست
ابیات 2811 الی 2832
2811) هر کجا خواهد ، خدا دوزخ کند / اوج را بر مرغ ، دام و فَخ کند
2812) هم ز دندانَت برآید دردها / تا بگویی : دوزخست و اژدها
2813) یا کُند آبِ دهانت را عسل / تا بگویی که : بهشتست و حُلَل
2814) از بُنِ دندان برویانَد شَکر / تا بدانی قوّتِ حُکمِ قَدَر
2815) پس به دندان بی گناهان را مَگز / فکر کُن از ضربتِ نامُحتَرَز
2816) نیل را بر قِبطیان ، حق خون کند / سِبطیان را از بلا مَحصُون کُند
2817) تا بدانی پیشِ حق تمییز هست / در میانِ هوشیارِ راه و مست
2818) نیل ، تمییز از خدا آموخته ست / که گشاد این را و آن را سخت بست
2819) لطفِ او عاقل کند مر نیل را / قهرِ او اَبله کند قابیل را
2820) در جمادات از کرَم عقل آفرید / عقل از عاقل ، به قهرِ خود بُرید
2821) در جَماد از لطف ، عقلی شد پدید / وز نکال از عاقلان دانش رمید
2822) عقلِ چون باران به امر آنجا بریخت / عقل ، این سو خشمِ حق دید و گریخت
2823) ابر و خورشید و مه و نجمِ بلند / جمله بر ترتیب آیند و روند
2824) هر یکی نآید مگر در وقتِ خویش / که نه پس مانَد ز هنگام و نه پیش
2825) چون نکردی فهم ، این را ز انبیا ؟ / دانش آوردند در سنگ و عصا
2826) تا جَماداتِ دگر را بی لِباس / چون عصا و سنگ داری از قیاس
2827) طاعتِ سنگ و عصا ظاهر شود / وز جَماداتِ دگر مُخبِر شود
2828) که ز یزدان آگهیم و طایعیم / ما همه نی اتّفاقی ضایعیم
2829) همچو آبِ نیل ، دانی وقتِ غَرق / کو میانِ هر دو امَّت کرد فرق
2830) چون زمین دانیش ، دانا وقتِ خَسف / در حقِ قارون که قهرش کرد و نَسف
2831) چون قمر که امر بشنید و شتافت / پس دو نیمه گشت بر چرخ و شکافت
2832) چون درخت و سنگ کاندر هر مقام / مصطفی را کرده ظاهر اَلسَّلام
شرح و تفسیر شناسای قدرت حق نپرسد بهشت و دوزخ کجاست
هر کجا خواهد ، خدا دوزخ کند / اوج را بر مرغ ، دام و فَخ کند
خداوند هر جا را که بخواهد می تواند به دوزخ تبدیل کند . مثلاََ اوجِ آسمان را برای پرنده به دام و تله مبدّل سازد [ فَخ = دام ]
هم ز دندانَت برآید دردها / تا بگویی : دوزخست و اژدها
ای فرعون ، مثلاََ وقتی که دچارِ دندان درد می شوی . از شدّتِ درد می گویی : این درد هم دوزخ است و هم اژدها .
یا کُند آبِ دهانت را عسل / تا بگویی که : بهشتست و حُلَل
یا اینکه خداوند ، آبِ دهانت را به عسل تبدیل می کند تا از فرطِ خوشی و شادمانی بگویی : در بهشت به سر می برم و جامه های فاخرِ بهشتی بر تن دارم . [ حُلَل = جمع حُلّه به معنی جامۀ فاخر ]
از بُنِ دندان برویانَد شَکر / تا بدانی قوّتِ حُکمِ قَدَر
از بیخِ دندانِ تو شکری می رویاند تا قدرتِ حکمِ تقدیرِ الهی را بشناسی . [ « از بُنِ دندان شکر رویاندن » یعنی از جایی که امکانِ رویش شکر نیست . شکر پدید می آورد و دهان را به نیستان و شکرستان مبدّل می سازد . شاید منظور سخنان نغز و با احساسِ ذائقه باشد . با توجه به ابیات قبل ، خداوند از آنرو به تو احساسِ خوشی و درد می دهد تا بدان وسیله به بهشت و دوزخ ایمان آوری . و بدانی که خداوند اگر بخواهد همین دنیا را به بهشت و یا دوزخ تبدیل می کند . ]
پس به دندان بی گناهان را مَگز / فکر کُن از ضربتِ نامُحتَرَز
پس ای ستمگر ، بی گناهان و مظلومان را با دهانت آزرده و مجروح مساز و از ضربتِ بی امانِ الهی اندیشناک شو . [ مُحتَرز = محفوظ شده و حفاظت یافته از چیزی / ضربت نامُحتَرَز = ضربه ای که نود از آن محفوظ ماند ]
نیل را بر قِبطیان ، حق خون کند / سِبطیان را از بلا مَحصُون کُند
خداوند رود نیل را برای قبطی ها به خون مبدّل می سازد . و سبطی ها را از بلا و آفت محفوظ می دارد . ( مَحصون = محفوظ ، در قلعه گناه داده شده ) [ مفسرانِ قرآنِ کریم در ذیل آیه 133 سورۀ اعراف ، نوشته اند که یکی از عذاب هایی که بر قبطیان فرعونی مقرر شد این بود که مدّتی ، آب رودخانه نیل و جمله آب های ایشان به خونِ خالص تبدیل گردید . این عذابِ جانکاه سبب شد که از عطش و بی آبی درمانده شوند و با تضرّع و التماس نزد یارانِ موسی (ع) آیند و آب تکدّی کنند . موسویان نیز سبوهای آبِ زلالِ خود را به آنان می دادند ، امّا همینکه آن را بر لب می نهادند به خون تبدیل می شد ( مجمع البیان ، ج 4 ، ص 469 ) ]
تا بدانی پیشِ حق تمییز هست / در میانِ هوشیارِ راه و مست
تا بدانی که در بارگاهِ حضرت حق بینِ مردمِ هوشمندِ آگاه به طریق و غافل تمایزی وجود دارد .
نیل ، تمییز از خدا آموخته ست / که گشاد این را و آن را سخت بست
رودِ نیل ، جدا کردن اهلِ حق و اهلِ باطل را از خداوند آموخته است . که راهِ این گروه یعنی سِبطیان را در دریا گشود و نجاتشان داد و راهِ آن گروه یعنی قِبطیان را بست و هلاکشان نمود .
لطفِ او عاقل کند مر نیل را / قهرِ او اَبله کند قابیل را
لطفِ خداوند ، نیل را خِردمند و هوشیار می کند . و قهرِ خداوند ، قابیل را احمق می کند . [ حماقتِ قابیل این بود که نتوانست خیر و صلاحِ خود را تشخیص دهد و مرتکبِ قتل برادرش ( هابیل ) شد . در آیه 31 سورۀ مائده آمده است « خداوند ، کلاغی فرستاد که زمین را می کاوید تا قابیل را بنماید که چه سان پیکرِ برادرِ خود ، مدفون سازد . قابیل گفت : وای بر من ، آیا من نمی توانم مانندِ این کلاغ باشم و پیکرِ برادرِ خود دفن کنم ؟ آنگاه قابیل از ( کِردۀ خود ) پشیمان شد » . مفسرانِ قرآن کریم نوشته اند که دو کلاغ در برابرِ قابیل نزاع کردند و یکی دیگری را کُشت و با چنگال و منقارِ خود زمین را کاوید و جسدِ رفیق خود را در آن نهاد و روی آن را با خاک پوشاند و بدین وسیله قابیل شیوۀ تدفین را فراگرفت ( مجمع البیان ، ج 3 ، ص 185 و ابوالفتوح رازی ، ج 3 ، ص 441 ) ]
در جمادات از کرَم عقل آفرید / عقل از عاقل ، به قهرِ خود بُرید
خداوند از روی فضل و کرمِ خود در نهادِ جمادات عقل و هوش پدید آورده است . و نیز به واسطۀ قهرش ، عقل و هوش را از عاقلان سلب کرده است . [ مولانا در مثنوی به کرّات برای جمادات عقل و نطق قائل شده است . در ابیات بعدی این موضوع بسط می یابد . ]
در جَماد از لطف ، عقلی شد پدید / وز نکال از عاقلان دانش رمید
بواسطۀ لطف و کرمِ الهی در جمادات عقل و هوش آفریده شده است . و به سببِ قهر و عِقابِ او ، علم و دانش از خردمندان محو و زائل می گردد . [ نکال = کیفر سخت ]
عقلِ چون باران به امر آنجا بریخت / عقل ، این سو خشمِ حق دید و گریخت
به امر حضرت حق ، عقل و هوش مانندِ باران بر جمادات فرو بارید . امّا عقلِ خردمندان همینکه با قهر الهی مواجه می شود ، می گریزد . یعنی بر اثرِ قهرِ الهی ، عقولِ دانایان زائل می گردد .
ابر و خورشید و مه و نجمِ بلند / جمله بر ترتیب آیند و روند
ابر و خورشید و ماه و ستارۀ بلند جملگی به صورتِ منظم می آیند و می روند .
هر یکی نآید مگر در وقتِ خویش / که نه پس مانَد ز هنگام و نه پیش
هیچیک از آنها ظاهر نمی شود مگر در وقتِ معیّن خود بطوریکه از آن وقتِ معیّن ، نه تأخیر می کند و نه تعجیل . [ این بیت و بیت قبل آیه 38 تا 40 سورۀ یس را تداعی می کند . « و خورشید ( نیز نشانه ای از نشانه های خداوند است ) که پیوسته به سوی جایگاهِ خویش رهسپار است . این تقدیر خداوند عزیز و داناست . و برای ماه نیز منزلگاههایی قرار دادیم که سرانجام به صورت شاخۀ کهنۀ خُرمابُن درآید . نه بر خورشید سزد که به ماه رسد و نه بر شب که بر روز پیشی گیرد . و هر یک از آنها در مدارِ خود شناورند » ]
چون نکردی فهم ، این را ز انبیا ؟ / دانش آوردند در سنگ و عصا
چرا این نکته را از پیامبران درک نکردی ؟ در حالیکه آنان حتّی به سنگ و عصا نیز دانش و معرفت بخشیده اند . [ «سنگ» ظاهراََ اشاره است به آن معجزۀ پیامبر (ص) که سنگ ریزه در دستِ ابوجهل بر حقانیّتِ آن حضرت گواهی داد ( حکایت به سخن درآمدن سنگ ریزه ) و «عصا» نیز اشاره به معجزۀ حضرت موسی (ع) است . ]
تا جَماداتِ دگر را بی لِباس / چون عصا و سنگ داری از قیاس
این بیت علّت غایی بیت قبل است : تا سایر جمادات را آشکارا با سنگ و عصا مقایسه کنی .
منظور دو بیت اخیر : جا داشت که این راز را از انبیاء دریابی که جمادات نیز صاحبِ عقل و هوش اند . چنانکه انبیاء دو نمونه از این موضوع را عیناََ نشان دادند و تو باید سایرِ جمادات را بر این قیاس دارای عق و هوش بدانی .
طاعتِ سنگ و عصا ظاهر شود / وز جَماداتِ دگر مُخبِر شود
خلاصه اینکه طاعت و خدمتِ سنگ و عصا آشکار می گردد و از طاعت و خدمتِ سایر جمادات خبر می دهد . [ مفاد این خبر در بیت بعد آمده است . ]
که ز یزدان آگهیم و طایعیم / ما همه نی اتّفاقی ضایعیم
جمادات می گویند : ما از حضرت حق آگاه هستیم و فرمانبرداری و اطاعتِ او کنیم . و ما هیچکدام بر حسبِ تصادف پدید نیامده و بیهوده و عبث آفریده نشده ایم . [ حق تعالی در آیه 115 سورۀ مومنون ، عبث بودن خلقت را نفی می فرماید . ]
همچو آبِ نیل ، دانی وقتِ غَرق / کو میانِ هر دو امَّت کرد فرق
جمادات افزودند : ما را مانندِ آبِ نیل بدان . زیرا همانطور که می دانی ابِ نیل به هنگامِ غرق کردن ، فرعونیان و موسویان را از هم تمییز داد . [ شرح بیت 863 دفتر اوّل ]
چون زمین دانیش ، دانا وقتِ خَسف / در حقِ قارون که قهرش کرد و نَسف
جمادات ادامه می دهند : جملگی ما جمادات را مانندِ زمین ، دانا و عاقل بدان . زیرا همانطور که می دانی زمین به هنگام فرو بردن قارون ، او را شناخت و متلاشی اش کرد . [ قارون = شرح بیت 864 دفتر اوّل ]
چون قمر که امر بشنید و شتافت / پس دو نیمه گشت بر چرخ و شکافت
ما جمادات مانندِ ماه هستیم که چون امرِ خدا را شنید و با شتاب بر فراز آسمان رفت شکافته شد و دو پاره گشت . [ اشاره است به معجزۀ شق القمر که مستند است به نخستین آیه سورۀ قمر . در بارۀ تاریخ وقوع این معجزه تا این حد اتّفاق است که قبل از هجرت نبی اکرم (ص) به مدینه بوده است . امّا در اینکه در کدام سال وقوع یافته اختلاف دیده می شود . برخی آن را در آغاز بعثت و بعضی در اواخر دوران مکه می دانند ( مجمع البیان ، ج 9 ، ص 185 ) مولانا در مثنوی ، مکرراََ بدین معجزه پرداخته است . ]
چون درخت و سنگ کاندر هر مقام / مصطفی را کرده ظاهر اَلسَّلام
ما جمادات مانندِ درخت و سنگ هستیم که آشکارا در هر مکان ، بر محمد (ص) درود و سلام می فرستادند . [ علامه مجلسی به نقل از دلائل النبوّه بیهقی از امام علی (ع) نقل کرده است . « ما همراه رسول الله ( درود خدا بر او و خاندانش باد ) در مکّه بودیم که آن حضرت به یکی از نواحی آن دیار رفت ( ما نیز همراه او بودیم ) و هیچ درخت و کوهی با او برخورد نمی کرد جز آنکه بدو گوید : سلام بر تو ای رسول خدا . ( بحارالانوار ، ج 17 ، ص 388 ) باز همو از امام علی (ع) نقل می کند که وقتی حضرت رسول الله (ص) از بیابان می گذشت هر سنگ و درختی که در مسیر آن حضرت قرار داشت می گفت : « درود و سلام بر تو ای رسول خدا » ( بحارالانوار ، ج 17 ، ص 388 ) ]
دکلمه شناسای قدرت حق نپرسد بهشت و دوزخ کجاست
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات