غزل شماره 102 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
غزل شماره 102 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 102 دیوان خواجه حافظ شیرازی
متن کامل ابیات غزل شماره 102 دیوان خواجه حافظ شیرازی
ابیات 1 الی 7
1) دوش اگهی ز یارِ سفر کرده داد باد / من نیز دل به باد دهم هر چه بادا باد
2) کارم بدان رسید که همراز خود کنم / هر شام برقِ لامع و هر بامداد باد
3) در چینِ طرّۀ تو دلِ بی حفاظ من / هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد
4) امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم / یارب روانِ ناصحِ ما از تو شاد باد
5) خون شد دلم به یادِ تو هر گه که در چمن / بندِ قبایِ غنچۀ گُل می گشاد باد
6) از دست رفته بود وجودِ ضعیفِ من / صُبحم به بویِ وصلِ تو جان باز داد باد
7) حافظ نهادِ نیکِ تو کامت برآورد / جانها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد
شرح و تفسیر غزل شماره 102 دیوان خواجه حافظ شیرازی
دوش اگهی ز یارِ سفر کرده داد باد / من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد
دیشب باد از یار سفر کرده آگهی داد یعنی از جانانی که به سفر رفته است خبری آورد . من هم در مقابل این مژده دلِ خود را به مژدگانی دادم هر چه باد باد . [ دوش = دیشب / آگهی = مخفف آگاهی به معنی خبر داری ]
کارم بدان رسید که همراز خود کنم / هر شام برقِ لامع و هر بامداد باد
کارم به اینجا رسید که هر شام ، برق درخشان یعنی آه آتشین و هر صبح بادِ آه را مثاحب و همرازِ خود کنم . خلاصه عشق جانان به حدی تأثیرم کرده که هر صبح و شام کارم آه و ناله و فغان و فریاد است . [ برق لامع = برقی که می درخشد و فوری ناپدید می شود / بامداد = صبح زود ]
در چینِ طرّۀ تو دلِ بی حفاظ من / هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد
در چین و خمِ طره تو این دلِ بی غیرت من هرگز نگفت که وطن اصلی من کجاست ؟ یعنی از وطنِ اصلی خود هیچ یاد نکرد خلاصه از وقتی که دلِ من در شکن گیسوی تو مسکن گزیده از فضای سینه که جایگاه خو گرفتۀ اوست یادی نمی کند . [ دل بی حفاظ = دل بی غیرت / مألوف = دلخواه و خو گرفته / مسکن مألوف = وطن اصلی ]
امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم / یارب روانِ ناصحِ ما از تو شاد باد
قدر پند و نصیحت عزیزان را امروز شناختم . یارب کسی که به ما نصیحت می کرد روحش از تو شاد باد . خلاصه در ایامِ جوانی و طراوت قدر نصایح دوستان و عزیزان را نفهمیدم ولی حالا که جوانی گذشته و زمان پیری فرا رسیده ، می فهمم چه می گفتند . خدایا روحِ آنها را شاد کن . زیرا آنها خیرخواهِ من بودند که پندم می دادند . [ ناصح = خیرخواه ، نصیحت گو ]
خون شد دلم به یادِ تو هر گه که در چمن / بندِ قبایِ غنچۀ گُل می گشاد باد
هر وقت که باد در چمن بندِ قبای غنچۀ گل را باز می کرد و آن را شکفته می ساخت ، من دلم خون می شد یعنی تو به یادم می آمدی و به یادِ بندِ قبا گشودن تو می افتادم و دلم از رشک خون می شد .
از دست رفته بود وجودِ ضعیفِ من / صُبحم به بویِ وصلِ تو جان باز داد باد
این وجودِ ضعیفِ من پاک از بین رفته بود امّا هنگامِ صبح که باد بوی زلفِ تو را آورد به من جانِ دوباره داد یعنی ضعفِ وجودم به حدِ کمال رسیده بود لکن به سبب بود زلف تو که باد آورد دوباره جان گرفتم .
حافظ نهادِ نیکِ تو کامت برآورد / جانها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد
ای حافظ ، نیک نهادی تو مرادت را برآورد یعنی خوش طبعی تو سبب حصولِ مرادت می گردد . جان ها فدای مردم نیک طینت باد . در واقع خواجه به خودش دعا کرده است . [ نهاد نیک = سرشت پاک ]
دکلمه غزل شماره 102 دیوان خواجه حافظ شیرازی
خلاصه زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب دیوان اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد دوم – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه