عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن نخود | شرح و تفسیر

عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن نخود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن نخود | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 4203 تا 4211

نام حکایت : صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی

بخش : 9 از 18 ( عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن نخود )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی

در اطرافِ شهر ری مسجدی بود که ساکنان خود را می کشت . هر کس شب بدان مسجد درمی آمد همان شب از ترس در جا می مُرد و نقش بر زمین می شد . هیچکس از اهالی آن شهر جرأت نداشت مخصوصاََ در شب قدم بدان مسجدِ اسرارآمیز بگذارد . اندک اندک این مسجد آوازه ای در شهرهای مجاور به هم رسانید و مردم حومه و اطراف نیز از این مسجد بیمناک شده بودند . تا اینکه شبی از شب ها غریبی از راه می رسد و یکسر سراغِ آن مسجد را می گیرد . مردم از این کارِ عجیبِ او حیرت می کنند و …

متن کامل « حکایت صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن نخود

ابیات 4203 الی 4211

4203) آن ستی گوید وَرا که پیش از این / من چو تو بودم ز اَجزایِ زمین

4204) چون بنوشیدم جِهادِ آذری / پس پذیرا گشتم و اندر خوری

4205) مدّتی جوشیده ام اندر زَمَن / مدّتی دیگر درونِ دیگِ تَن

4206) زین دو جوشش ، قُوّتِ حس ها شدم / روح گشتم ، پس تو را اُستا شدم

4207) در جمادی گفتمی : ز آن می دَوی / تا شوی علم و صفاتِ معنوی

4208) چون شدم من روح ، پس بارِ دگر / جوشِ دیگر کُن ز حیوانی گذر

4209) از خدا می خواه تا زین نکته ها / در نلغزیّ و ، رَسی در منتها

4210) ز آنکه از قرآن ، بسی گمره شدند / ز آن رَسن قومی درونِ چَه شدند

4211) مر رَسن را نیست جُرمی ای عَنود / چون تو را سودای سر بالا نبود

شرح و تفسیر عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن نخود

آن ستی گوید وَرا که پیش از این / من چو تو بودم ز اَجزایِ زمین


آن بانو به آن نخود می گوید که : من نیز قبلاََ جزیی از اجزای زمین بودم . [ یعنی من در زمان های پیشین و قبل از آنکه به ریاضت و عبادت روی آورم ، موجودی زمینی و خاکی بودم زیرا محکوم و مقیّد به مادّیات بودم .

چون بنوشیدم جِهادِ آذری / پس پذیرا گشتم و اندر خوری


امّا همینکه مجاهدۀ آتشین را پذیرفتم . یعنی قبول کردم که با هواهای نفسانی ام مبارزه کنم . پس شایستگی و لیاقتِ بندگی حضرت حق را به دست آوردم . [ بهتر است «بنوشیدم» را مخففِ بنیوشیدم ( = قبول کردم ، پذیرفتم ) بدانیم نه «نوشیدن» به معنی آشامیدن . «جهاد آذری» تعبیری است دیگر از «جهاد با نفس» که در تعبیراتِ صوفیه بدان «موت اَحمَر» گویند . توضیح موت احمر در شرح بیت 3834 دفتر سوم آمده است . ]

مدّتی جوشیده ام اندر زَمَن / مدّتی دیگر درونِ دیگِ تَن


من روزگارانی را به صورت گیاه و حیوان نشو و نما کردم و مدتی تیز درونِ دیگِ تن جوشیدم . یعنی مدّتی را نیز به صورت انسان ناسوتی سپری کردم و سپس به انسانی ملکوتی مبدّل شدم . [ انصافاََ که مولانا بزرگترین عارف انسان شناس است . او به قدری در اندیشۀ «انسان» فرو رفته که به هر عرصه گام می نهد سر از موضوعِ «انسان» درمی آورد . ]

زین دو جوشش ، قُوّتِ حس ها شدم / روح گشتم ، پس تو را اُستا شدم


بر اثر این دو جوشش یعنی پشت سر نهادن آن دو مرحله وارد نیروی حواس شدم و حواس مدرکه را تقویت کردم و آنگاه روحِ مجرّد شدم . یعنی به مقام تجرید از عوامل مادّی و عناصر طبیعی نایل شدم و در نتیجه استاد و مرشدِ تو شدم .

در جمادی گفتمی : ز آن می دَوی / تا شوی علم و صفاتِ معنوی


وقتی که در مرتبۀ جمادی بودم با زبان حال با خود می گفتم : از آنرو سیر کمالی را می پویی که به علم و صفاتِ معنوی نایل شوی . یعنی به مرحلۀ انسانِ ملکوتی برسی .

چون شدم من روح ، پس بارِ دگر / جوشِ دیگر کُن ز حیوانی گذر


همینکه دارای روحِ شدم با خود گفتم : تلاشِ دیگری کُن تا از مرتبۀ حیوانی درگذری . [ مراد از این روح ، روحِ حیوانی است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 281 ) ]

از خدا می خواه تا زین نکته ها / در نلغزیّ و ، رَسی در منتها


از حضرت حق بخواه که این نکته هایی را که گفتم خوب درک کنی و دچار لغزش در فهم نشوی و به مقصودِ نهایی راه پیدا کنی .

ز آنکه از قرآن ، بسی گمره شدند / ز آن رَسن قومی درونِ چَه شدند


زیرا بسیاری از مردم بوسیلۀ قرآنِ کریم گمراه شدند . یعنی چون زبان آن کتاب مستطاب را فهم نکردند ، ره افسانه زدند و با اینکه قرآن ، مصداقِ حَبلُ الله ( = ریسمان خدا ) و عُروَةُ الوُثقی ( = دستگیرۀ محکم ) است . با اینحال عده ای بوسیلۀ آن به جای آنکه از چاه گمراهی بیرون آیند ، به درونِ آن رفته اند .

مر رَسن را نیست جُرمی ای عَنود / چون تو را سودای سر بالا نبود


ای حق ستیز ، ریسمان گناهی ندارد ، در حالی که تو میل به سوی عوالم بالا نداری . [ عَنُود = ستیزه گر ، معاند ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن نخود

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟