آدمی عالم اصغر است و یا عالم اکبر است | شرح و تفسیر

آدمی عالم اصغر است و یا عالم اکبر است | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

آدمی عالم اصغر است و یا عالم اکبر است | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 521 تا 537

نام حکایت : حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال

بخش : 2 از 8 ( آدمی عالم اصغر است و یا عالم اکبر است )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال

چون دورانِ زمامداری عثمان بن عفّان ( خلیفه سوم ) فرا رسید ، بر منبر فراز آمد و بر جای پیامبر (ص) نشست . آن منبر سه پلّه داشت . پلّۀ نخست ( بالاترین پلّه ) جایی بود که پیامبر (ص) به هنگامِ ایرادِ خطابه بر آن می نشست . پس از رحلت آن حضرت ، ابوبکر ( خلیفۀ اوّل ) بر پلّۀ دوم نشست و چون نوبت به عُمر ( خلیفۀ دوم ) رسید بر پلّۀ سوم نشست . امّا وقتی نوبت خلافت عثمان فرا آمد ، بر جایگاهِ پیامبر (ص) نشست . در این هنگام یکی از حضّارِ فضول در مجلس با لحنی اعتراض آمیز به او گفت : تو که از حیثِ مقام پایین تر از سَلَف …

متن کامل ” حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات آدمی عالم اصغر است و یا عالم اکبر است

ابیات 521 الی 537

521) پس به صورت عالَمِ اصغر تویی / پس به معنی عالَمِ اکبر تویی

522) ظاهرِ آن شاخ ، اصلِ میوه است / باطناََ بهرِ ثمر شد شاخ ، هست

523) گر نبودی میل و امیدِ ثمر / کی نشاندی باغبان بیخِ شَجَر ؟

524) پس به معنی آن شجر از میوه زاد / گر به صورت از شجر بودش وِلاد

525) مصطفی زین گفت کآدم وَ انبیا / خَلفِ من باشند در زیرِ لِوا

526) بهرِ این فرموده است آن ذُوفنون / رمزِ نَحنُ الآخِرونَ السّابقون

527) گر به صورت من ز آدم زاده ام / من به معنی جَدِّ جدّ افتاده ام

528) کز برای من بُدَش سجدۀ مَلَک / وز پیِ من رفت بر هفتم فلک

529) پس ز من زایید در معنی ، پدر / پس ز میوه زاد در معنی ، شجر

530) اوّلِ فکر ، آخِر آمد در عمل / خاصه فکری کو بُوَد وصفِ ازل

531) حاصل اندر یک زمان از آسمان / می رود ، می آید ، ایدر کاروان

532) نیست بر این کاروان این ره دراز / کی مَفازه زَفت آید با مُفاز ؟

533) دل به کعبه می رود در هر زمان / جسم طبعِ دل بگیرد ز امتنان

534) این دراز و کوتهی مر جسم راست / چه دراز و کوته آنجا که خداست

535) چون خدا مر جسم را تبدیل کرد / رفتنش بی فرسخ و بی میل کرد

536) صد امید است این زمان ، بردار گام / عاشقانه ای فتا خَلِّ الکلام

537) گر چه پیلۀ چشم بر هم می زنی / در سفینه خفته یی ، ره می کُنی

شرح و تفسیر آدمی عالم اصغر است و یا عالم اکبر است

پس به صورت عالَمِ اصغر تویی / پس به معنی عالَمِ اکبر تویی


پس بر حسبِ ظاهر ، تو عالمِ اصغری و بر حسب باطن ، عالمِ اکبری .

مولانا در این بخش از مثنوی شریف ، دو دیدگاه را نسبت به انسان مطرح می کند . یکی دیدگاهِ آن دسته از حکما و عرفا که انسان را عالمِ اصغر و جز او را عالمِ اکبر می شمرد . چنانکه شیخ عزیزالدین نَسَفی می گوید : بدان که انسان عالَمِ صغیر است و هر چه غیر انسان است . جمله عالمِ اکبر است ( مقصد اقصی ، ص 44 ) و دیدگاهِ دوم بر عکسِ دیدگاهِ اوّل می گوید : انسان عالمِ کبیر است و جز انسان ، عالمِ صغیر . چنانکه علاء الدوله سمنانی گوید : اگر چه بدنِ تو از راهِ جثّه ، عالمِ صغیر است . امّا به حقیقت عالمِ کبیر است ( مصنّفاتِ علاء الدوله سمنانی ، ص 96 ) مولانا در این بخش جلیل ، دیدگاهِ دوم را ارجح می شمرد و می گوید : آنان که انسان را عالمِ اصغر نامیده اند . باطنِ او را موردِ توجه قرار نداده اند بلکه تنها به ظاهر او نظر کرده اند در حالی که اگر به باطنِ او نگریسته شود معلوم می شود که انسان عالمِ اکبر است .

ظاهرِ آن شاخ ، اصلِ میوه است / باطناََ بهرِ ثمر شد شاخ ، هست


برای مثال ، هر چند ظاهراََ درخت ، اصل میوه است . یعنی موجبِ پیدایش میوه می شود . امّا در حقیقت درخت به خاطرِ میوه پدید آمده است .

گر نبودی میل و امیدِ ثمر / کی نشاندی باغبان بیخِ شَجَر ؟


زیرا اگر باغبان به تولید میوه مایل نبود و بدان امید نداشت . چگونه ممکن بود که ریشۀ درخت را در خاک بنشاند ؟ یعنی در آن صورت هیچ درختی نمی کاشت .

پس به معنی آن شجر از میوه زاد / گر به صورت از شجر بودش وِلاد


بنابراین معلوم شد که در واقع درخت از میوه پدید می آید هر چند که به ظاهر میوه از درخت پدید می آید .

مصطفی زین گفت کآدم وَ انبیا / خَلفِ من باشند در زیرِ لِوا


از همین رو بود که حضرت محمّد مصطفی (ص) فرمود که آدم و پیامبرانِ دیگر در زیرِ پرچمِ من و پشتِ سرِ من هستند . [ خَلف = پشت سر ، گروهی که بعدِ گروهی آیند ]

بهرِ این فرموده است آن ذُوفنون / رمزِ نَحنُ الآخِرونَ السّابقون


و برای همین بود که آن صاحبِ کمالاتِ مختلف یعنی حضرت ختمی مرتبت (ص) رمز حدیث « ما پیشینیم ، هر چند که به ظاهر پسینیم » را آشکار کرد . ( اشاره است به حدیثی که توضیح آن در شرح بیت 3056 دفتر دوم آمده است . [ ذوفنون = صاحب هنرها ، کسی که هنرهای بسیار دارد ، در اینجا منظور کسی است که کمالاتِ بسیار دارد ]

گر به صورت من ز آدم زاده ام / من به معنی جَدِّ جدّ افتاده ام


هر چند که من بر حسبِ ظاهر از حضرت آدم (ع) زاده شده ام ، امّا من بر حسب باطن ، جدِّ بزرگِ او هستم .

کز برای من بُدَش سجدۀ مَلَک / وز پیِ من رفت بر هفتم فلک


زیرا فرشتگان به خاطرِ من بر آدم سجده کردند و آدم به واسطۀ نورِ من بر فلک هفتم صعود کرد . یعنی به اوجِ تعالی و کمال رسید .

پس ز من زایید در معنی ، پدر / پس ز میوه زاد در معنی ، شجر


بنابراین بر حسبِ باطن ، پدر از من متولد شد و باطناََ درخت از میوه پدیدار گشت .

اوّلِ فکر ، آخِر آمد در عمل / خاصه فکری کو بُوَد وصفِ ازل


فکری که در آغاز پدید می آید ، عملاََ در مرحلۀ آخر به اجرا درمی آید . بخصوص فکری که موصوف به صفتِ ازلیّت باشد . [ این بین بیانگر یکی از قواعدِ معروفِ حکماست که می گویند هر صانع و فاعلی ، نخست نتیجه و غایتِ عمل را منظور می دارد و سپس بدان عمل می پردازد . مثلاََ نجّار ، ابتدا نشستن پشتِ میز را در ذهنش می آورد و سپس شروع به ساختن میز می کند .

حاصل اندر یک زمان از آسمان / می رود ، می آید ، ایدر کاروان


در اینجا مولانا سخن را باز می گرداند به بیت 513 دفتر چهارم ( بخش قبل ) و به نتیجه گیری می پردازد و می گوید : خلاصۀ کلام اینکه کاروان هر لحض از آسمان به سوی زمین می آید و بازمی گردد . ( ایدر = اینجا و منظور از آن در این بیت زمین و عالم اسفل است )  [ منظور از آسمان ، آسمان معنا یعنی عالمِ الهی و جهان روحانی است و منظور از «کاروان» به چند وجه قابلِ حمل است . یکی آنکه منظور از آن ، کاروانِ موجودات باشد که به مشیّتِ ازلی و ارادۀ لم یَزلی خداوند موجود می شوند و معدوم می گردند . و این زنجیرۀ خلق مداوم و آفرینش نو به نو را صوفیه تجدّدِ امثال و یا تبدّلِ امثال گویند . ( توضیح در شرح بیت 2036 دفتر اوّل ) . وجه دیگر آنکه منظور از کاروان ، کاروانِ فرشتگان باشد که دائماََ از آسمان به سوی زمین در رفت و آمد هستند . وجه سوم اینست که منظور از کاروان ، فیوضاتِ الهی و نفحاتِ سبحانی باشد که توضیح این مطلب در شرح بیت 1951 دفتر اوّل آمده است . ]

نیست بر این کاروان این ره دراز / کی مَفازه زَفت آید با مُفاز ؟


این راه بر این کاروان دراز نیست ، کی ممکن است که بیابان در نظر انسان نیرومند و پیروزمند ، بزرگ و بی انتها بیاید ؟ یعنی نمی آید . ( مُفاز = پیروز گردانیده شده ) [ مولانا در این بیت می گوید بُعدِ زمان و مکان و حلقه های تو در توی قوانین حاکم بر طبیعت در مقابلِ عالمِ روحانی کمترین مانعی نمی تواند پدید آورد . چنانکه مسئلۀ معراج رسول اکرم (ص) و طی الارض اولیاء الله که از مسلّمات است خود شاهدی است بر اثبات این بیت . مولانا می گوید سیر روحانی در «لازمان» و «لامکان» صورت می گیرد و قید و بندهای عالم طبیعت نمی تواند سدّی در برابر این سیر پدید آورد . مَفازة در اینجا به معنی بیابان است و منظور از آن در این بیت هامونِ دنیاست . که این هامون هر چند برای اهلِ دنیا طویل و فسیح است امّا برای روشن بینان و عارفان ، کوچک و کم مسافت است . ]

دل به کعبه می رود در هر زمان / جسم طبعِ دل بگیرد ز امتنان


برای مثال ، دل انسان هر لحظه به کعبه می رود و جسم نیز بر اثرِ لطف و احسان الهی خوی و خصلت قلب را به خود می گیرد . یعنی جسمِ خاکی نیز تابعِ روح می شود . ( اِمتنان = سپاس داشتن ، نعمت دادن ) [ نورانیت روح ، به جسم نور و لطافت می بخشد درست مانندِ سیمی که در لامپ روشن می شود و جسمِ شیشه ای لامپ را سراپا منوّر می سازد . بنابراین هر گاه دل بخواهد با جایی تماس بگیرد در لحظه ای موجی می فرستد و به مقصود می رسد . ]

این دراز و کوتهی مر جسم راست / چه دراز و کوته آنجا که خداست ؟


این درازی و کوتاهی مربوط به جسم است و اِلّا در مرتبۀ الهی مسئلۀ درازی و کوتاهی جسمانی چه مفهومی دارد ؟ یعنی هیچ مفهومی ندارد .

چون خدا مر جسم را تبدیل کرد / رفتنش بی فرسخ و بی میل کرد


همینکه خداوند ، جسمِ انسان را به خواصِ روحی مبدّل کند و از خاصیّتِ مادّی و جسمی مبرّا سازد . جسم با این تحوّلِ جوهری ، بدون فرسنگ و میل طی طریق می کند . [ از امِّ هانی ( خواهر گرامی حضرت علی (ع)) نقل شده است که حضرت نبی اکرم (ص) نماز عشا را در خانۀ ما گزارد و همانجا خوابید و چون پیش از سپیده دم ، او را برای نماز صبح بیدار کردیم برخاست و گفت : ای امِّ هانی همانطور که دیدی نماز عشا را با شما و در خانۀ شما گزاردم . امّا بدان که بعد از نماز عشا به بیت المقدس رفتم و در آنجا نیز نماز گزاردم و اینک مجدداََ نماز صبح را با شما و در خانۀ شما می گزارم ( السیرة النبویّة ( ابن هشام ) ، ج 2 ، ص 43 ) . مولانا در این بیت و ابیات پیشین این مطلب را بیان می کند که هر گاه روح به انوارِ الهی روشن شود . جسم را نیز تحتِ تصرّفِ خود قرار می دهد و خواصِ روحانی خود را بدان سرایت می دهد و در نتیجه از قید زمان و مکان می رهد ( در میان مفسران قرآن کریم ، امام فخر رازی در التفسیر الکبیر ، ج 20 ، این مطلب را به نحوِ تحلیلی بیان کرده است و با براهینِ عقلی و نقلی ثابت کرده است که معراج نبی اکرم (ص) همراه با جسمِ شریفشان بودن نه فقط با روح . ) ]

صد امید است این زمان ، بردار گام / عاشقانه ای فتا خَلِّ الکلام


ای جوان ، اینک عاشقانه گام بردار و سخن را رها کن که امیدِ بسیار می رود . ( خَلِّ الکلام = سخن را رها کن ) [ ای سالکی که هنوز خام و جوانی و به مقصد نرسیده ای ، حال که این حقایق و اسرار را دریافتی . عاشقانه طی طریق کن که امیدها وجود دارد و دست از قیل و قال بردار که در طریقت ، قیل و قال ها و چون و چراهای نابهنگام ، سنگِ راه است . ]

گر چه پیلۀ چشم بر هم می زنی / در سفینه خفته یی ، ره می کُنی


اگر چه تو پلک چشمِ خود را بر هم می زنی . یعنی هر چند تو ظاهراََ بیداری و با مردم حشر و نشر داری امّا در واقع در کشتی خوابیده ای و راها را درمی نوردی . [ سفینه = با توجه به بخش بعدی کنایه از مردان الهی است یعنی هر چند ظاهر تو با خلایق است امّا در واقع مصاحبت و هدایت اولیاء تو را در دریای خروشان دنیا و مهالکِ آن آرام و بی دغدغه به ساحلِ نجات می رساند به شرط آنکه به ذیل عنایت و هدایت اولیاء چنگ بزنی . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه آدمی عالم اصغر است و یا عالم اکبر است

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟