شرح و تفسیر بیان عذر گفتن خرگوش به شیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر بیان عذر گفتن خرگوش به شیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1157 تا 1180
نام حکایت : نخچیران و شیر
بخش : 23 از 34
آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …
متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1157) گفت خرگوش : الامان ، عذریم هست / گر دهد عفو خداوندیت دست
1158) گفت : چه عذر ای قصور ابلهان ؟ / این زمان آیند در پیش شهان ؟
1159) مرغ بی وقتی ، سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید
1160) عذر احمق ، بدتر از جرمش بود / عذر نادان ، زهر دانش کش بود
1161) عذرت ای خرگوش ، از دانش تهی / من چه خر گوشم که در گوشم نهی ؟
1162) گفت : ای شه ، ناکسی را کس شمار / عذر استم دیده ای را گوش دار
1163) خاصه از بهر زکاة جاه خود / گمرهی را تو مران از راه خود
1164) بحر ، کو آبی به هر جو می دهد / هر خسی را بر سر و رو می نهد
1165) کم نخواهی گشت دریا زین کرم / از کرم دریا نگردد بیش و کم
1166) گفت دارم من کرم بر جای او / جامه هر کس برم بالای او
1167) گفت بشنو گر نباشد جای لطف / سر نهادم پیش اژدرهای عنف
1168) من به وقت چاشت در راه آمدم / با رفیق خود ، سوی شاه آمدم
1169) با من از بهر تو خرگوشی دگر / جفت و همره کرده بودند آن نفر
1170) شیری اندر راه ، قصد بنده کرد / قصد هر دو همره آینده کرد
1171) گفتمش : ما بنده شاهنشهیم / خواجه تاشان که آن درگهیم
1172) گفت : شاهنشه که باشد ؟ شرم دار / پیش من ، تو یاد هر ناکس میار
1173) هم تو را و هم شهت را بر درم / گر تو با یارت بگردید از درم
1174) گفتمش بگذار تا بار دگر / روی شه بینم ، برم از تو خبر
1175) گفت : همره را گرو نه پیش من / ور نه قربانی تو اندر کیش من
1176) لابه کردیمش بسی ، سودی نکرد / یار من بستد ، مرا بگذاشت فرد
1177) یارم از زفتی سه چندان یبد که من / هم به لطف و ، هم به خوبی ، هم به تن
1178) بعد از این ، زان شیر ، این ره بسته شد / رشته ایمان ما بگسسته شد
1179) از وظیفه بعد از این اومید بر / حق همی گویم تو را ، والحق مر
1180) گر وظیفه بایدت ، ره پاک کن / هین بیا و دفع آن بی باک کن
گفت خرگوش : الامان ، عذریم هست / گر دهد عفو خداوندیت دست
خرگوش گفت : اگر لحظه ای به من امان بدهی و منتی بر جان این ضعیف بنهی ، عذرم را بیان خواهم کرد .
گفت : چه عذر ای قصور ابلهان ؟ / این زمان آیند در پیش شهان ؟
شیر به خرگوش گفت : ای قاصرترین ابلهان ، کدام عذر ؟ آیا این موقع پیش شاهان می آیند ؟
مرغ بی وقتی ، سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید
تو خروس بی محلی و بی موقع آواز می خوانی . برای همین است که باید سرت را برید . شایسته نیست که بهانه احمقان شنیده شود .
عذر احمق ، بدتر از جرمش بود / عذر نادان ، زهر دانش کش بود
عذر احمق بدتر از گناه اوست و عذر آدم نادان ، شرنگی است که هر نوع علم و معرفتی را تباه می کند .
عذرت ای خرگوش ، از دانش تهی / من چه خر گوشم که در گوشم نهی ؟
ای خرگوش ، عذر تو فاقد علم و معرفت است . من من خرم که گول حرف های تو را بخورم . ( خرگوش در مصراع دوم کنایه دراز گوش یعنی خر و الاغ است )
گفت : ای شه ، ناکسی را کس شمار / عذر استم دیده ای را گوش دار
خرگوش به شیر گفت : شاها ، این حقیر و ذلیل را کسی بدان و عذر مظلومی مثل من را قبول کن و حرفش را بشنو .
خاصه از بهر زکاة جاه خود / گمرهی را تو مران از راه خود
به ویژه از بابت زکات جاه و مسند خود هم که شده ، فرد گمگشته راهی همچون مرا از پیشگاهت طرد مکن . [ این بیت متخذ است از حدیث ” زکات مقام و مسند به فریاد رسیدن ستمدیدگان دلشکسته است . ( احادیث مثنوی ، ص 12 ) ]
بحر ، کو آبی به هر جو می دهد / هر خسی را بر سر و رو می نهد
مثلا دریا که به همه جویبارها آب می رساند . از روی تواضع ، هر خس و خاشاکی را روی سرش می گذارد .
کم نخواهد گشت دریا زین کرم / از کرم دریا نگردد بیش و کم
دریا به خاطر این بخشش هرگز کاهش نمی یابد . به سبب بخشش است که دریا کاستی نمی گیرد . ( در اینجا بخشندگان بزرگوار به دریا تشبیه شده اند )
گفت دارم من کرم بر جای او / جامه هر کس برم بالای او
شیر گفت ، من در جای مناسب بخشش می کنم . از اینرو لباس هر کس را به اندازه قامتش می برم و با هر کس به اقتضای وضع و حالش رفتار می کنم .
گفت بشنو گر نباشد جای لطف / سر نهادم پیش اژدرهای عنف
خرگوش گفت عجالتا عذر مرا قبول کن و اگر دیدی عذرم مقبول نیست مرا به اژدرهای قهر و قدرت تسلیم کن .
من به وقت چاشت در راه آمدم / با رفیق خود ، سوی شاه آمدم
خرگوش گفت : من بامدادان به را افتادم و به اتفاق رفیقم به سوی شاه (شیر) روان گشتم .
با من از بهر تو خرگوشی دگر / جفت و همره کرده بودند آن نفر
گروه نخچیران که با عهد و پیمان بسته بودند به همراه من خرگوش دیگری را برای تو به همراه من گسیل کرده بودند .
شیری اندر راه ، قصد بنده کرد / قصد هر دو همره آینده کرد
ما در راه بودیم که ناگهان شیری به من و همراه من حمله کرد .
گفتمش : ما بنده شاهنشهیم / خواجه تاشان که آن در گهیم
من به آن شیر مهاجم گفتم : ما بندگان شاهنشاه هستیم و هر دو نفر ، بنده و خادم کوچک درگاه سلطانیم .
گفت : شاهنشه که باشد ، شرم دار / پیش من ، تو یاد هر ناکس میار
آن شیر مهاجم گفت : شاهنشاه کیست ؟ خجالت بکش و در پیش من از فرومایه ای یاد مکن .
هم تو را و هم شهت را بر درم / گر تو با یارت بگردید از درم
هم تو را خواهم درید و هم شاهنشهت را و اگر تو همراه رفیقت درگاه مرا ترک کنید هلاکتان کنم .
گفتمش : بگذار تا بار دگر / روی شه بینم ، برم از تو خبر
من به شیر مهاجم گفتم : ما را هلاک مکن و فرصت بده تا یکبار دیگر روی شاه خود را ببینم و خبر تو را به او برسانم . [ خرگوش با مهارتی تام و تمام ، خشم شیر را تند و تیز می کند تا حواس او را از خود به رقیبی خیالی معطوف دارد و خود ، جان سالم بدر برد ]
گفت : همره را گرو نه پیش من / ور نه قربانی تو اندر کیش من
شیر مهاجم گفت : پس رفیقت را پیش من گرو بگذار و گرنه طبق آیین و روشی که دارم ، ترا قربانی می کنم .
لابه کردیمش بسی ، سودی نکرد / یار من بستد ، مرا بگذاشت فرد
ما پیش آن شیر مهاجم شیون و التماس کردیم ولی سودی نبخشید و او رفیقم را نزد خودش نگه داشت و مرا تنها رها کرد .
یارم از زفتی سه چندان بد که من / هم به لطف و ، هم به خوبی ، هم به تن
رفیق من در چاقی و درشتی سه برابر من بود و همچنین در لطافت و خوبی و مرغوبیت هم از من بالاتر بود .
بعد از این ، ز آن شیر ، این ره بسته شد / رشته ایمان ما بگسسته شد
از آنرو که آن شیر مهاجم راه را بر نخچیران بسته است . آنان دیگر نمی توانند به عهد تو وفا کنند .
از وظیفه بعد از این اومید بر / حق همی گویم تو را ، الحق مر
زین پس ، مستمری تو قطع خواهد شد و تو باید رشته امیدت را از آن قطع کنی . من حرف حق را به تو می گویم . گرچه حرف حق ، تلخ است . [ اینکه حرف حق تلخ است در کلام امیر مومنان (ع) آمده است . ” بیش از هر کس به تو سخن تلخ حق را گوید ” ( شرح اسرار ، ص 46 )
گر وظیف بایدت ، ره پاک کن / حین بیا و دفع آن بی باک کن
اگر می خواهی هر روز مستمری ات به تو برسد . بیا و آن شیر مهاجم و بی باک را از شسر راه بردار . [ در اینجا می توان گفت که شیر ، مظهر قهر نفس و صولت شهوت است . با این اعتبار می توان چنین گفت : ” ای سالک طریقت اگر می خواهی به سر منزل مقصود برسی ، باید شیر مهاجم و خشمین نفس را از سر راهت برداری ” ]
دکلمه بیان عذر گفتن خرگوش به شیر
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات