دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار | شرح و تفسیر

دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3367 تا 3382

نام حکایت : استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور

بخش : 4 از 8 ( دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور

جوانی نزدِ حضرت موسی (ع) می رود و می گوید : ای پیامبر خدا ، زبان جانوران را به من تعلیم دِه . باشد که از بانگ و آوای آنان ، در تقویتِ دین و ایمانِ خود بهره گیرم . حضرت موسی (ع) به او می گوید : دست از این هوی و هوس بدار و حدِ خود شناس . جوانِ ساده لوح دست از این خواستۀ خطیر خود برنمی دارد و همچنان بر آن اصرار می ورزد . حضرت موسی (ع) به درگاهِ الهی روی می کند و عرضه می دارد : خداوندا تو خود قضاوت فرما ، اگر بدو زبانِ جانوران آموزم چون ظرفیت و قابلیت آن را ندارد تباه شود و …

متن کامل « حکایت استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار

ابیات 3367 الی 3382

3367) چون شنید این ها ، دوان شد تیز و تفت / بر درِ موسی کلیم الله رفت

3368) رُو همی مالید در خاکِ او ز بیم / که مرا فریاد رس زین ، ای کلیم

3369) گفت : رَو بفروش خود را و بِرَه / چونکه اُستا گشته یی بَرجه ز چَه

3370) بر مسلمانان زیان انداز تو / کیسه و همیان ها را کُن دوتُو

3371) من درونِ خشت دیدم این قضا / که در آیینه عیان شد مر تو را

3372) عاقل ، اوّل بیند آخِر را به دل / اندر آخِر بیند از دانش مُقِل

3373) باز زاری کرد کِای نیکو خصال / مر مرا در سر مزن ، در رُو مَمال

3374) از من آن آمد که بودم ناسزا / ناسزایم را تو دِه حُسنُ الجَزا

3375) گفت : تیری جُست از شست ای پسر / نیست سنّت کآید آن واپس به سر

3376) لیک درخواهم ز نیکو داوری / تا که ایمان آن زمان با خود بری

3377) چونکه ایمان بُرده باشی ، زنده ای / چونکه با ایمان روی ، پاینده ای

3378) هم در آن دَم حال بر خواجه بگشت / تا دلش شورید و ، آوردند طشت

3379) شورشِ مرگ ست ، نه هیضۀ طعام / قی چه سودت دارد ای بدبختِ خام ؟

3380) چار کس بُردند تا سویِ وثاق / ساق می مالید او بر پشتِ ساق

3381) پندِ موسی نشنوی ، شوخی کنی ؟ / خویشتن بر تیغِ پولادی زنی ؟

3382) شرم نآید تیغ را از جانِ تو / آنِ توست این ، ای برادر آنِ تو

شرح و تفسیر دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار

چون شنید این ها ، دوان شد تیز و تفت / بر درِ موسی کلیم الله رفت


آن مرد همینکه سخنان خروس را در بارۀ خود شنید تند و هیجان زده و شتابان به درِ خانۀ حضرتِ موسای کلیم الله رفت . ( کلیم = به معنی هم سخن ، و کلیم الله ، لقبِ حضرت موسی (ع) بوده از آنرو که در آیه ۱۶۴ سوره نساء آمده است . « … و خداوند با موسی سخن گفت سخن گفتنی » ]

رُو همی مالید در خاکِ او ز بیم / که مرا فریاد رس زین ، ای کلیم


آن مرد از ترسِ خبرِ مرگِ خود ، چهره اش را به خاک می مالید و می گفت : ای موسای کلیم الله به فریادم برس .

گفت : رَو بفروش خود را و بِرَه / چونکه اُستا گشته یی بَرجه ز چَه


حضرت موسی (ع) بر سبیلِ توبیخ و نکوهش به آن مرد گفت : برو خودت را نیز بفروش تا خلاص شوی . زیرا تو در رهیدن از زیان و ضرر استادی . بنابراین الآن هم از مغاکِ هلاک خلاص شو .

بر مسلمانان زیان انداز تو / کیسه و همیان ها را کُن دوتُو


برو به همۀ افرادِ با ایمان و پرهیزکار ضرر بزن و خودت کیسه ها و همیان های خود را از پول و ثروت مضاعف کُن . [ دوتُو = دوتا ، دولا ، در اینجا به معنی مضاعف است ]

من درونِ خشت دیدم این قضا / که در آیینه عیان شد مر تو را


این قضای مقدّر را که تو در آینه ، آشکارا می بینی . من در خشت می دیدم . [ «خشت» کنایه از مرتبۀ غیبت و خفاست و «آیینه» کنایه از مرتبۀ ظهور و جلاست ( شرح کبیر انقروی ، جزو سوم ، دفتر سوم ، ص 1299 ) یعنی من مرگِ تو را وقتی آشکارا می دیدم که بر تو و امثالِ تو در حجاب بود . در حالی که تو وقتی آن را دیدی که آن قضا از مرتبۀ غیبت به مرتبۀ شهادت تنزّل کرده است . این بیت اشاره دارد به یکی از ضرب المثل های فارسی که توضیح آن در شرح بیت 167 دفتر دوم آمده است ]

عاقل ، اوّل بیند آخِر را به دل / اندر آخِر بیند از دانش مُقِل


شخصِ عاقل با چشمِ دلِ خود پایان هر چیز را در آغازِ آن مشاهده می کند . امّا آدمی که ار عقل و علمِ ناچیزی برخوردار است ، در پایانِ کار تازه متوجه می شود که جریان از چه قرار بوده است . [ مُقِل = تهیدست ، فقیر ، کم کننده ]

باز زاری کرد کِای نیکو خصال / مر مرا در سر مزن ، در رُو مَمال


آن مردِ خام طمع دوباره به حضرتِ موسی (ع) گفت : ای مردِ خوش اخلاق ، اینقدر نکوهشم نکن و خطایم را به رویم میاور . [ در رو مالیدن = به روی کسی آوردن ]

از من آن آمد که بودم ناسزا / ناسزایم را تو دِه حُسنُ الجَزا


به مصداق « از کوزه همان برون تراود که در اوست » من فردی ناشایست بودم و لذا از من کاری ناشایست سرزد . حالا تو که شخصی جوانمرد و با گذشتی ، بَدی ام را با خوبی جواب بده .

گفت : تیری جُست از شست ای پسر / نیست سنّت کآید آن واپس به سر


حضرت موسی (ع) به آن مرد گفت : ای پسر این کارِ تو مانندِ تیری بود که از شستِ تیرانداز رها شد . رسم اینست که تیری که از کمان رها شد دوباره به سوی تیرانداز بازگردد .

لیک درخواهم ز نیکو داوری / تا که ایمان آن زمان با خود بری


امّا این کار را می توانم در حقِ تو انجام دهم که از بارگاهِ عدل حضرت حق بخواهم که هنگامِ فرا رسیدن مرگت با ایمان از دنیا بروی .

چونکه ایمان بُرده باشی ، زنده ای / چونکه با ایمان روی ، پاینده ای


اگر با ایمان از دنیا بروی تو نمرده ای بلکه زنده ای و اگر با ایمان بمیری ، باقی و پاینده ای .

هم در آن دَم حال بر خواجه بگشت / تا دلش شورید و ، آوردند طشت


در این لحظه بود که حالِ آن مرد دگرگون شد . یعنی از ترسِ مرگ ، خودش را باخت و حالتِ تهوع پیدا کرد و اطرافیانش بلافاصله برای او یک طشت آوردند تا استفراغ کند .

شورشِ مرگ ست ، نه هیضۀ طعام / قی چه سودت دارد ای بدبختِ خام ؟


البته این حالتِ تهوع از هضم نشدن غذا نبود بلکه خوفِ مرگ باعث شده بود که آن شخص دچارِ تهوع شود . در اینجا مولانا خطاب را متوجه همان شخص می کند و می گوید : امّا ای آدمِ بدبخت خام طمع ، استفراغ کردن چه نفعی به حالِ تو دارد ؟ مسلماََ هیچ نفعی ندارد . زیرا تهوع معمولی با قی کردن برطرف می شود . امّا تهوعِ ناشی از خوفِ مرگ آنقدر می ماند که آدم را به آن دنیا بفرستد . [ هیضه = اسهال شدید توأم با استفراغ در اثر سوء تغذیه ]

چار کس بُردند تا سویِ وثاق / ساق می مالید او بر پشتِ ساق


در این هنگام بود که چهار نفر آمدند و آن شخصِ در حالِ مرگ را به اتاقش رساندند در حالی که او ساقِ پای خود را به هم می مالید و جان می کند یعنی حالی بس وخیم داشت . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 29 سورۀ قیامت « ساق های پا در هم پیچد » این آیه از بلیغ ترین تعابیری است که حالتِ شخصِ مُحتَضَر را وصف می کند . بطور کلی «ساق» در تعابیر عرب در موردِ بیانِ وخامت حال و سخت شدن کار است . بنابراین منظور از « پیچیده شدن ساق در ساق » اینست که سختی حالتِ احتضار پی در پی ، شخصِ رو به مرگ را فرو می گیرد . ]

پندِ موسی نشنوی ، شوخی کنی ؟ / خویشتن بر تیغِ پولادی زنی ؟


نصیحتِ حضرت موسی (ع) را گوش نمی دهی و به جای آن شوخی و گستاخی می کنی ؟ آیا خودت را بر تیغِ تیز و پولادینِ قضا و مشیّت الله می زنی .

شرم نآید تیغ را از جانِ تو / آنِ توست این ، ای برادر آنِ تو


شمشیرِ قضای الهی از بریدنِ پیوندِ حیاتِ تو هیچ شرمی نمی کند یعنی هیچ ملاحظه ای نمی کند . زیرا ای برادر ، این تقدیر سزاوارِ توست ، سزاوارِ تو . [ تعبیر شرم نداشتن «تیغ از بریدن» در مصراع دوم بیت 692 دفتر اوّل نیز آمده است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسی بخش بعد

دکلمه دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟