شرح و تفسیر حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت

شرح و تفسیر حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2227 تا 2251

نام حکایت : رفتن مصطفی (ص) به عیادت صحابی رنجور

بخش : 6 از 14

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

یکی از صحابه بیمار شده بود . پیامبر (ص) به عیادت او رفت تا از وی دلجویی کند . همینکه بیمار نگاهش به رسول الله (ص) افتاد . درد و رنجوریش بهبود یافت و خدا را سپاس گفت و بیماری و کسالت خود را موهبتی ربّانی دانست . چه به واسطۀ این بیماری ، پیامبر (ص) را در منزل خود زیارت می کرد . پیامبر ضمن احوالپرسی ، از او سؤال کرد تو در حالت غلبۀ نَفسِ امّاره چه دعایی به زبان خود کرده ای ؟ آن بیمار ابتدا به خاطرش نیامد که چه دعایی کرده ، ولی با مدد از همّت و …

متن کامل « حکایت رفتن مصطفی (ص) به عیادت صحابی رنجور » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 2227 الی 2251

2227) خانه یی نو ساخت روزی نو مُرید / پیر آمد خانۀ او را بدید

2228) گفت شیخ : آن نو مُریدِ خویش را / امتحان کرد آن نکو اندیش را

2229) رَوزَن از بهرِ چه کردی ای رفیق ؟ / گفت : تا نور اندر آید زین طریق

2230) گفت : آن فرع است ، این باید نیاز / تا از این رَه بشنوی بانگِ نماز

2231) بایزید اندر سفر جُستی بسی / تا بیابد خِضرِ وقتِ خود کسی

2232) دید پیری با قدی همچون هِلال / دید در وَی فرّ و گفتارِ رِجال

2233) دیده نابینا و ، دل چُون آفتاب / همچو پیلی دیده هندُستان به خواب

2234) چشم بسته ، خفته بیند صد طَرَب / چون گشاید آن ، نبیند ای عجب

2235) بس عجب در خواب ، روشن می شود / دل درونِ خواب ، رَوزَن می شود

2236) آنکه بیدار است ، بیند خوابِ خَوش / عارف است او ، خاکِ او در دیده کش

2237) پیشِ او بنشست ، می پُرسید حال / یافتش درویش و ، هم صاحب عیال

2238) گفت : عزمِ تو کجا ای بایزید / رختِ غُربت تا کجا خواهی کشید ؟

2239) گفت : قصدِ کعبه دارم از پِگَه / گفت : هین با خود چه داری زادِ رَه ؟

2240) گفت : دارم از دِرَم نقره دویست / نک ببسته سخت بر گوشۀ ردی است

2241) گفت : طوفی کن به گِردم هفت بار / وین نکوتر از طوافِ حج شمار

2242) و آن دِرَم ها پیشِ من نِه ، ای جواد / دان که حج کردی و حاصل شد مراد

2243) عُمره کردی ، عُمرِ باقی یافتی / صاف گشتی ، بر صفا بشتافتی

2244) حَقِ آن حَقّی که جانت دیده است / که مرا بر بیتِ خود بگزیده است

2245) کعبه هر چندی که خانۀ بِرّ اوست / خلقتِ من نیز خانۀ سِرّ اوست

2246) تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت / اندرین خانه بجز آن حی نرفت

2247) چون مرا دیدی خدا را دیده یی / گِردِ کعبۀ صدق برگردیده یی

2248) خدمتِ من طاعت و حمدِ خداست / تا نپنداری که حق از من جداست

2249) چشمِ نیکو باز کُن ، در من نِگر / تا ببینی نورِ حق اندر بشر

2250) بایزید آن نکته ها را هوش داشت / همچو زرّین حلقه اش در گوش داشت

2251) آمد از وَی بایزید اندر مَزید / مُنتهی در مُنتَها آخِر رسید

شرح و تفسیر حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت

خانه یی نو ساخت روزی نو مُرید / پیر آمد خانۀ او را بدید


یک مریدِ مبتدی خانه ای نو ساخت و شیخ او آمد و آن خانه را دید .

_ مولانا در ابیات اخیر فرمود که همواره تابع اصل باش تا فرع نیز خود به خود حاصل آید و در ابیات پیشتر اصل را یافتن پیرِ راهنما دانست . اینک در بیان اینکه باید در پی اصل برآمد . حکایتی کوتاه می آورد .  مریدی خانه ای نو می سازد . پیر جهت امتحان او می گوید : چرا پنجره کار گذاشته ای ؟ مرید جواب می دهد : تا روشنی به درون خانه آید . پیر می گوید : روشنی فرع است بلکه بهتر است بگویی تا صدای اذان را بشنوم .

گفت شیخ : آن نو مُریدِ خویش را / امتحان کرد آن نکو اندیش را


شیخِ نیک اندیش ، مریدِ مبتدی خود را آزمود و به گفت : [ یکی از خصال پیران طریقت ، آزمایش مریدان است . این ویژگی در همۀ طرایق و سلاسل فقر دیده می شود . ]

رَوزَن از بهرِ چه کردی ای رفیق ؟ / گفت : تا نور اندر آید زین طریق


ای رفیقِ طریق ، برای چه در این خانه پنجره کار گذاشته ای ؟ مرید جواب داد : تا از این راه نور به درون خانه آید .

گفت : آن فرع است ، این باید نیاز / تا از این رَه بشنوی بانگِ نماز


شیخ گفت : این مسئله جنبه فرعی دارد . بلکه نیاز و حاجتِ اصلی تو باید این باشد که از طریق پنجره بانگِ اذان را بشنوی .

بایزید اندر سفر جُستی بسی / تا بیابد خِضرِ وقتِ خود کسی


بایزید بسطامی در سیر و سیاحت فراوان بود تا فردی را به عنوان پیرِ راه دان خود پیدا کند . [ خضر وقت = کنایه از پیرِ طریقت و مرشد کامل و ولیِ فاضلی است که در هر دوره ای از ادوار به دستگیری و ارشادِ خلایق می پردازد و بی حضور او راه را نمی توان به انجام رسانید . حافظ می گوید :

طیِ این مرحله بی همرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی

صوفیه ، خضر را مظهر اسمِ باطن می دانند . از اینرو خضر وقت در شمار اولیای مستور الهی است که هر کسی نمی تواند به حضور او راه یابد مگر آنکه عاشق صادق باشد .

_ توضیحِ اولیای مستور در شرح ابیات 224 دفتر اوّل و 2969 و 2970 دفتر اوّل و 932 همین دفتر ]

دید پیری با قدی همچون هِلال / دید در وَی فرّ و گفتارِ رِجال


بایزید پیری را مشاهده کرد که قامتی خمیده و نورانی مانند هلالِ ماه داشت و در او شکوه و بزرگی دید و نیز در گفتار او صفت و خاصیّتِ گفتارِ مردانِ خدا را دید .

دیده نابینا و ، دل چُون آفتاب / همچو پیلی دیده هندُستان به خواب


دیدۀ آن پیر نابینا بود ولی قامتش مانند آفتاب می درخشید و او مانند فیلی بود که هندوستان را در خواب دیده بود . [ در اینجا « فیلی که خواب هندوستان می بیند » کنایه از صوفی عارفی که در تأملاتِ روحی و مکاشفاتِ باطنی خود ، عالم معنا را مشاهده میکند و آرزوی آن دیار را در دل می پرورد . ( شرح کفافی ، ج 1 ، ص 514 ) ]

چشم بسته ، خفته بیند صد طَرَب / چون گشاید آن ، نبیند ای عجب


شخصی که در عالَمِ خواب است و چشمانش بسته و پوشیده است . در خواب ، صد نوع خوشی و شادی می بیند . امّا همینکه چشم بگشاید ، شگفتا که دیگر آن خوشی را نمی بیند .

بس عجب در خواب ، روشن می شود / دل درونِ خواب ، رَوزَن می شود


بسیاری از دقایق و نکاتِ عجیب در عالَمِ خواب آشکار می شود . قلب در هنگام خواب ، دریچه ای به عالَمِ ملکوت می شود .

آنکه بیدار است ، بیند خوابِ خَوش / عارف است او ، خاکِ او در دیده کش


آن کس که در بیداری خواب های خوش می بیند . یعنی در حال بیداری ، احوالِ شریف عالمِ غیب را مشاهده می کند . او حقیقتاََ عارف است و جا دارد که خاکِ پای او را مانند سرمه به چشمانت بکشی . ( شرح کبیر انقروی ، دفتر دوم ، جزو دوم ، ص 764 ) [ خواب و رویا در میان صوفیان و عارفان اهمیّتِ والایی دارد . ( توضیح بیشتر را در شرح بیت 62 دفتر اوّل و شرح بیت 401 دفتر اوّل بخوانید ]

پیشِ او بنشست ، می پُرسید حال / یافتش درویش و ، هم صاحب عیال


بایزید بسطامی نزد آن پیر نشست و احوالش را پرسید و بایزید متوجه شد که او تنگدست و عیالوار است .

گفت : عزمِ تو کجا ای بایزید / رختِ غُربت تا کجا خواهی کشید ؟


آن پیر پرسید ، ای بایزید تو قصد داری کجا بروی ؟ و ساز و برگ کوچ و سفر را به کجا خواهی برد ؟

گفت : قصدِ کعبه دارم از پِگَه / گفت : هین با خود چه داری زادِ رَه ؟


بایزید گفت : قصد دارم صبحِ زود به سوی کعبه رهسپار شوم . پیر گفت : توشۀ سفر چه داری ؟

گفت : دارم از دِرَم نقره دویست / نک ببسته سخت بر گوشۀ ردی است


بایزید پاسخ داد : دویست دِرَم نقره دارم که اینک در گوشۀ ردایم بسته ام .

گفت : طوفی کن به گِردم هفت بار / وین نکوتر از طوافِ حج شمار


آن پیر گفت : هفت بار به دورِ من بگرد و طواف کن و این کار را از طوافِ حج بهتر به شمار آور . [ مولانا نشان می دهد که حج نیز باید در عینِ داشتن بُعدِ عبادی و شکلِ شرعی ، حاملِ تعهد و مسئولیتِ اجتماعی نیز باشد . در غیرِ اینصورت تماشای در و دیوار است . ]

و آن دِرَم ها پیشِ من نِه ، ای جواد / دان که حج کردی و حاصل شد مراد


ای بخشنده ، همۀ آن دِرَم ها را به من بده و بدان که تو مناسکِ حج را بجا آورده ای و مقصودت حاصل شده است .

عُمره کردی ، عُمرِ باقی یافتی / صاف گشتی ، بر صفا بشتافتی


ای بایزید ، تو عُمره بجا آورده ای و بر اثرِ آن ، عُمرِ باقی بدست آوردی و از گناهان پاک شدی و به سوی صفای حقیقی شتافتی [ و یا در صفا سعی کردی . ( نثر و شرح مثنوی شریف ، دفتر دوم ، ص 269 و شرح کفافی ، ج 2 ، ص 229 ) ]

حَقِ آن حَقّی که جانت دیده است / که مرا بر بیتِ خود بگزیده است


به حقِ آن خدایی که چشمِ دلت او را دیده و مشاهده اش کرده است . محققاََ او مرا بر خانه اش فضیلت و برتری داده است . [ این که انسان بر همۀ موجودات و پدیده های جهان هستی برتری دارد ، امری است که قرآن کریم بدان تصریح دارد و همۀ صوفیان بر آن اتفاق کرده اند . ]

کعبه هر چندی که خانۀ بِرّ اوست / خلقتِ من نیز خانۀ سِرّ اوست


اگر چه کعبه ، خانۀ نیکویی و احسانِ خداوند است ولی خلقت من نیز سرای اسرارِ الهی است . [ اشاره است به حدیث قدسی « انسان سرّ من است و من ، سرّ او » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 182 ) ]

تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت / اندرین خانه بجز آن حی نرفت


حضرت حق تعالی از همان روزی که کعبه را بنیاد نهاد بدان درنیامد . ولی به اندرونِ این خانه ( قلب انسان ) کسی جز حق درنمی آید . [ اشاره است به حدیثِ قدسی « نه زمین گنجایش مرا دارد و نه آسمان ، ولی دلِ مؤمن گنجایش من را دارد » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 182 ) ]

چون مرا دیدی خدا را دیده یی / گِردِ کعبۀ صدق برگردیده یی


ای بایزید ، همینکه مرا ببینی ، خدا را دیده ای . و تو در واقع کعبۀ صدق و راستی را طواف کرده ای . [ اشاره است به حدیث « هر که مرا ببیند ، حضرت حق را دیده است » ( احادیث مثنوی ، ص 63 ) ]

خدمتِ من طاعت و حمدِ خداست / تا نپنداری که حق از من جداست


خدمت کردن به من همان طاعت و ستایش خداوند است . تا مبادا گمان بری که حق از من جداست .

چشمِ نیکو باز کُن ، در من نِگر / تا ببینی نورِ حق اندر بشر


چشم دلت را خوب بگشا و به من نگاه کن ، تا نورِ حق را در بشر مشاهده کنی . [ در سه بیت اخیر یکی از مهمترین مبانی اعتقادی صوفیان بیان شده و آن ، مسئله فنا و اتحادِ ظاهر و مظهر و تجسّدِ لاهوت در ناسوت و مقامِ انالحق و معیّتِ قیومی است .  توضیحات بیشتر در : شرح بیت 57 دفتر اوّل و شرح بیت 1464 دفتر اوّل و شرح بیت 1347 همین دفتر و شرح بیت 1737 همین دفتر ]

بایزید آن نکته ها را هوش داشت / همچو زرّین حلقه اش در گوش داشت


بایزید بسطامی همۀ آن نکته های دقیق را که پیر گفت با گوشِ هوش شنید و دریافت و آنها را مانند حلقه های طلا به گوش انداخت .

آمد از وَی بایزید اندر مَزید / مُنتهی در مُنتَها آخِر رسید


بر اثرِ ارشادِ آن پیر ، بر مقامِ روحی و مرتبت معنوی بایزید افزوده شد و او که سالکی منتهی بود به نهایت و غایت سلوک رسید . [ عارفی به رازِ حقیقتِ واحد می رسد که در مواقف سلوک توقف نکند . ]

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت

دکلمه حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟