شرح و تفسیر نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود و خرگوش در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود و خرگوش
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1304 تا 1338
نام حکایت : نخچیران و شیر
بخش : 31 از 34
آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …
متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1304) چونکه شیر اندر بر خویشش کشید / در پناه شیر ، تا چه می دوید
1305) چونکه در چه بنگریدند اندر آب / اندر آب از شیر و او ، درتافت تاب
1306) شیر ، عکس شیر دید از آب زفت / شکل شیری در برش ، خرگوش زفت
1307) چونکه خصم خویش را در آب دید / مر ، ورا بگذاشت و اندر چه جهید
1308) درفتاد اندر چهی کو کنده بود / ز آنکه ظلمش در سرش آینده بود
1309) چاه مظلم گشت ، ظلم ظالمان / این چنین گفتند جمله عالمان
1310) هر که ظالم تر ، چهش با هول تر / عدل فرموده ست : بتر را بتر
1311) ای که تو از ظلم ، چاهی می کنی / از برای خویش ، دامی می تنی
1312) گرد خود ، چون کرم پیله بر متن / بهر خود ، چه می کنی ، اندازه کن
1313) مر ، ضعیفان را تو بی خصمی مدان / از نبی ذا جاءنصرالله خوان
1314) گر تو پیلی ، خصم تو از تو رمید / نک جزا ، طیرا ابابیلت رسید
1315) گر ضعیفی در زمین خواهد امان / غلغل افتد در سپاه آسمان
1316) گر به دندانش گزی ، پر خون کنی / درد دندانت بگیرد ، چون کنی ؟
1317) شیر ، خود را دید در چه وز غلو / خویش را نشناخت آن دم از عدو
1318) عکس خود را از عدو خویش دید / لاجرم بر خویش ، شمشیری کشید
1319) ای بسی ظلمی که بینی در کسان / خوی تو باشد در ایشان ، ای فلان
1320) اندر ایشان تافته هستی تو / از نفاق و ظلم و بد مستی تو
1321) آن توی ، زخم بر خود می زنی / بر خود آن ساعت ، تو لعنت می کنی
1322) در خود آن بد را نمی بینی عیان / ور نه دشمن بوده ای خود را به جان
1323) حمله بر خود می کنی ای ساده مرد / همچو آن شیری که بر خود حمله کرد
1324) چون به قعر خوی خود اندر رسی / پس بدانی کز تو بود آن ناکسی
1325) شیر را ، در قعر پیدا شد که بود / نقش او ، آن کش دگر کس می نمود
1326) هر که دندان ضعیفی می کند / کار آن شیر غلط بین می کند
1327) ای بدیده عکس بد ، بر روی عم / بد نه عم است ، آن توی ، از خود مرم
1328) مومنان ، آیینه همدیگرند / این خبر می از پیمبر آورند
1329) پیش چشمت داشتی شیشه کبود / ز آن سبب ، عالم کبودت می نمود
1330) گرنه کوری ، این کبودی دان ز خویش / خویش را بد گو ، مگو کس را تو بیش
1331) مومن ار ینظر به نورالله نبود / غیب ، مومن را برهنه چون نمود ؟
1332) چون که تو ینظر به نارالله بدی / نیکوی را وا ندیدی از بدی
1333) اندک اندک آب ، بر آتش بزن / تا شود نار تو نور ، ای بوالحزن
1334) تو بزن یا ربنا ، آب طهور / تا شود این نار عالم ، جمله نور
1335) آب دریا ، جمله در فرمان توست / آب و آتش ، ای خداوند ، آن توست
1336) گر تو خواهی آتش ، آب خوش شود / ور نخواهی ، آب هم آتش شود
1337) این طلب ، در ما هم از ایجاد توست / رستن از بیداد ، یا رب ، داد توست
1338) بی طلب ، تو این طلب مان داده ای / بی شمار و حد ، عطاها داده ای
چونکه شیر اندر بر خویشش کشید / در پناه شیر ، تا چه می دوید
همینکه شیر ، خرگوش را در آغوش خود گرفت . خرگوش با حمایت شیر تا نزدیکی چاه دوید .
چونکه در چه بنگریدند اندر آب / اندر آب از شیر و او ، در تافت تاب
همینکه شیر و خرگوش با هم در آب چاه نکریستند . تصویر خود را که در آب منعکس شده بود دیدند .
شیر ، عکس خویش دید از آب تفت / شکل شیری در برش ، خرگوش زفت
شیر به آب چاه در نگریست و عکس شیری را دید که خرگوشی چاق را در آغوش دارد . یعنی تصویر خود را در آب دید و خیال کرد دیگری است .
چونکه خصم خویش را در آب دید / مر ، ورا بگذاشت و اندر چه جهید
شیر همینکه تصویر خود را در آب چاه دید و او را دشمن پنداشت . خرگوش را رها کرد و در عمق چاه پرید . [ بیت فوق بدین نکته تعریض دارد که دشمن آدمی در درون اوست اما بر دیگری کینه می آورد و دشمنش می پندارد . ]
در فتاد اندر چهی کو کنده بود / ز آنکه ظلمش در سرش آینده بود
آن شیر به چاهی در افتاد که به دست خود آنرا حفر کرده بود . در واقع نتیجه ستمکاریش به خود او برگشت . [ اشارت بیت به روایت ” هر که برای برادرش چاهی کند . خود بدان افتد ” و در زبان فارسی نیز این امثال رایج است مانند : “چاه کن ، همیشه در چاه است” ، “بد مکن که بد افتی” ، “چاه مکن که خود افتی” ]
چاه مظلم گشت ، ظلم ظالمان / این چنین گفتند جمله عالمان
ستم ستمکاران ، چاهی بس تاریک است و همه خردمندان جهان این مطلب را گفته اند . [ ظاهرا مستفاد است از مضمون حدیث ” بترسید از ستم ، که ستم در روز رستاخیز به صورت تاریکی ها تجسم یابد . ]
هر که ظالم تر ، چهش با هول تر / عدل فرموده ست : بتر را بتر
زیرا واقعیت این است که هر کس ستمکارتر باشد . چاهش هولناکتر است . اصولا عدالت الهی چنین اقتضا کرده است که هر عملی را جوابی است متناسب با آن . پس هر عملی که بدی بیشتری داشته باشد جزای آن نیز همانطور است .
ای که تو از ظلم ، چاهی می کنی / از برای خویش ، دامی می تنی
ای کسی که از روی ستم ، چاهی برای دیگران حفر می کنی . بدان که با این کار ، دامی برای خود فراهم ساخته ای .
گرد خود ، چون کرم پیله بر متن / بهر خود ، چه می کنی ، اندازه کن
ای ستمگر ، تو که مانند کرم ، پیرامون خود تارهایی از ستم می تنی . این کار را مکن . اگر چاهی از بدی و ستمکاری برای خود می تنی . لااقل آنرا زیاد عمیق و مهیب حفر مکن . بلکه اندازه تاب و توان ناچیزت حفر کن . زیرا ستم هر چه بیشتر و سخت تر باشد جواب آن نیز متناسب با همان خواهد بود .
مر ، ضعیفان را تو بی خصمی مدان / از نبی ذا جاءنصرالله خوان
خیال مکن که افراد ضعیف همواره تسلیم تو می شوند و دست به دشمنی و مقابله به مثل نمی زنند . و خیال مکن که ضعیفان بی یار و یاورند . اگر در این باره مرددی برو و از قرآن کریم آیه اذا جاء نصرالله را بخوان . [ اشاره است به آیه 1 سوره نصر ” آنگاه که یاری و فیروزی خداوند در رسد ” ]
گر تو پیلی ، خصم تو از تو رمید / نک جزا ، طیرا ابابیلت رسید
ای ستمگر ، اگر از حیث قدرت ، فیل هم باشی . و دشمنانت از بیم تو برمند . منتظر باش که کیفر و جزای تو توسط پرندگانی صورت می گیرد که ظاهرا ضعیف و بی مقدارند . [ فیل مظهر قدرت و صولت است . و در این بیت اشارت است به سوره فیل و تهاجم معروف ابرهه به بیت الله . آن امیر جبار با لشکر جرّار و بی شمار و با پیلان جنگی خود روی به کعبه آورد تا آن مکان مقدس را تخریب کند . اما حق تعالی پرندگانی را به پیکار آنان فرستاد . و سرانجام آنان با سنگباران این پرندگان نابود شدند . ابابیل اسم جمعی است که مفرد ندارد . به معنی پرندگانی که دسته دسته باشند . ]
_ برخی از مفسّران در تحلیل این مطلب که سنگریزه های آن پرندگانِ خُردک اندام چگونه باعثِ هلاک و بوار پیلان و جنگاوران شد . گفته اند : که آن سنگریزه ها زخم هایی بر تن آنان پدید می آورد و موجبِ تاول هایی می شد و نهایتاََ به بیماری آبله دچار می امدند و نابود می شدند . تشابه لفظی «ابابیل» با «آبله» این ظن را تقویت می کند ( پرتوی از قرآن ، ج 2 ، ص 256 تا 258 ) . البته چنین تأویلاتی ذوقی است و به قراین محکمی استوار نیست زیرا از فحوای آیاتِ مربوط به این واقعه بر می آید که سپاه ابرهه با بارش سنگریزه ها در جا به هلاکت می رسیدند . در حالی که بیماری آبله مدت ها لازم دارد تا ظهور کند و این بیماری حتی در قدیم هم کسی را در جا نمی گُشت . الله اعلم .
گر ضعیفی در زمین خواهد امان / غلغل افتد در سپاه آسمان
صدای مظلوم چنان رساست که هر گاه شخصی ناتوان و ضعیف از خدا طلب امان کند در آسمان طنین می افتد و غلغله ای در سپاه فرشتگان آسمانی بر پا می شود .
گر به دندانش گزی ، پر خون کنی / درد دندانت بگیرد ، چون کنی ؟
اگر مثلا آدم ضعیفی را با دندانت گاز بگیری و مجروحش کنی . در عوض ، دندان تو نیز از درد و آسیب مصون نخواهد ماند . حال که دندان تو نیز به درد دچار خواهد آمد ، چه چاره ای داری .
شیر ، خود را دید در چه وز غلو / خویش را نشناخت آن دم از عدو
شیر در چاه عکس خود را دید و از فرط هیجان و سرکشی ، خود را از دشمن خویش تشخیص نداد . [ شیر از شدت بغض و هیجانی که خرگوشک مکار در او انگیخته بود . متوجه خدعه نشد و ندانست که در عمق آن چاه ، دشمنی در کار نیست . ]
عکس خود را از عدو خویش دید / لاجرم بر خویش ، شمشیری کشید
آن شیر ، عکس خود را دشمن شیر پنداشت و ناگزیر به روی خود شمشیر کشید . یعنی به زیان خود اقدام کرد .
ای بسی ظلمی که بینی در کسان / خوی تو باشد در ایشان ، ای فلان
چه بسیار می بینی که دیگران در تو ستم روا می دارند . ولی واقف نیستی که این خوی و خصلت خود تو است . که در آنها به صورت ستمکاری نمودار شده است .
اندر ایشان تافته هستی تو / از نفاق و ظلم و بد مستی تو
نفاق و ستم و بد مستی تو است که در آینه وجود دیگران تابیده و نشان داده می شود . اما تو آن صفات را به آنان نسبت می دهی و گمان می داری که آن همه صفات مذمومه را آنان دارند نه تو . در حالی که آن صفات زشتی که در آنان می بینی . صفات خود توست .
آن توی ، و آن زخم بر خود می زنی / بر خود آن ساعت تو لعنت می کنی
هر ستمی که از دشمن مشاهده می کنی عکس صفات رذیله خود تو است . و آن آسیب را تو بر خود می زنی و در همان لحظه تار و پود نفرین را بر خود می تنی .
در خود آن بد را نمی بینی عیان / ورنه دشمن بوده ای خود را به جان
آن اوصاف و احوال بد را در ضمیر خود آشکارا مشاهده نمی کنی زیرا اگر آنها را می دیدی فطعا دشمن خونی خودت می شدی .
حمله بر خود می کنی ای ساده مرد / همچو آن شیری که بر خود حمله کرد
ای ساده لوح تو بر خود حمله می کنی مانند آن شیر که عکس خود را در آب دید و به خودش حمله کرد و هلاک شد .
چون به قعر خوی خود اندر رسی / پس بدانی کز تو بود آن ناکسی
اگر به کنه صفت و خوی خود پی ببری و در اخلاق خود جستجو کنی . می یابی که آن زشتی و ناکسی از خود تو بوده است . [ در شش بیت اخیر این مسئله مهم اخلاقی بیان شده که هر گاه در مقام عیب جویی از کسی برمی آییم باید مواظب باشیم که آن عیب و حتی بدتر از آن در خودمان نباشد . ]
شیر را ، در قعر پیدا شد که بود / نقش او ، آن کش دگر کس می نمود
در ته چاه بر شیر معلوم شد که آن شیری که در آب مشاهده کرده ، نقش و تصویر خود او بوده است و خلاصه شیری جز او در کار نبوده است .
هر که دندان ضعیفی می کند / کار آن شیر غلط بین می کند
هر کس دندان درمانده ای را بکند یعنی هر کس به ضعیفی ستم کند . در واقع کار ناروای همان شیر کژ بین را کرده است .
ای بدیده عکس بد ، بر روی عم / بد نه عم است ، آن توی ، از خود مرم
ای کسی که بر صورت عموی خود (یا هر کس دیگر که به نحوی با او در ارتباط هستی ) نشان بد را می بینی ، به عیب جویی او مپرداز و نفرت اظهار مکن . در واقع بدی از خود توست . از خود فرار مکن . [ مولانا در اثر منثور خود در بسط این معنی گوید : پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد . خود را در آب می دید و می رمید . او می پنداشت که از دیگری می رمد . نمی دانست که از خود می رمد . همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بی رحمی و کبر چون در توست نمی رنجی . چون آن را در دیگری می بینی ، می رمی و می رنجی . (فیه ما فیه ، ص 23 و 24) ]
مومنان ، آیینه همدیگرند / این خبر می از پیمبر آورند
افراد مومن ، آینه یکدیگر هستند و این خبر را از پیامبر (ص) روایت کرده اند . [ اشاره ببت به این حدیث است . « مومن آیینه مومن است » مولانا گوید : اگر در برادر خود عیب می بینی . آن عیب در توست که در او می بینی . آن عیب را از خود جدا کن زیرا آنچه از او می رنجی ، از خود می رنجی . ( فیه ما فیه ، ص 23 ) ]
پیش چشمت داشتی شیشه کبود / ز آن سبب ، عالم کبودت می نمود
برای مثال : در برابر چشمان خود شیشه کبود رنگی گرفته ای و قطعا همه جهان را تیره و تار می بینی در حالیکه جهان تیره و تار نیست . [ این بیت بیان دارد که آدمی ، هستی بیکران را از زاویه دید خود می بیند و طبعا شناختی نسبی حاصل می کند . اکبرآبادی گوید : اوصاف ذمیمه تو در پیش چشم ، حایل شده است . اول نظر تو بر ذمائم خود می افتد پس هر جا که می نگری ، رنگ ذمائم خود می بینی . اگر از آلودگی این اوصاف ، صاف شوی و به رنگ نور ، بی رنگ گردی . آن زمان عیب و هنر هر دو به نظر تو خواهد درآمد . (شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 85 ) ]
گر نه کوری ، این کبودی دان ز خویش / خویش را بد گو ، مگو کس را تو بیش
اگر کور دل نیستی . این کبودی را که در جهان می بینی از ناحیه خود بدان و تو خود بد هستی . پس بد خود را بگو و از دیگران بدگویی مکن .
مومن ار ینظر بنورالله نبود / غیب ، مومن را برهنه چون نمود ؟
اگر مومن با نور خدا نمی دید چگونه ممکن بود که نور خدا بر او آشکار گردد ؟ [ اشارت است به این حدیث ” بترسید از زیرکساری مومن که او با نور خدا می بیند ” . حکیم سبزواری گوید : عیب خود را اصلاح کنید . بلکه نزد مردان خدا ، دل نگهدارید . چه آنان می بینند با نور خدا . (شرح الاسرا ، ص 49) ]
چونکه تو ینظر به نارالله بدی / نیکوی را وا ندیدی از بدی
اگر پرده آتیشین قهر خداوندی بر دیدگانت افتد . نیکی را از بدی باز نتوانی شناخت . [ دوزخ مظهر قهر خداوند است و خشم و شهوت نیز موجب دوزخ است ]
اندک اندک آب ، بر آتش بزن / تا شود نار تو نور ، ای بوالحزن
ای اندوهگین ، رفته رفته آب پاکیزه الطاف ربانی را بر پرده های آتشین قهر غالب بر دیدگانت بزن و آن را بر طرف کن .
تو بزن یا ربنا آب طهور / تا شود این نار عالم ، جمله نور
پروردگارا ، تو آب پاک و پاک کننده توفیق و عنایت و هدایت خود را بر آن آتش بزن . تا این آتش قهر و بعد از درگاهت به نور قرب و وصال مبدل شود . [ مراد از نار عالم ، بعد و غفلت و خصائل بد است که این صفات سبب آتش دوزخ گردد . پس خداوند صفات رذیله را صفات عالیه و مقابح اخلاقی را به مکارم اخلاقی بدل فرماید ]
آب دریا جمله در فرمان توست / آب و آتش ، ای خداوند ، آن توست
خداوندا ، آب دریا تماما به فرمان تو است . آب و آتش نیز به تو تعلق دارد .
گر تو خواهی آتش ، آب خوش شود / ور نخواهی ، آب هم آتش شود
اگر تو ای خداوند اراده فرمایی ، آتش سوزان به آب گوارا دگرگون می شود و اگر هم اراده نکنی ، آب نیز آتش شود . [ این بیت مبین قدرت مطلقه الهی است و در عین حال می تواند بازگو کننده عقیده اشعریه باشد که باور دارند ک جمیع طبایع اشیاء بلاواسطه مستند است به قدرت و مشیت الهی . توضیح بیشتر در شرح بیت 833 همین دفتر ]
این طلب ، در ما هم از ایجاد توست / رستن از بیداد ، یارب ، داد توست
خداوندا ، این طلب و سعی را نیز تو در ما بوجود آورده ای و رهایی ما از ظلم ناشی از داد و احسان توست . [ مولانا موضوع طلب را سی و شش بار در مواضع مختلف از مثنوی مطرح کرده است . به عقیده وی طلب ، توفیق الهی است و تا خدا نخواهد ، طلب و پژوهش حقیقت در باطن انسان سر نزند . طلب کلید در مرادات است و چون همه امور به دست اوست . طلب نیز از جانب او بر قلوب بندگان فائض می گردد . ]
بی طلب ، تو این طلب مان داده ای / بی شمار و حد ، عطاها داده ای
بی آنکه ما دنبال طلب باشیم . این طلب را تو به ما ارزانی داشته ای و دهش ها و بخشش های بی شمار داده ای .
دکلمه نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود و خرگوش
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
بسیار زیبا و قابل تامل…
بابت تفسیر این حکایت زیبا و حیرتآور سپاسگزارم.