بقیه قصه نامه نوشتن آن غلام به طلب جیره | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بقیه قصه نامه نوشتن آن غلام به طلب جیره | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 1717 تا 1738

نام حکایت : حکایت پادشاهی که غلامی بس نادان و حریص داشت

بخش : 11 از 13 ( بقیه قصه نامه نوشتن آن غلام به طلب جیره )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت پادشاهی که غلامی بس نادان و حریص داشت

پادشاهی غلامی داشت که بس نادان و حریص بود و وظایف خود را به درستی انجام نمی داد . روزی شاه برای تنبیه او دستور داد که از جیره اش بکاهند . و اگر باز به لجاجت و سفاهتِ خود ادامه داد نامش را بکلّی از دفتر خدمتگزاران پاک کنند . وقتی که این خبر به گوش غلام رسید به جای آنکه در صدد شناختِ قصور و تقصیر خویش برآید با نادانی تمام ، در صدد نوشتن نامه ای پُر جنجال و ستیز برای شاه برآمد . امّا پیش از آنکه نامه را بنویسد نزدِ آشپز رفت و پرخاش کنان او را مقصّرِ تقلیل جیرۀ خود دانست . آشپز بدو گفت من مأمورم و معذور . برو ببین عاملِ اصلی چیست و کیست ؟ غلام ناچار به گوشه ای رفت و نامه ای برای شاه نوشت که هر چند متنِ نامه …

متن کامل ” حکایت پادشاهی که غلامی بس نادان و حریص داشت ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات بقیه قصه نامه نوشتن آن غلام به طلب جیره

ابیات 1717 الی 1738

1717) رفت پیش از نامه ، پیشِ مَطبَخی / کای بخیل از مطبخِ شاهِ سَخی

1718) دُور ازو ، وز همّتِ او کین قَدَر / از جِری ام آیدش اندر نظر

1719) گفت : بهرِ مصلحت فرموده است / نه برای بُخل و نه تنگیِّ دست

1720) گفت : دهلیزی ست وَالله این سخن / پیشِ شَه خاک است هم زَرِّ کهن

1721) مَطبَخی دَه گونه حجّت برفراشت / او همه رد کرد از حرصی که داشت

1722) چون جِری کم آمدش در وقتِ چاشت / زد بسی تشنیع ، او سودی نداشت

1723) گفت : قاصد می کنید اینها شما / گفت : نه که بنده فرمانیم ما

1724) این مگیر از فرع ، این از اصل گیر / بر کمان کم زن ، که از بازوست تیر

1725) ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ابتلاست / بر نبی کم نِه گُنه ، کآن از خداست

1726) آب از سر تیره است ای خیره چشم / پیشتر بنگر ، یکی بگشای چشم

1727) شد ز خشم و غم درونِ بقعه ای / پیشِ شَه بنوشت خَشمین ، رُقعه ای

1728) اندر آن رُقعه ، ثنای شاه گفت / گوهرِ جُود و سَخای شاه ، سُفت

1729) کای ز بَحر و ابر افزون کفِّ تو / در قضای حاجتِ حاجات جو

1730) ز آنکه ابر آنچه دهد ، گریان دهد / کفِّ تو خندان پَیاپَی خوان نهد

1731) ظاهرِ رُقعه اگر چه مدح بود / بوی خشم از مدح ، اثرها می نمود

1732) ز آن همه کارِ تو بی نور است و زشت / که تو دُوری دُور از نورِ سرشت

1733) رونقِ کارِ خَسان کاسِد شود / همچو میوۀ تازه ، زو فاسد شود

1734) رونق دنیا برآرَد زو کساد / ز آنکه هست از عالَمِ کون و فساد

1735) خوش نگردد از مدیحی سینه ها / چونکه در مدّاح باشد کینه ها

1736) ای دل از کین و کراهت پاک شو / و آنگهان ، اَلحَمد خوان ، چالاک شو

1737) بر زبان اَلحَمد و ، اِکراهِ درون / از زبان ، تلبیس باشد یا فسون

1738) و آنگهان گفته خدا که : ننگرم / من به ظاهر ، من به باطن بنگرم

شرح و تفسیر بقیه قصه نامه نوشتن آن غلام به طلب جیره

رفت پیش از نامه ، پیشِ مَطبَخی / کای بخیل از مطبخِ شاهِ سَخی


غلام پیش از نوشتن نامه پیشِ آشپز رفت و گفت : ای آشپزِ بخیلی که در آشپزخانۀ شاهِ بخشنده کار می کنی . [ مَطبَخی = آشپز ]

دُور ازو ، وز همّتِ او کین قَدَر / از جِری ام آیدش اندر نظر


از شاه و همّتِ او بعید است که این مقدار جیرۀ ناچیزِ من در نظرش جیرۀ قابلِ توجهی بیاید . [ جِری = مخفف و ممالِ اِجراء به معنی مستمری ]

گفت : بهرِ مصلحت فرموده است / نه برای بُخل و نه تنگیِّ دست


آشپز گفت : شاه این کار را بنا به مصلحتی دستور داده است و اِلّا این کار ناشی از بُخل و تنگدستی او نیست .

گفت : دهلیزی ست وَالله این سخن / پیشِ شَه خاک است هم زَرِّ کهن


غلام گفت : به خدا سوگند که این حرف از شاه نیست . زیرا در نظرِ او خاک با طلای قدیمی گرانبها یکسان است . [ دهلیزی = منظور حرفی است که در اتاق ها و راهروهای کاخ زده شده و شاه از آن بی خبر است . بنابراین غلام مدعی بود که تقلیلِ جیره اش کارِ دیگران بوده است نه خودِ شاه . ]

مَطبَخی دَه گونه حجّت برفراشت / او همه رد کرد از حرصی که داشت


آشپز ده نوع دلیل اقامه کرد امّا غلام به علّتِ حرص و آزی که داشت همه را رد کرد .

چون جِری کم آمدش در وقتِ چاشت / زد بسی تشنیع ، او سودی نداشت


چون به هنگامِ صبح ، جیرۀ کمی برای غلام آوردند شرع کرد به ناسزا گویی و خیلی بدگویی کرد . امّا این حرف ها هیچ فایده ای نداشت . [ چاشت = اوّلِ روز ، هنگامِ صبح ، ساعتی از بامداد گذشته ، غذایی که صبح پس از بر خاستن از خواب می خورند / تشنیع = بد گفتن ، ناسزا گفتن ، سخنان زشت گفتن ]

گفت : قاصد می کنید اینها شما / گفت : نه که بنده فرمانیم ما


غلام به آشپز و دستیارانِ او گفت : شما این کار را عمداََ بر علیه من انجام می دهید . آشپز جواب داد : نه اینطور نیست که می پنداری بلکه ما مطیعِ فرمانِ شاهیم . [ قاصد = از روی قصد ، عمداََ ]

این مگیر از فرع ، این از اصل گیر / بر کمان کم زن ، که از بازوست تیر


تو این کار را از فرع مپندار . بلکه از اصل بدان . یعنی خیال نکن که کم شدن جیرۀ تو به ما و امثالِ ما مربوط است بلکه این کار با تصمیمِ شاه صورت گرفته است . پس به کمان طعنه مزن زیرا که تیر بوسیلۀ نیروی بازو رها می شود .

ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ابتلاست / بر نبی کم نِه گُنه ، کآن از خداست


آیه ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ برای امتحان است . یعنی این آیه ، معیارِ شناختِ مرتبۀ ایمان و اعتقادِ تو نسبت به فعل و مشیّتِ ربّانی است . پس نباید پیامبر (ص) را گناهکار بدانی . یعنی نباید افکندن تیر را به پیامبر نسبت دهی و انجامِ آن را از جانبِ آن حضرت محسوب داری . بلکه فاعلِ این فعل ، حقیقتاََ خداوندِ رحمان بود . مولانا در اینجا از زبانِ آن آشپز ، طالبانِ حقیقت و سالکانِ طریقت را به این نکتۀ حساس ارشاد می کند که گر چه در این جهان ، علل و اسبابی بیشمار در کار است . امّا آدمی نباید چنان در آن غرق شود که مشیّتِ قاهرۀ الهی را نادیده انگارد . ای بسا به اقتضای حکمت و مشیّتِ خداوندی ، علل و اسبابِ طبیعی خرق شود و امری غیر معتاد و نامنتظر رُخ بنماید . مثلاََ در جایی که آدمی پیروزی را حتمی می شمرد . شکست و حرمان پیش آید و یا بالعکس در جایی که امیدی به ظفر نمی رود ناگهان فتح و گشایشی حادث شود . زیرا مُعطی و مُمسِک ، خداوندِ تعالی است . لیکن آدمی چنان در پردۀ پندار خود مختفی شده است که اسباب و ابواب را می بیند امّا مسبّب الاسباب و مُفتّح الابواب را نمی بیند و در نتیجه خوار و سُغبۀ فرومایگان می گردد . مصراع اوّل این بیت اشاره است به آیه 17 سورۀ انفال که توضیح آن در شرح بیت 1306 دفتر دوم آمده است . ]

آب از سر تیره است ای خیره چشم / پیشتر بنگر ، یکی بگشای چشم


ای گستاخ ، آب از سرچشمه گِل آلود است . چشمت را باز کن و جلوتر را ببین . یعنی به سرچشمه نگاه کن . [ خیره چشم = بی حیا ، بی شرم ، گستاخ ]

شد ز خشم و غم درونِ بقعه ای / پیشِ شَه بنوشت خَشمین ، رُقعه ای


غلام از شدّتِ خشم و اندوه به اتاقی رفت و با آن حالِ خشمگین برای شاه نامه ای نوشت . ( بُقعه = خانه ، سرا ) [ غلام نامه را در حالتِ غیظ و غضب تحریر کرد و احوالِ درونی اش در نوشتارش منعکس شد . گر چه کوشید نرم و مؤدّبانه بنویسد . این نشان می دهد که آدمی تحتِ تأثیرِ محرّک های غالب است . ]

اندر آن رُقعه ، ثنای شاه گفت / گوهرِ جُود و سَخای شاه ، سُفت


غلام ضمنِ آن نامه ، شاه را ستود و از بخشش و سخاوتِ او سخن ها گفت . [ سُفتن گوهر = کنایه از سخنان بِکر و تازه زدن است ، لفظاََ به معنی سوراخ کردن جواهر است ]

کای ز بَحر و ابر افزون کفِّ تو / در قضای حاجتِ حاجات جو


غلام چنین نوشت : ای کسی که در برآوردن نیازِ نیازمندان از دریا و ابر نیز گشاده دست تری .

ز آنکه ابر آنچه دهد ، گریان دهد / کفِّ تو خندان پَیاپَی خوان نهد


زیرا که ابر هر چه که بر زمین و زمینیان می دهد با حالتِ گریه می دهد . در حالیکه دستِ تو دائماََ خوانِ نعمت را به نیازمندان با حالتِ شادی و خنده می دهد . [ عطا و بخشش حقیقی آن است که آدمی آن را با طیبِ خاطر و با شادمانی و مسرّت بجا آورد نه با منّت و تکلّف . چنانکه در آیه 264 سورۀ بقره آمده است . « ای کسانی که ایمان آورده اید ، صدقه های خود را با منّت نهادن و آزردن صدقه گیران تباه مسازید … » ]

ظاهرِ رُقعه اگر چه مدح بود / بوی خشم از مدح ، اثرها می نمود


گر چه ظاهرِ نامه مدح آمیز بود . امّا آثارِ خشم در لابلای کلمات ستایشگرانۀ او به چشم می خورد . [ اثرها می نمود = آثارِ خود را آشکار می کرد ]

ز آن همه کارِ تو بی نور است و زشت / که تو دُوری دُور از نورِ سرشت


از آنرو کارهای تو بی فروغ و زشت است که تو از نورِ فطرتِ الهی بسیار دور افتاده ای .

رونقِ کارِ خَسان کاسِد شود / همچو میوۀ تازه ، زو فاسد شود


عاقبت ، گرمی بازارِ فرومایگان دچار کِسادی می شود . درست مانندِ میوۀ تازه که زود فاسد می گردد . [ خَسان = فرومایگان ، جمع خَس / کاسد = بی رونق / زو = مخففِ زود ]

رونق دنیا برآرَد زو کساد / ز آنکه هست از عالَمِ کون و فساد


رونقِ کارِ دنیا فوراََ رو به کِسادی می نهد زیرا دنیا متعلق به جهانِ کون و فساد است .

خوش نگردد از مدیحی سینه ها / چونکه در مدّاح باشد کینه ها


اگر مدّاح در دلِ خود نسبت به ممدوحِ خویش کینه داشته باشد . دلِ ممدوحان از مدح و ستایش او خشنود و مسرور نمی شود . [ مدیح = مدیحه ، چکامه ، قصیده ]

ای دل از کین و کراهت پاک شو / و آنگهان ، اَلحَمد خوان ، چالاک شو


ای دل ، از کینه و زشتی پاک شو . آنگاه حمد و ثنای حق بگو و در خدمتش چالاک و فعّال باش . [ اَلحَمد = در اینجا مطلقِ حمد و ثنای پروردگار است و منظور فقط سورۀ الحمد نیست . ]

بر زبان اَلحَمد و ، اِکراهِ درون / از زبان ، تلبیس باشد یا فسون


اگر زبان ، حمدِ خدا گوید و دل دچارِ بی میلی و اِکراه باشد . این کار نیرنگ سازی یا حیله گری است . [ چنانکه در آیه 142 سورۀ نساء در وصفِ اهلِ نفاق گوید : « … و چون به نماز ایستند با کاهلی ایستند … » ]

و آنگهان گفته خدا که : ننگرم / من به ظاهر ، من به باطن بنگرم


گذشته از این خدا فرموده است : من به ظاهرِ آدمیان نگاه نمی کنم بلکه به باطن آنان می نگرم . [ مستند به حدیث « همانا خداوند ، ننگرد به صورت ها و دارایی شما بلکه نگرد به دل ها و رفتار شما » ( احادیث مثنوی ، ص 59 ) ]

شرح و تفسیر بخش قبل                   شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه بقیه قصه نامه نوشتن آن غلام به طلب جیره

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟