باز تقریر کردن معاویه با ابلیس ، مکر او را | شرح و تفسیر

باز تقریر کردن معاویه با ابلیس ، مکر او را | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

باز تقریر کردن معاویه با ابلیس ، مکر او را | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2652 تا 2671

نام حکایت : بیدار کردن ابلیس ، معاویه را که خیز وقت نماز است

بخش : 4 از 15 ( باز تقریر کردن معاویه با ابلیس ، مکر او را )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت بیدار کردن ابلیس ، معاویه را که خیز وقت نماز است

حکایت کرده اند که معاویه در گوشه ای از کاخ خود خوابیده بود . درهای ورودی کاخ از اندرون بسته بود تا کسی مزاحم خواب او نشود . او در خوابی ژرف فرو رفته بود که ناگهان ، شبحی او را از خواب بیدار می کند . معاویه آسیمه سر از خواب بیدار می گردد ولی کسی را نمی بیند پیشِ خود می گوید : همۀ درهای کاخ که بسته است ، پس این شخصِ موهوم از کجا به اندرون درآمده است ؟ برمی خیزد و به جستجو می پردازد و بالاخره با شبحی برخورد می کند و به او می گوید : کیستی ؟ پاسخ می دهد : ابلیس ، معاویه می پرسد : چرا مرا بیدار کردی ؟ می گوید : وقتِ نماز است ، تو را بیدار کردم تا فوراََ …

متن کامل « حکایت بیدار کردن ابلیس ، معاویه را که خیز وقت نماز است » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار باز تقریر کردن معاویه با ابلیس ، مکر او را

ابیات 2652 الی 2671

2652) گفت امیر او را که اینها راست است / لیک بخشِ تو از اینها کاشت است

2653) صد هزاران را چو من تو رَه زدی / حُفره کردی ، در خزینه آمدی

2654) آتش و نفتی ، نسوزی چاره نیست / کیست کز دستِ تو جامه اش پاره نیست

2655) طبعت ای آتش چو سوزانیدنی است / تا نسوزانی تو چیزی چاره نیست

2656) لعنت این باشد که سوزانت کند / اوستادِ جمله دزدانت کند

2657) با خدا گفتی ، شنیدی رُو به رُو / من چه باشم پیشِ مَکرت ای عدو ؟

2658) معرفتهای تو چون بانگِ صفیر / بانگِ مُرغان است ، لیکن مُرغ گیر

2659) صد هزاران مرغ را آن ، رَه زده ست / مرغِ غِرّه کآشنایی آمده ست

2660) در هوا چون بشنود بانگِ صفیر / از هوا آید ، شود اینجا اسیر

2661) قومِ نوح از مَکرِ تو در نوحَه اند / دل کباب و ، سینه شَرحه شَرحه اند

2662) عاد را تو باد دادی در جهان / درفکندی در عذاب و اَندُهان

2663) از تو بود آن سنگسارِ قومِ لوط / در سیاه آبه ز تو خوردند غُوط

2664) مغزِ نَمرود از تو آمد ریخته / ای هزاران فتنه ها انگیخته

2665) عقلِ فرعونِ ذَکیّ فیلسوف / کور گشت از تو نیابید او وقوف

2666) بولَهب هم از تو نااهلی شده / بُوالحِکم هم از تو بوجهلی شده

2667) ای بر این شطرنج بهرِ باد را / مات کرده صد هزار اوستاد را

2668) ای ز فرزین بَندهایِ مُشکِلت / سوخته دل ها ، سیه گشته دلت

2669) بحرِ مَکری تو ، خلایق قطره یی / تو چو کوهی ، وین سلیمان ذرّه یی

2670) کی رَهَد از مَکرِ تو ای مُختَصِم ؟ / غرقِ طوفانیم اِلّا مَن عَصِم

2671) بس ستارۀ سَعد از تو مُحتَرِق / بس سیاه و جمع از تو مُفتَرِق

شرح و تفسیر باز تقریر کردن معاویه با ابلیس ، مکر او را

گفت امیر او را که اینها راست است / لیک بخشِ تو از اینها کاشت است


امیر (معاویه) به ابلیس گفت : همۀ این حرف ها که زدی ، حرف های درستی است ولی تو ذاتاََ از معانی بهره ای ندارد .

صد هزاران را چو من تو رَه زدی / حُفره کردی ، در خزینه آمدی


تو صدها هزار نفر همچو مرا فریفتی و نَقبی به گنجخانۀ قلبِ آدمی زدی و به درونِ آن وارد شدی .

آتش و نفتی ، نسوزی چاره نیست / کیست کز دستِ تو جامه اش پاره نیست


تو به مثابۀ آتش و نفت هستی از اینرو ذاتاََ می سوزانی و هیچ گریزی نیز نیست . چه کسی هست که از دست حیله های تو جامۀ دین و ایمانش پاره نشده باشد ؟

طبعت ای آتش چو سوزانیدنی است / تا نسوزانی تو چیزی چاره نیست


ای آتش ، سرشتِ تو سوزاندن است ، پس چاره ای نیست . باید تو قطعاََ کسی یا چیزی را بسوزانی .

لعنت این باشد که سوزانت کند / اوستادِ جمله دزدانت کند


لعنت خدا بر تو همین است که ذاتِ تو را سوزندۀ دین و خلایق قرار داده ، و همو تو را سردستۀ همۀ دزدانِ عالَم نهاده است .

با خدا گفتی ، شنیدی رُو به رُو / من چه باشم پیشِ مَکرت ای عدو ؟


تو در حضورِ خدا با او به گفت و شنود پرداختی ، اینک ای دشمن خدا ، من کیستم که در برابر حیله های تو ایستادگی کنم ؟ [ مولانا ، معارف و اسراری که شیطان و شیطان صفتان می آموزند تا مردم را به گمراهی کشند به صفیر صیادان تشبیه می کند که بدان وسیله مرغان را به دام افکنند . ]

معرفتهای تو چون بانگِ صفیر / بانگِ مُرغان است ، لیکن مُرغ گیر


ای شیطان و ای شیطان صفت ، معارفی که تو آموخته ای مانند بانگِ پرندگان است ولی مسلماََ برای این بانگ مرغان را به صدا درمی آوری که پرندگان دیگر را صدا کنی .

صد هزاران مرغ را آن ، رَه زده ست / مرغِ غِرّه کآشنایی آمده ست


آن بانگ ، صدها هزار پرنده را گمراه کرده و فریب داده است . پرندۀ گول و مغرور ، خیال می کند که آن بانگ آوازِ همنوعان خویش است .

در هوا چون بشنود بانگِ صفیر / از هوا آید ، شود اینجا اسیر


پرندۀ بیچاره همینکه در هوا بانگِ پرنده را می شنود ، از هوا به زمین فرود می آید و در اینجا اسیر می شود . یعنی در دامِ صیاد ، گرفتار می گردد . [ ابیات 316 تا 321 دفتر اوّل تفسیر چهار بیت اخیر است ]

قومِ نوح از مَکرِ تو در نوحَه اند / دل کباب و ، سینه شَرحه شَرحه اند


ای ابلیس ، قوم نوح (ع) از حیله و نیرنگ تو در فغان و شیون اند . دلشان کباب و سینه هایشان پاره پاره شده است .

عاد را تو باد دادی در جهان / درفکندی در عذاب و اَندُهان


قوم عاد را در دنیا دچار بادِ صرصر کردی و آنها را به عذاب و اندون افکندی . [ اَندُهان = غم ها / توضیح بیشتر در شرح بیت 853 دفتر اوّل آمده است ]

از تو بود آن سنگسارِ قومِ لوط / در سیاه آبه ز تو خوردند غُوط


به سبب تو بر قومِ لوط ، سنگ بارید و به سبب تو آنها در آبِ سیاه غوطه ور شدند [ نامِ لوط ، بیست و سه بار در قرآن کریم آمده است . بنابر مفادِ آیات ، لوط به حضرت ابراهیم (ع) ایمان آورده و خود نیز مقامِ رسالت داشت . امّا قومِ تبه کار وی به جای زنان با پسران درمی آمیختند . از اینرو مستحق عذاب شدند . بیت فوق اشاره دارد به آیه 82 سورۀ هود « پس چون بیآمد فرمان ما ، شهرهاشان زیر و زبر کردیم و سنگ های کلان بر سرشان باراندیم » / سیاه آبه = ممکن است اشاره باشد به اینکه قومِ لوط بینایی خود را از دست داده و در قعر نابینایی غوطه می خوردند . چنانکه در آیه 37 سورۀ قمر آمده است « و قوم ، از لوط مهمانانش را خواستند . پس ما نیز دیدگان ایشان را نابینا کردیم و گفتیم : بچشید عذاب و انتقام مرا » / غوط = در آب فرو رفتن ]

مغزِ نَمرود از تو آمد ریخته / ای هزاران فتنه ها انگیخته


به سبب تو ، مغز نَمرود متلاشی شد . ای ابلیسی که هزاران فتنه و آشوب به راه انداخته ای . [ نمرود = شرح بیت 1189 دفتر اوّل ]

عقلِ فرعونِ ذَکیّ فیلسوف / کور گشت از تو نیابید او وقوف


به سبب تو عقلِ فرعونِ تیز هوشِ چاره جو ، از اثر ساقط گردید و کور شد . ولی به اسرارِ تو واقف نشد . [ ابلیس ، فرعون را نیز اسیز حیله های خود کرد و عقل و خِردش را تباه نمود . فیلسوف در اینجا در معنی منفی آن بکار رفته است . فیلسوف = شرح بیت 1636 همین دفتر ]

بولَهب هم از تو نااهلی شده / بُوالحِکم هم از تو بوجهلی شده


تو سبب شدی که ابولهب ، فردی ناشایست شود و نیز تو باعث شدی که ابوالحکم به ابوجهل تبدیل گردد . [ بولهب = شرح بیت 420 همین دفتر / بوجهل = شرح بیت 782 دفتر اوّل ]

ای بر این شطرنج بهرِ باد را / مات کرده صد هزار اوستاد را


ای ابلیسی که برای باقی ماندن نام و آوازه ات ، بر سرِ صفحۀ شطرنجِ زندگی می نشینی و تا به حال صدها هزار نفر از کسانی را که در حیله گری استاد هستند و دائماََ «منم منم» می زنند مات و مغلوب کرده ای .

ای ز فرزین بَندهایِ مُشکِلت / سوخته دل ها ، سیه گشته دلت


ای ابلیسی که با شگردهای پیچیده و مشکلت در شطرنج زندگی ، دل های بسیاری را سوزانده ای و دلِ خودت نیز سیاه و تیره شده است . [ فرزین بند = شرح بیت 131 همین دفتر / ترفندهای ابلیس ، حد و شمار ندارد . او هر بار با تلبیسی و فریبی خاص ، آدمیان را به ورطۀ گمراهی و هلاکت در می کشاند . ]

بحرِ مَکری تو ، خلایق قطره یی / تو چو کوهی ، وین سَلیمان ذرّه یی


ای ابلیس ، تو دریای مکر و نیرنگی و مردم در قیاس با مکر و نیرنگِ تو ، قطره ای بیش نیستند و تو در گمراه کردن همچون کوهی ، و این مردم ساده دل ذره ایی بیش نیستند . [ سَلیمان = جمع سلیم به معنی ساده دل و ساده لوح ]

کی رَهَد از مَکرِ تو ای مُختَصِم ؟ / غرقِ طوفانیم اِلّا مَن عَصِم


ای ابلیسِ دشمنی کننده ، از مکر و نیرنگ تو چه کسی می تواند رهایی یابد ؟ ما جملگی در طوفانِ مکر و گمراهی تو غرق شده ایم . مگر کسی که در تحتِ عنایت الهی محفوظ بماند . [ مصراع دوم اشارت است به آیه 43 سورۀ هود « فرزند نااهلِ نوح گفت : به کوه پناه بَرم که از آب نگاه داردم . نوح (ع) گفت : امروز نگاه دارنده ای نیست از قهرِ و عذاب الهی مگر مهر و لطف او … ]

بس ستارۀ سَعد از تو مُحتَرِق / بس سیاه و جمع از تو مُفتَرِق


ای ابلیس مکار ، بسیاری از ستاره های سَعد و فرخنده ، بر اثر نیرنگ و شرارت تو محو و پنهان شده است و بسیاری از قشون ها و جمعیت ها بر اثر نیرنگ تو پراکنده و پریشان گشته اند . [ محترق = شرح بیت 66 دفتر اوّل / سَعد = شرح بیت 1288 دفتر اوّل ]

دکلمه باز تقریر کردن معاویه با ابلیس ، مکر او را

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟