بیان دعویی که آن دعوی گواه صدق خویش است | شرح و تفسیر

بیان دعویی که آن دعوی گواه صدق خویش است | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بیان دعویی که آن دعوی گواه صدق خویش است | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 3573 تا 3601

نام حکایت : کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا

بخش : 12 از 14 ( بیان دعویی که آن دعوی گواه صدق خویش است )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا

ابراهیم اَدهم ضمن سیر و سیاحت به لبِ دریایی رسید و آنجا نشست و به دوختن پاره هایِ خرقه اش مشغول شد . در این اثنا امیری که در سال های پیشین غلامِ او بود از آنجا گذر می کرد . همینکه چشمش به ابراهیم افتاد او را شناخت . ولی با کمالِ تعجب اثری از شاهزادگی و امارت در او نیافت . بلکه او را درویشی بی پیرایه و خاکسار یافت . پیشِ خود گفت : پس کو آن حکومت و …

متن کامل « حکایت کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار بیان دعویی که آن دعوی گواه صدق خویش است

ابیات 3573 الی 3601

3573) گر تو هستی آشنای جانِ من / نیست دعوی گفتِ معنی لانِ من

3574) گر بگویم نیم شب پیشِ تُوَم / هین مترس از شب که من خویشِ تُوَم

3575) این دو دعوی پیشِ تو معنی بُوَد / چون شناسی بانگِ خویشاوندِ خَود

3576) پیشی و خویشی ، دو دعوی بود ، لیک / هر دو معنی بود پیشِ فهمِ نیک

3577) قُربِ آوازش گُواهی می دهد / کین دَم از نزدیکِ یاری می جَهد

3578) لذّتِ آوازِ خویشاوند نیز / شد گُوا بر صدقِ آن خویشِ عزیز

3579) باز بی الهام احمق کو ز جهل / می نداند بانگِ بیگانه ز اَهل

3580) پیشِ او دعوی بُوَد گفتارِ او / جهلِ او شد مایۀ انکارِ او

3581) پیشِ زیرک کاندرونش نورهاست / عینِ این آواز ، معنی بود راست

3582) یا به تازی گفت یک تازی زبان / که همی دانم زبانِ تازیان

3583) عینِ تازی گفتنش معنی بُوَد / گر چه تازی گفتنش دعوی بُوَد

3584) یا نویسد کاتبی بر کاغذی / ماتب و خط خوانم و ، من امجدی

3585) این نوشته گر چه خود دعوی بُوَد / هم نوشته شاهدِ معنی بُوَد

3586) یا بگوید صوفیی ، دیدی تو دُوش / در میانِ خواب ، سجّاده به دُوش

3587) من بُدم آن و ، آنچه گفتم خواب در / با تو اندر خواب در شرحِ نظر

3588) گُوش کُن ، چون حلقه اندر گوش کن / آن سخن را پیشوایِ هوش کن

3589) چون تو را یاد آید آن خواب ، این سخن / مُعجزِ نَو آید و زرّ کُهن

3590) گر چه دعوی می نماید این ولی / جانِ صاحب واقعه گوید بلی

3591) پس چو حکمت ضالّۀ مؤمن بُوَد / آن زِ هر که بشنود ، مُوقِن بُوَد

3592) چون که خود را پیشِ او یابد فقط / چُون بُوَد شک ؟ چُون کُند خود را غلط ؟

3593) تشنه ای را چون بگویی تو شتاب / در قدح آبست ، بَستان زود آب

3594) هیچ گوید تشنه کین دعویست ، رَو / از بَرم ای مدعی ، مهجور شو ؟

3595) یا گواه و حجتی بنما که این / جنسِ آب است و ، از آن ماءِ مَعین ؟

3596) یا به طفلِ شیر ، مادر بانگ زد / که بیا من مادرم ، هان ای وَلَد

3597) طفل گوید : مادرا ، حُجّت بیار / تا که با شیرت بگیرم من قرار ؟

3598) در دلِ هر امّتی کز حق مَزه ست / رُوی و آوازِ پیمبر ، مُعجِزست

3599) چون پیمبر از بُرون بانگی زند / جانِ امّت در درون سجده کند

3600) ز آنکه جنسِ بانگِ او اندر جهان / از کسی نشنیده باشد گوشِ جان

3601) آن غریب از ذوقِ آوازِ غریب / از زبانِ حق شنود اِنّی قَریب

شرح و تفسیر بیان دعویی که آن دعوی گواه صدق خویش است

گر تو هستی آشنای جانِ من / نیست دعوی گفتِ معنی لانِ من


اگر تو با جان و روحِ من آشنایی داری . سخن من کاملاََ دارای معنی و حقیقت است و هیچ ادعای یاوه ای در آن دیده نمی شود . [ معنی لان = جای معنی ، رجوع کنید به معنی تریاق لان در شرح بیت 3464 دفتر دوم ]

گر بگویم نیم شب پیشِ تُوَم / هین مترس از شب که من خویشِ تُوَم


مثلاََ اگر نیمه شب من به تو بگویم ، من نزدِ تو هستم . آگاه باش که نباید از شب بترسی زیرا که من خویشاوندِ تو هستم .

این دو دعوی پیشِ تو معنی بُوَد / چون شناسی بانگِ خویشاوندِ خَود


اینکه من پیشِ تو هستم و خویشاوند تو ، دو ادّعاست ولی از آنجا که تو صدا و لحنِ مرا می شناسی ادّعا نیست بلکه عینِ معنی و حقیقت است .

پیشی و خویشی ، دو دعوی بود ، لیک / هر دو معنی بود پیشِ فهمِ نیک


در پیشِ تو بودن و خویشاوندی با تو ، هر دو ادّعاست ولی این دو ادّعا نزدِ کسی که فهم درستی دارد عینِ معنی بشمار می رود .

قُربِ آوازش گُواهی می دهد / کین دَم از نزدیکِ یاری می جَهد


نزدیک بودن صدا ، گُواهِ بر این است . که این کلام از کامِ دوستی نزدیک صادر می شود .

لذّتِ آوازِ خویشاوند نیز / شد گُوا بر صدقِ آن خویشِ عزیز


لذّتی هم که در کلامِ خویشاوند است . دلیل بر صداقتِ این خویشاوند عزیز است .

باز بی الهام احمق کو ز جهل / می نداند بانگِ بیگانه ز اَهل


امّا نادانی که از الهاماتِ غیبی بی بهره است . نمی تواند صدای بیگانه را از دوست باز شناسد .

پیشِ او دعوی بُوَد گفتارِ او / جهلِ او شد مایۀ انکارِ او


در نزدِ نادان ، صدای خویشاوند ، صِرفِ ادّعاست . و منشأ حق ستیزی و عنادش نادانی اوست . [ چنانکه در آیه 39 سورۀ یونس آمده است « بلکه آنچه را نمی دانستند تکذیب کردند » حضرت علی نیز فرمود « مردمِ نادان دشمن چیزی هستند که بدان نادان اند » ( نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام ، حکمت شماره 163 و 430 ) ]

پیشِ زیرک کاندرونش نورهاست / عینِ این آواز ، معنی بود راست


امّا همان صدا در نزدِ شخصی هوشمند که درونش از انوار معرفت تابان شده دارای معنی است .

یا به تازی گفت یک تازی زبان / که همی دانم زبانِ تازیان


برای مثال ، هرگاه یک عرب زبان به زبان عربی بگوید : من زبان عربی می دانم . [ این بیت شرط است و جزای شرط در بیت بعد ]

عینِ تازی گفتنش معنی بُوَد / گر چه تازی گفتنش دعوی بُوَد


هر چند او ادّعا کرده که عربی می داند ولی همینکه این ادّعا را با زبان فصیحِ عربی بیان کرده ، دیگر صرفِ ادّعا نیست بلکه عینِ حقیقت است .

یا نویسد کاتبی بر کاغذی / ماتب و خط خوانم و ، من امجدی


مثال دیگر ، اگر نویسنده ای روی صفحه ای از کاغذ بنویسد : من اهلِ فضل هستم و می توانم بنویسم و بخوانم . این نیز ادّعایی است که عینِ حقیقت است .

این نوشته گر چه خود دعوی بُوَد / هم نوشته شاهدِ معنی بُوَد


این نوشته با اینکه یک ادّعاست ولی همان نوشته دلیل بر حقیقت داشتن آن ادّعاست .

یا بگوید صوفیی ، دیدی تو دُوش / در میانِ خواب ، سجّاده به دُوش


مثال دیگر ، اگر یک صوفی راستین به تو بگوید : تو دیشب در خواب دیدی که مردی سجاده بر دوش داشت . [ خوارزمی گوید : اگر صوفی تو را گوید : دوش در خواب چنان دید که درویشی سجّاده بر دُوش انداخته و دل از محبتِ کونین پرداخته با تو ملاقات می کرد آن درویش ، من بودم ( جواهرالاسرار ، دفتر دوم ، ص 327 ) ]

من بُدم آن و ، آنچه گفتم خواب در / با تو اندر خواب در شرحِ نظر


من همان مردِ سجاده به دوش هستم و هنگامی که تو در خواب بودی . در بارۀ شرح یک حقیقت و تأثیر نظر سخنانی گفتم . [ خواب در = در خواب ]

گُوش کُن ، چون حلقه اندر گوش کن / آن سخن را پیشوایِ هوش کن


تو آن سخنان را گوش بده و مانند حلقه ، آویزۀ گوشِ خود ساز . و آن سخنان را راهبرِ عقل خود کُن . [ همانسان که حلقه را آویزۀ گوش می کنند و همواره با گوش است تو نیز این کلمات را همیشه در گوشِ هوشِ خود جای بده ]

چون تو را یاد آید آن خواب ، این سخن / مُعجزِ نَو آید و زرّ کُهن


هر گاه آن خواب را به یاد آوری ، سخنی که به تو گفتم . در نظرِ تو به شکلِ معجزه ای تازه و طلایی گرانبها جلوه می کند . [ وقوف بر رویاهای دیگران و خواندن ضمیر اشخاص برای بعضی از کسان که به طریقِ شرعی و یا غیر شرعی ریاضت می کشند ، میسّر می گردد . مسعودی ( مورخ سدۀ چهارم هجری ) در تاریخ خود به شرح کارها و عجایب کسانی پرداخته که به رویاهای دیگران وقوف می یافتند و از مغیبات خبر می دادند و ضمائر اشخاص را می خواندند ( اخبارالزمان ، ص 116 تا 121 ) . صوفیان برای خواب ، اهمیتِ بسیار قائل اند . زیرا حصولِ بسیاری از الهامات غیبی را در خواب می دانند . ولیّ صاحب تصرف به کمک نفوذِ روحی خود بر خوابِ اشخاص مطّلع می شود . ]

گر چه دعوی می نماید این ولی / جانِ صاحب واقعه گوید بلی


اگر چه این سخن ( وقوف بر رویاهای دیگران ) ظاهراََ ادّعا بنظر می رسد . ولی آنکه رویا دیده است . صحتِ این سخن را تأئید می کند .

پس چو حکمت ضالّۀ مؤمن بُوَد / آن زِ هر که بشنود ، مُوقِن بُوَد


بنابراین از آنجا که حکمت ، گمشدۀ مؤمن است . آن را از هر کس بشنود بدان ایمان می آورد .

چون که خود را پیشِ او یابد فقط / چُون بُوَد شک ؟ چُون کُند خود را غلط ؟


اگر مرجعِ ضمیر «او» را «حکمت» بدانیم و فاعل «یابد» را «مؤمن» فرض کنیم . معنی بیت این است : « چون مؤمن ، آن حکمت را در ذاتِ خود یابد . در آن حکمت شکّی نکند » ولی اگر مرجع ضمیر «او» صوفی باشد و فاعل «یابد» نیز خواب بیننده . در اینصورت معنی بیت این است « همینکه خواب بیننده در عالَمِ خواب ، خود را پیشِ آن صوفی بیابد یعنی به یاد آورد که در خواب او را دیده است و از وی سخن ها شنیده است . پس در ادّعای آن صوفی شکی نمی کند » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 237 ) ]

تشنه ای را چون بگویی تو شتاب / در قدح آبست ، بَستان زود آب


برای مثال ، اگر به شخصِ تشنه بگویی که در قدح ، آب است . زود آن را بردار .

هیچ گوید تشنه کین دعویست ، رَو / از بَرم ای مدعی ، مهجور شو ؟


آیا هیچ امکان دارد که آن شخصِ تشنه بگوید : این حرف یک ادّعای تو خالی است . ای مدعی بو کنار و از من دُور شو ؟

یا گواه و حجتی بنما که این / جنسِ آب است و ، از آن ماءِ مَعین ؟


و آیا ممکن است بگوید : برای اینکه نشان دهی که این مایعِ در ظرف ، آب است و آب گواراست دلیلی بیاورد ؟ [ ماءِ مَعین = شرح بیت 1206 دفتر دوم ]

یا به طفلِ شیر ، مادر بانگ زد / که بیا من مادرم ، هان ای وَلَد


مثال دیگر ، اگر مادری طفلِ شیرخوارش را صدا کند که : ای فرزندم بیا به تو شیر دهم که من مادر تو هستم .

طفل گوید : مادرا ، حُجّت بیار / تا که با شیرت بگیرم من قرار ؟


آیا ممکن است که طفلِ شیرخوار بگوید : ای مادر ، برای اینکه ثابت کنی تو مادرِ من هستی دلیل بیاور تا من بیایم شیر تو را بنوشم و آرامش بگیرم . [ این چند تمثیل ، مقدمه ای است برای نتیجه گیری این بحث که در ابیاتِ بعد آمده است ]

در دلِ هر امّتی کز حق مَزه ست / رُوی و آوازِ پیمبر ، مُعجِزست


بدینسان هر فرد و گروهی که طعمِ حق را با باطنِ خود چشیده باشد . دیدن چهره و شنیدن حرفِ پیامبران برای او به منزلۀ معجزه است . [ افراد سلیم النّفس و بی غرض ، هرگز برای قبولِ پیامبران ، از آنها معجزه و انجامِ خوارق عادت طلب نمی کردند . زیرا نَفسِ حضور در محضرِ انبیاء و استماع کلامِ آنان ، دلِ آنان را تابان و منور می ساخت . در تاریخ دعوتِ انبیاء همواره معاندان و ستیزه گران از پیامبران معجزه درخواست می کردند و اِلّا افرادِ بی غرض به محضِ استماع کلامِ آنان ، حق را می پذیرفتند . ]

چون پیمبر از بُرون بانگی زند / جانِ امّت در درون سجده کند


همینکه پیامبری در ظاهر سخنی می گفت . مردم بر حسبِ باطن تسلیم و مطیع آن حرف می شدند .

ز آنکه جنسِ بانگِ او اندر جهان / از کسی نشنیده باشد گوشِ جان


زیرا گوشِ باطنِ او تا کنون چنین حرفی را در این دنیا و از اهلِ دنیا نشنیده بود .

آن غریب از ذوقِ آوازِ غریب / از زبانِ حق شنود اِنّی قَریب


آن کسی که طعمِ حقایق ربّانی را نچشیده از طریقِ استماع جانِ کلامِ پیامبران در می یابد که حق تعالی فرموده است . من نزدیک هستم . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 186 سورۀ بقره « و هر گاه بندگانم از من درخواست کنند . من نزدیکم . و چون کسی مرا خواند اجابتش کنم . پس باید دینِ مرا پذیرند و بدان گروند . باشد که در راه حق به کمال رسند « ]

آن غریب = نَفسی که از خدا جدا مانده ( مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، ص 141 ) / آواز غریب = سخن پیامبر که بر حسبِ ظاهر ، بشری معمولی است و بر حس باطن ، برای اهلِ دنیا ناشناخته و غریب است .

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه بیان دعویی که آن دعوی گواه صدق خویش است

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
2s یادداشت ها
  1. کمال 4 سال پیش

    با سلام. بیت٣٥٨٣ دو بار تکرار شدە،بیت ٣٥٨٢بە غلط نوشتە شدە. یا بە تازی گفت یک تازی زبان کە ھمی دانم زبان تازیان درست است. با تشکر از زحماتتان.

    • نویسنده
      فقیه 4 سال پیش

      سلام ممنونم از اطلاع رسانی شما . اصلاح شد .

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟