حکایت صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حکایت صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی
در اطرافِ شهر ری مسجدی بود که ساکنان خود را می کشت . هر کس شب بدان مسجد درمی آمد همان شب از ترس در جا می مُرد و نقش بر زمین می شد . هیچکس از اهالی آن شهر جرأت نداشت مخصوصاََ در شب قدم بدان مسجدِ اسرارآمیز بگذارد . اندک اندک این مسجد آوازه ای در شهرهای مجاور به هم رسانید و مردم حومه و اطراف نیز از این مسجد بیمناک شده بودند . تا اینکه شبی از شب ها غریبی از راه می رسد و یکسر سراغِ آن مسجد را می گیرد . مردم از این کارِ عجیبِ او حیرت می کنند و می پرسند : با آن مسجد چه کار داری ؟ مردِ غریب با خونسردی و اطمینان تمام می گوید : می خواهم امشب در آن مسجد بخوابم . مردم حیرت زده می گویند : عقل هم خوب چیزی است ، مگر از جانت سیر شده ای ؟ مرد غریب می گوید : من این حرف ها سرم نمی شود . من به این حیاتِ دنیوی وابسته نیستم تا از کشته شدن واهمه ای داشته باشم . خلاصه به قول معروف « سرم درد می کند برای اینجور کارها » بار دیگر ملامت جماعت شرع می شود امّا هر چه می گویند و اندرز می دهند گویی که بر آهنِ سرد می کوبند . مردِ غریب بی توجّه به نصایح مردم ، شبانه قدم در آن مسجد اسرار آمیز می گذارد و روی زمین دراز می کشد تا چُرتی بزند . در این حال صدای هولناکی بلند می شود . گویی کسی با صدای پُر طنین می گوید : آهای کسی که داخلِ مسجدی ، همین الّآن به سراغت می آیم . این صدا پنج بار شنیده شد . امّا آن مردِ غریب هیچ نترسید بلکه خوشحال هم بود . از اینرو با حالت آماده و مُصمّم از جا برخاست و فریاد زد : هر کسی هستی بیا تو ، من آمادۀ مرگم . اگر جرأت داری بیا جلو ، در همین لحظه بود که بر اثرِ این فریاد ، طلسم شکسته شد و از هر سو انبوهِ طلا سرازیر شد و آن مردِ غریب شروع کرد به جمع کردن آنها .
استاد فروزانفر می نویسد : مطابق روایاتِ مردمِ شهرِ ری ( حضرت عبدالعظیم ) و پیران زمان ، مسجد مهمان کُش همان مسجد ماشاء الله است که در شمالِ ابن بابویه واقع است . مرحوم حاج سید نصرالله تقوی و دیگر پیران ادب این مطلب را نقل می کردند و مردم کرمان ( به نقل از استاد بهمنیار ) این حکایت را در بارۀ مسجد گنج که در نزدیکی محلۀ پامُنار کرمان واقع است حکایت می کنند و مأخذِ این روایت ظاهراََ حکایتی است که در الف لیلة در داستان شبانه نقل شده است ( مأخذذ قصص و تمثیلاتِ مثنوی ، ص 122 و 123 ) و سپس استاد این حکایت را به تفصیل نقل می کند .
این حکایت ، نقدِ حالِ عارف صادقی است که منازلِ پُر خوف و خطرِ ریاضت و سلوک را تا منزل مقصود طی می کند و از رنجِ راه و مصائبِ طریق و تهدید نفس و القائاتِ قاعدین و وسوسه گران سرد نمی شود و عاقبت به گنج معارف و معدن حقایق دست می یازد .
***
شرح و تفسیر اشعار ” حکایت صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .
شرح و تفسیر مهمان شدن آن عاشق در مسجد مهمان کُش
شرح و تفسیر ملامت کردنِ اهلِ مسجد ، آن مهمانِ عاشق را
شرح و تفسیر عشق جالینوس بر این حیات دنیا بود
شرح و تفسیر دیگر باره ملامت کردن اهلِ مسجد ، مهمان را
شرح و تفسیر گفتن شیطان به قریش که به جنگِ احمد آیید
شرح و تفسیر مکرر کردن ملامت گران پند را بر آن مهمان
شرح و تفسیر جواب گفتن ایشان مهمان را و مَثَل آوردن
شرح و تفسیر تمثیل گریختن مؤمن و بی صبری او در بلا
شرح م تفسیر عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن
شرح و تفسیر باقی قصه مهمانِ آن مسجد مهمان کُش
شرح و تفسیر ذکر خیال بَد اندیشیدن قاصر فهمان
شرح و تفسیر بیانِ رفتن انبیا و اولیا به کوه ها و غارها
شرح و تفسیر جوابِ طعنه زننده در مثنوی از قصورِ فهمِ خود
شرح و تفسیر مثل زدن در رمیدن کره اسب از آب خوردن
شرح و تفسیر بقیه ذکر مهمان آن مسجد مهمان کُش
شرح و تفسیر رسیدن بانگِ طلسمی در نیم شب به مهمان مسجد