بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید از سماوات | شرح و تفسیر

بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید از سماوات | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید از سماوات | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3204 تا 3219

نام حکایت : به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی

بخش : 4 از 7 ( بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید از سماوات )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی

در هامونی خشک و سوزان ، کاروانی بزرگ از اعراب از بی آبی درمانده شده بودند و عقابِ سیاهِ مرگ بر سرشان بال گشوده بود . در این لحظه های سنگین و هولناک بود که پیامبر اکرم (ص) برای نجاتِ آنان سر رسید و بیدرنگ به جمعی از آنان فرمود : هر چه سریعتر به پشتِ تل های شنی آن سو بروید . کاروانیان پرسیدند : یا رسول الله مگر آن طرفِ تپه ها چه خبر است ؟ فرمود : در آن سو ، غلامی سیاه ، مَشکی پُر از آب همراه دارد و …

متن کامل « حکایت به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید از سماوات

ابیات 3204 الی 3219

3204) آن نیازِ مریمی بوده ست و درد / که چنان طفلی سخن آغاز کرد

3205) جزو او ، بی او ، برای او بگفت / جزوِ جزوت گفت دارد در نهفت

3206) دست و پا شاهد شوندت ای رَهی / مُنکری را چند دست و پا نهی

3207) ور نباشی مُستحقِ شرح و گفت / ناطقۀ ناطق تو را دید و بخُفت

3208) هر چه رویید ، از پیِ محتاج رُست / تا بیابد طالبی ، چیزی که جُست

3209) حق تعالی گر سماوات آفرید / از برای دفعِ حاجات آفرید

3210) هر کجا دَردی ، دوا آنجا رود / هر کجا فقری ، نوا آنجا رود

3211) هر کجا مشکل ، جواب آنجا رود / هر کجا کِشتی ست ، آب آنجا رود

3212) آب کم جو ، تشنگی آور به دست / تا بجوشد آب از بالا و پَست

3213) تا نزاید طفلکِ نازک گلو / کی روان گردد ز پستان ، شیر او ؟

3214) رَو بدین بالا و پستی ها بدو / تا شوی تشنه و ، حرارت را گرو

3215) بعد از آن از بانگِ زنبورِ هوا / بانگِ آبِ جُو بنوشی ای کیا

3216) حاجتِ تو کم نباشد از حشیش / آب را گیری ، سویِ آن می کشیش

3217) گوش گیری آب را تو ، می کشی / سویِ زرعِ خشک ، تا یابد خوشی

3218) زرعِ جان را کش جواهر مُضمَر است / ابرِ رحمت پُر ز آبِ کوثر است

3219) تا سَقاهُم رَبُّهُم آید خطاب / تشنه باش ، اَللهُ اَعلَم بِالصّواب

شرح و تفسیر بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید از سماوات

آن نیازِ مریمی بوده ست و درد / که چنان طفلی سخن آغاز کرد


احتیاج و اضطرارِ مریم بود که باعث شد آن نوزاد ، زبان به سخن بگشاید . [ طبقِ مفادِ آیه 27 سورۀ مریم ، پس از آنکه حضرت مریم (ع) ، عیسی را می زاید . نزدِ طایفه خود می رود . ظاهربینان وقتی می بینند که آن حضرت ، بی آنکه همسری داشته باشد ، نوزادی به دنیا آورده . دچار گمراهی و لغزش می شوند و بدو اتهامی ناروا می زنند . مریم (ع) در این حال دچار اضطرار می شود . چرا که گوشِ نامحرمان حق ، تابِ شنیدن کلامِ او را ندارد . از اینرو به درگاهِ الهی تضرّع می کند تا از زیرِ بارِ سنگین این بهتان عظیم برهد . در اینجاست که عیسایِ نوزاد به اذنِ خدا در گهواره به سخن می آید و رشتۀ فسونِ فریفتاران را پنبه می کند . چنانچه در آیه 30 سورۀ مریم آمده است « عیسی گفت : منم بندۀ خدا که داد به من کتاب ( انجیل ) و مرا بگردانید پیامبر » ]

مولانا به استنادِ قسمتی از ماجرای حضرت مریم (ع) می خواهد بگوید که تا دردِ طلب در آدمی ظهور نکند . حقیقت ، مکشوف نگردد . از اینرو همو در جایی دیگر دردِ آگاهانه را کلید بابِ نجات می شمرد . « درد است که آدمی را راهبر است . در هر کاری که هست تا او را دردِ آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد . او قصدِ آن کار نکند و آن کار بی درد ، او را میسّر نشود . خواه دنیا ، خواه آخرت . خواه بازرگانی ، خواه پادشاهی ، خواه علم ، خواه نجوم و غیره . تا مریم را دردِ زه پیدا نشد قصدِ آن درختِ بخت نکرد … تن همچون مریم است و هر یکی از ما عیسی داریم ، اگر ما را درد پیدا شود عیسی ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه ، نهانی که آمد باز به اصلِ خود پیوندد » ( فیه ما فیه ، ص 20 ) .

جزو او ، بی او ، برای او بگفت / جزوِ جزوت گفت دارد در نهفت


همانطور که جزوِ وجودِ مریم بی آنکه مریم سخنی بگوید و یا اراده سخنی کند ، برای مریم حرف زد . همینطور اجزاء وجودِ تو نیز در نهان سخن می گوید . [ همانطور که نیاز و اضطرارِ حقیقی مریم بر کشفِ حقیقتِ حال ، سببِ به نطق آمدن نوزادِ بی زبان شد . همینطور اگر نیاز و طلبِ معرفتِ حق در تو به صورتِ حقیقی ظهور کند . سراسرِ وجودِ تو اسرارِ حق را برای تو بازگو خواهد کرد و تو به مرتبۀ کشفِ حقیقت نایل خواهی شد . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 227 ) خوارزمی گوید : همچنانکه در هنگامِ حاجت ، جزو مریم که عیسی است به سخن آمد . هر جزوی از اجزای تو نیز سخن گوی و نکته شناس و رازجوی است . ( جواهر الاسرار ، دفتر سوم ، ص 626 ) ]

دست و پا شاهد شوندت ای رَهی / مُنکری را چند دست و پا نهی


ای بنده ، روزی می رسد که دست و پایت بر احوال و اعمالت شهادت می دهند . پس چگونه تو دست و پا و اعضاء و جوارحت را در راهِ ستیز و انکارِ حق بکار می گیری ؟ [ خوارزمی گوید : لاجرم اگر تو را حاجت به شرح این حقایق باشد و آرزوی کشفِ این دقایق بود . هر جزوی از اجزای عالَم از حیوان و نبات و سنگ و کلوخ ، ناطقی فصیح و شارحی با رسوخ است . زیرا ککه چون تو عالَمِ کُبرایی ، همۀ موجوداتِ کونی ، اجزای تواند . و اگر تو مستحقِ شرح نیستی و احتیاج به کشفِ این حقایق نداری . ناطقِ فصیح به نسبت با تو اَبکم ( = لال ) است و انسانِ بلیغ در خاموشی ، پیشِ تو از جماد کم . پس اوّل طلب بدست آر تا مطلوب یابی و محبت کن تا رویِ محبوب بینی . خلقتِ ارض و سماوات همه از برای رفعِ حاجات است . ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 626 ) ]

ور نباشی مُستحقِ شرح و گفت / ناطقۀ ناطق تو را دید و بخُفت


و اگر شایسته شنیدن شرح و تفصیلِ حقایق نباشی ، گوینده اسرار و حقایق با مشاهدۀ عدمِ قابلیتِ تو ، خموشی اختیار می کند و از بیان حقایق دست می کشد . [ مولانا می گوید : ظهور اسرار در کلامِ بزرگان ، بسته به قابلیت و ذوقِ شنوندگان است . چنانکه خود می گوید : « سخن به قدرِ آدمی می آید . سخنِ ما همچو آبی است که میراب ، آن را روان میکند . آب چه داند که میراب ، او را به کدام دشت روان کرده است . در خیارزار یا کلم زار یا در پیاززاری یا در گلستانی ، این دانم که چون آب بسیار آید آنجا زمین های تشنه بسیار باشد و اگر اندک آید . دانم که زمین اندک است . باغچه است یا چاردیوارِ کوچک و خداوند ، دانش را به قدرِ همّتِ شنوندگان در قلبِ اندرز دهندگان می افکند . من کفش دوزم ، چرم بسیار است . اِلّا به قدرِ پای بُرم و دوزم . ( فیه ما فیه ، ص 108 ) ]

هر چه رویید ، از پیِ محتاج رُست / تا بیابد طالبی ، چیزی که جُست


هر آن چه که به ظهور می رسد برای رفعِ نیازمندیی پدید آمده است . تا جوینده ، مطلوب خود را پیدا کند . [ مسلماََ طلبی آدمی را به مقصود می رساند که صادق و حقیقی باشد و اِلّا طلبِ زبانی و لفظی ملاک نیست ( شرح اسرار ، ص 230 ) ]

حق تعالی گر سماوات آفرید / از برای دفعِ حاجات آفرید


خداوند متعال اگر آسمانها را آفرید ، برای رفعِ نیازِ خلایق آفریده است .

هر کجا دَردی ، دوا آنجا رود / هر کجا فقری ، نوا آنجا رود


درد هر جا باشد دوا نیز همانجا می رود و فقر هر جا باشد ، برگ و نوا نیز همانجا می رود .

هر کجا مشکل ، جواب آنجا رود / هر کجا کِشتی ست ، آب آنجا رود


هر جا مشکلی وجود داشته باشد . جوابِ آن مشکل نیز همانجا می رود . و هر جا کشتزاری باشد آب نیز به آنجا می رود .

آب کم جو ، تشنگی آور به دست / تا بجوشد آب از بالا و پَست


اینقدر دنبالِ آب مباش ، بلکه تشنگی و طلبِ حقیقی بدست بیاور تا آب از آسمان و زمین بر تو فرو ریزد . [ مراد از آب ، آبِ حقایق و معارف است و جوشیدن آبِ حقایق و معارف از بالا عبارت از ظهورِ حقایق و معارفِ الهی است و جوشیدن از پَست ، عبارت از ظهورِ حقایق و معارفِ کونی است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 228 ) .

تا نزاید طفلکِ نازک گلو / کی روان گردد ز پستان ، شیر او ؟


برای مثال ، تا وقتی که نوزادِ لطیف گلو زاده نشود ، کی ممکن است که شیر از پستان مادر روان شود ؟

رَو بدین بالا و پستی ها بدو / تا شوی تشنه و ، حرارت را گرو


پس ای طالبِ حقیقت در فراز و نشیب طریقِ طلب آن قدر دوان شو تا عطشِ نوشیدن آبِ معرفت در درونت پدید آید و حرارتِ نیل به حقیقت ، قلب و روحت را فرا گیرد . [ حرارت را گرو = رهینِ حرارت و سوز قلبی و درونی شوی ، یعنی آتشِ طلب و عشق همیشه ملازمِ تو باشد ]

بعد از آن از بانگِ زنبورِ هوا / بانگِ آبِ جُو بنوشی ای کیا


ای بزرگوار ، پس از آنکه به عطشِ طلب و آتشِ عشق رسیدی . از خروشِ رعد ، بانگِ جویباران را خواهی شنید . [ زنبور هوا = در اینجا منظور ، روشن بینان عارف و انسان های کامل است که موجوداتی آسمانی اند و به خروش و کلام می آیند و یا از ابرِ معرفتِ خود ، بارانِ کلماتِ حیات بخش را بر گوشِ هوشِ سالکان فرو می ریزند و آنان را به جویبار حقیقت نوید می دهند . ]

حاجتِ تو کم نباشد از حشیش / آب را گیری ، سویِ آن می کشیش


احتیاجِ تو به آب ، کمتر از نیازِ گیاهانِ خشک شده به آب نیست . تو آن مقدار آبِ موردِ نیاز را از سطحِ زمین می گیری و به سوی گیاهان خشک شده روانه می کنی .

گوش گیری آب را تو ، می کشی / سویِ زرعِ خشک ، تا یابد خوشی


گوشِ آب را می گیری و به سوی کشتزارِ خوشیده هدایت می کنی تا آن کشتزار ، لطافت و تازگی پیدا کند .

زرعِ جان را کش جواهر مُضمَر است / ابرِ رحمت پُر ز آبِ کوثر است


جانِ آدمی نیز کشتزار است که در آن انواعِ جواهرِ معنوی نهفته شده است یعنی به جای دانه ها و بذرهای ظاهری ، آکنده از بذرهای معانی و اسرار و حقایق ربّانی است و آن ابرِ رحمتی که باید بر آن ببارد پُر از آبِ حیاتِ معنوی است . ( مُضمَر = پوشیده شده ، پنهان شده / کوثر = شرح بیت 1901 دفتر اوّل ) [ بنابراین همانطور که گیاهانِ خشک شده نیاز به آب دارند . کشتزارِ روح و جانِ تو نیز محتاجِ آبِ حقیقت است . ]

تا سَقاهُم رَبُّهُم آید خطاب / تشنه باش ، اَللهُ اَعلَم بِالصّواب


ای سالک اگر می خواهی موردِ خطابِ « بنوشاند پروردگارشان » شوی . باید واقعاََ عطشِ طلب در تو پدید آید . خداوند به راستی و درستی داناتر است . [ مصراع اوّل اشاره است به قسمتی از آیه 21 سورۀ دهر(انسان) « بر اندام ایشان است جامه هایی از ابریشمِ نازک و ستبر ، و پیرایه شوند از دستوارهای سیمین و پروردگارشان سیرابشان کند از شرابی پاک و پاک کننده » ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید از سماوات

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟