شخصی که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید | شرح و تفسیر

شخصی که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شخصی که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2911 تا 2922

نام حکایت : منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

بخش : 4 از 8 ( شخصی که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

منافقان در رقابت با مسجدِ قُباء ، مسجدِ ضِرار را پی می افکنند و از پیامبر (ص) درخواست می کنند که در آن مسجد نماز گزارد . و ادعا می کنند که بنای این مسجد ، جهتِ اطعام مساکین و ایوایِ بی پناهان است . پیامبر (ص) به ایشان می فرماید : فعلاََ عزمِ سفر به منطقۀ تبوک را دارم و چون از این غزوه بازگردم بدان مسجد درآیم . پس از بازگشت از تبوک ، …

متن کامل « حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار شخصی که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید

ابیات 2911 الی 2922

2911) اُشتری گم کردی و جُستیش چُست / چون بیابی چون ندانی کانِ توست

2912) ضاله چه بوَد ؟ نافۀ گم کرده یی / از کفت بگریخته در پرده یی

2913) کاروان در بار کردن آمده / اُشترِ تو از میانه گُم شده

2914) می دوی این سو و ، آن سو خُشک لب  / کاروان شد دور و ، نزدیک است شب

2915) رخت مانده در زمین ، در راهِ خوف / تو پَیِ اُشتر دوان گشته به طَوف

2916) کِای مسلمانان ، که دیده ست اُشتری / جَسته بیرون بامداد از آخُری ؟

2917) هر که بَر گوید نشان از اُشترم / مژدگانی می دهم چندین دِرَم

2918) باز می جویی نشان از هر کسی / ریش خندت می کُند زین هر خسی

2919) که اُشتری دیدیم می رفت این طرف / اُشتری سرخی به سویِ آن علف

2920) آن یکی گوید بریده گوش بود / و آن دگر گوید : جُلَش منقوش بود

2921) آن یکی گوید : شتر یک چشم بود / و آن دگر گوید : زِ گر ، بی پشم بود

2922) از برایِ مژدگانی صد نشان / از گِزافه هر خَسی کرده بیان

شرح و تفسیر شخصی که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید

فرض کن شتری گم کردی ، کاروانیان در حال بار گرفتن و کوچیدن هستند و تو آسیمه سر گمشده ات را می جویی ، کاروان درنگ نمی کند که تو شترت را پیدا کنی . کاروان می رود و از چشم تو ناپدید می شود و تو در تاریکی شب به دنبال شتر گمشده ات به این سو و آن سو می دوی و فریاد برمی آوری که ای مردم هر کس شتر مرا پیدا کند مژدگانی شایانی بدو خواهم داد . در این اثنا مشتی آدم بیکاره حالِ تو را که می بینند هوس می کنند که دستت بیندازند . یکی می گوید : بله ، شتر سرخ مویی دیدم که در پی علف بود ، دیگری می گوید : مگر شتر تو گوش بریده نیست ، آن را در فلان جا دیدم که می رفت . سومی می گوید : از جلو من شتری گذشت با جهازِ منقوش . چهارمی می گوید : شتری یک چشم دیدم که می رفت . و بالاخره پنجمی می گوید : شتری دیدم بی چشم ، آنها از روی لاغ و ریشخند این حرف ها را می زنند ولی تو چون شتر گمشده ات را می شناسی تردید نمی کنی که همۀ این نشانی ها بی اساس است . در این اثنا ، شخصی به تقلید از تو و بی آنکه شتری گم کرده باشد . همان حالات را نشان می دهد و همان سخنان تو را می گوید و با حالتی نگران ( منتهی تقلیدی ) می گوید : ای مردم من هم شتری گم کرده ام . او یکچند بر این منوال رفتار می کند تا آنکه یادش می آید که بله ، واقعاََ شتر او نیز گمشده است .

مولانا در این تمثیل ، سِرِ ایمان و حقیقت پنهان را به شتر گمشده ، و طالب حقیقت را به جویندۀ شتر و مرشدان دروغین را به بیکاران لاف زَن تشبیه می کند . مولانا می گوید : اگر کسی یکچند وَلو به تقلید همراه و همنشین عارفِ محقّق شود ( به شرطِ آنکه مستعد باشد ) . تحتِ تأثیر او قرار می گیرد و رفته رفته درمی یابد که او نیز واقعاََ گمشده ای دارد که به جِدّ باید جویایش شود . این قسمت از تمثیل ، بیانگر اهمیّت مصاحبت با کاملانِ مکمّل است .

اُشتری گم کردی و جُستیش چُست / چون بیابی چون ندانی کانِ توست


اگر تو شتری گم کرده باشی و با جدیّت به جستجوی آن پردازی و آن را پیدا کنی چگونه ممکن است ندانی که آن شتر ، همان شترِ گمشدۀ توست ؟

ضاله چه بوَد ؟ نافۀ گم کرده یی / از کفت بگریخته در پرده یی


گم شده چیست ؟ مسلماََ همان شتری که تو آن را گم کرده ای و از دستت گریخته و در جایی مخفی شده است .

کاروان در بار کردن آمده / اُشترِ تو از میانه گُم شده


کاروانیان در حالِ بار نهادن بر شتران هستند ولی شتر تو در این میان گم شده است .

می دوی این سو و ، آن سو خُشک لب  / کاروان شد دور و ، نزدیک است شب


تو با لبان خشک و عطشان به این طرف و آن طرف می دوی که شتر من کجاست ؟ ولی کاروان از تو دور شده و شب نیز نزدیک شده است .

رخت مانده در زمین ، در راهِ خوف / تو پَیِ اُشتر دوان گشته به طَوف


بار و متاع تو روی زمین مانده و راهی خوفناک در پیشِ روی توست . و تو همچنان در تلاش برای یافتن شتر گمشده ات هستی .

کِای مسلمانان ، که دیده ست اُشتری / جَسته بیرون بامداد از آخُری ؟


تو فریاد می زنی : آهای مسلمانان ، چه کسی شتری دیده است ؟ این شتر صبح از آخور بیرون آمده و گریخته است .

هر که بَر گوید نشان از اُشترم / مژدگانی می دهم چندین دِرَم


هر کس از شترِ من نشانی بدهد . چند دِرَم به او مژدگانی می دهم .

باز می جویی نشان از هر کسی / ریش خندت می کُند زین هر خسی


دوباره نشانِ شترت را از هر کس می جویی ولی آدم های پَست و بی ارزش به ریشِ تو می خندند و مسخره ات می کنند .

که اُشتری دیدیم می رفت این طرف / اُشتری سرخی به سویِ آن علف


از روی تمسخُر می گویند : ما یک شتری دیدیم که داشت از این طرف می رفت . رنگش سرخ بود و به سویِ علفزار می رفت .

آن یکی گوید بریده گوش بود / و آن دگر گوید : جُلَش منقوش بود


یکی از آن آدم های بی سر و بی پا می گوید : گوشش بریده بود و آن دیگری می گوید : پالان و جهازش نقش و نگار داشت . [ جُل = در اینجا مراد جهازِ شتر است ]

آن یکی گوید : شتر یک چشم بود / و آن دگر گوید : زِ گر ، بی پشم بود


یکی نیز می گوید : آن شتر فقط یک چشم داشت و دیگری می گوید : به سبب بیماری کچلی ، پشمش ریخته بود . [ گر = کچلی ]

از برایِ مژدگانی صد نشان / از گِزافه هر خَسی کرده بیان


خلاصه برای گرفتن مژدگانی ، هر آدمِ بی سر و پایی به یاوه ، صد نوع علامت و نشانی از آن شتر گمشده می دهد . [ در این حکایت تا بیت 2923 ( بخش بعدی ) بیان این مطلب است که جوینده حکمت و معرفت اگر نزدِ علمای دنیا دوست و مقیّد به هوای نَفس رود و از آنها سراغِ مطلوبِ گمشده اش را بگیرد . آنها به طمعِ گرفتن پول و مال از او ، راهی را پیشِ وی نهند که با آن دیگری تناقض دارد و سرانجام او را سرگشته و پریشان می کنند و به سرمنزلِ حقیقت هدایتش نمی کنند . ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 546 ) ]

دکلمه شخصی که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟