بیان آنکه تقدیر و قضا سلب کننده اختیار نیست

بیان آنکه تقدیر و قضا سلب کننده اختیار نیست | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بیان آنکه تقدیر و قضا سلب کننده اختیار نیست | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 3058 تا 3076

نام حکایت : حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت

بخش : 19 از 19 ( بیان آنکه تقدیر و قضا سلب کننده اختیار نیست )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت

در شهر غزنین شیخ زاهدی مقیم بود با نام محمّد و لقب سَررَزی . وی هفت سال متوالی روزه داشت و هر روز با برگ های درخت رز افطار می کرد . او در این دورانِ پُر ریاضت ، عجایب شگرفی از حضرت حق دید . ولی بدین امر قانع نبود و دوست داشت که جمالِ الهی را شهود کند . او در اثنای ریاضاتِ خود از بقای مادّی خویش ملول و دل سیر شد . پس بر ستیغِ کوهی رفت و گفت : خداوندا ، یا جمالِ بی مثالت را بر من بنما . یا خود را از بالای این کوه به زمین خواهم افکند . از حضرت حق بدو الهام شد که هنوز هنگامِ دیدارِ من نرسیده است . و اگر خود را به زمین افکنی نخواهی مُرد . شیخ از فرطِ عشق و …

متن کامل ” حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات بیان آنکه تقدیر و قضا سلب کننده اختیار نیست

ابیات 3058 الی 3076

3058) گفت دزدی شِحنه را کِای پادشاه / آنچه کردم ، بود آن حکمِ اله

3059) گفت شِحنه : آنچه من هم می کنم / حُکمِ حق است ، ای دو چشمِ روشنم

3060) از دکانی گر کسی تُربی بَرَد / کین ز حکمِ ایزد است ای با خِرَد

3061) بر سرش کوبی دو سه مشت ای کرِه / حکمِ حق است این که اینجا باز نِه

3062) در یکی تَرّه چو این عذر ای فضول / می نیاید پیشِ بقّالی قبول

3063) چون برین عذر اعتمادی می کنی ؟ / بر حوالی اژدهایی می تنی ؟

3064) از چنین عذر ای سلیمِ نانَبیل / خون و مال و زن همه کردی سبیل

3065) هر کسی پس سِبلتِ تو برکنَد / عُذر آرَد ، خویش را مضطر کند

3066) حُکمِ حق گر عذر می شاید تو را / پس بیاموز و بِدِه فتوی مرا

3067) که مرا صد آرزو و شهوت است / دستِ من بسته ز بیم و هیبت است

3068) پس کرم کن ، عذر را تعلیم ده / برگشا از دست و پای من گِرِه

3069) اختیاری کرده یی تو پیشه یی / کاختیاری دارم و اندیشه یی

3070) ورنه چون بگزیده یی آن پیشه را ؟ / از میان پیشه ها ، ای کدخدا

3071) چونکه آید نوبتِ نَفس و هوا / بیست مَرده اختیار آید تو را

3072) چون بَرَد یک حبّه از تو یار ، سود / اختیارِ جنگ در جانت گشود

3073) چون بیاید نوبتِ شُکرِ نِعَم / اختیارت نیست ، وز سنگی تو کم

3074) دوزخت را عذر این باشد یقین / کاندرین سوزش مرا معذور بین

3075) کس بدین حجّت چو معذورت نداشت / ور کفِ جلّاد این دورت نداشت

3076) پس بدین داور جهان منظوم شد / حالِ آن عالَم هَمَت معلوم شد

شرح و تفسیر بیان آنکه تقدیر و قضا سلب کننده اختیار نیست

گفت دزدی شِحنه را کِای پادشاه / آنچه کردم ، بود آن حکمِ اله


دزدی به داروغه شهر گفت : ای امیر ، جرمی که مرتکب شدم از تقدیر خدا بود . ( شِحنه = داروغه ، عَسس ) [ این بخش نیز در اثبات اختیار انسان است . مولانا می گوید : قضا و قدر با مختار بودن انسان تناقضی ندارد . ]

گفت شِحنه : آنچه من هم می کنم / حُکمِ حق است ، ای دو چشمِ روشنم


داروغه گفت : ای نورِ دو چشمِ بینای من ، کیفری که من می دهم از تقدیر خداوند است .

از دکانی گر کسی تُربی بَرَد / کین ز حکمِ ایزد است ای با خِرَد


برای مثال ، اگر کسی تُرُبی از دکانی بردارد و بگوید : ای خردمند اینکه من تُرُب را از دکان تو برداشته ام طبق تقدیر الهی است .

بر سرش کوبی دو سه مشت ای کرِه / حکمِ حق است این که اینجا باز نِه


تو دو سه مشت بر سرش می زنی و می گویی ای زشتکار ، تقدیر الهی حکم می کند که تُرُب را سر جایش بگذاری . [ کرِه = زشت ، بدمنطر ]

در یکی تَرّه چو این عذر ای فضول / می نیاید پیشِ بقّالی قبول


ای یاوه گو در جایی که چنین عذری به خاطر برداشتن یک عدد تُرُب مورد قبول سبزی فروش نیست . ( بقّال = سبزی فروش ، تره فروش ، غلّه فروش / مراد از «تَرِه» در اینجا همان تُرُب است . ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]

چون برین عذر اعتمادی می کنی ؟ / بر حوالی اژدهایی می تنی ؟


تو چگونه بر چنین عذری تکیه می کنی و اطراف اژدهایی می گردی ؟ [ شاید مراد از «اژدها» ، قهر و غضب الهی باشد ( شرح کبیر انقروی ، ج 13 ، ص 960 ) ]

منظور بیت : ای جبری چرا به بهانۀ اینکه اعمالت جبری است . کاری می کنی که موجب قهر و غضب الهی شود .

از چنین عذر ای سلیمِ نانَبیل / خون و مال و زن همه کردی سبیل


ای ابله نانجیب ، با چنین بهانه ای خون و مال و زن عموم مردم را بر خود مباح کرده ای . [ سلیم = ساده دل ، ساده لوح ، ابله / نَبیل = نجیب ، اصیل ، بزرگوار ، هوشمند / سبیل کردن = مباح کردن ]

منظور بیت : ای جبری ، تو جبر را بهانه کرده ای که کارهای زشت و ناپسند خود را از قبیل تجاوز به جان و مال و ناموس مردم توجیه کنی . و الّا فطرتاََ می دانی که هر کس مسئول اعمال خویش است .

هر کسی پس سِبلتِ تو برکنَد / عُذر آرَد ، خویش را مضطر کند


اگر بهانه جبر مقبول باشد . هر کسی می آید و سبیلِ تو را می کند . یعنی تو را مورد آزار قرار می دهد و بعد بهانه می آورد که چون همۀ اعمال انسان جبری است جفای من نیز بر تو جبراََ صورت گرفته است .

حُکمِ حق گر عذر می شاید تو را / پس بیاموز و بِدِه فتوی مرا


اگر تقدیر الهی در نظر تو بهانۀ مناسبی برای ارتکاب جرایم است . پس این مسئله را نیز به من بیاموز و فتوایی به من بده . ( می شاید = شایسته و رواست ) [ تا با تکیه بر فتوای تو ، من نیز با خیال راحت مرتکب گناه شوم . این بیت و دو بیت بعدی بر سبیل طنز و توبیخ جبریان آمده است . ]

که مرا صد آرزو و شهوت است / دستِ من بسته ز بیم و هیبت است


زیرا من آرزوها و شهوات بسیاری دارم . اما از ترس و خوفِ خدا دستم بسته است .

پس کرم کن ، عذر را تعلیم ده / برگشا از دست و پای من گِرِه


پس لطف کن و این بهانه را به من نیز یاد بده و از دست و پایم گِره را باز کن . [ تا با خیال راحت به جرم و جریرت پردازم . ]

اختیاری کرده یی تو پیشه یی / کاختیاری دارم و اندیشه یی


تو ای جبری ، برای خود پیشه ای انتخاب کرده ای . یعنی ای جبری تو از میان این همه کار و پیشه ، حرفۀ خاصی را برگزیده ای . تو با همین عمل به همه می گویی : من دارای اختیار و اندیشه ای خاص هستم .

ورنه چون بگزیده یی آن پیشه را ؟ / از میان پیشه ها ، ای کدخدا


وگر نه ای بزرگ ، اگر اختیاری نداری پس چرا از میان آن همه پیشه ، پیشۀ خاصی را انتخاب کرده ای ؟

چونکه آید نوبتِ نَفس و هوا / بیست مَرده اختیار آید تو را


هر گاه نوبت به نفسانیّات و شهوات می رسد . بیست برابرِ آدم های معمولی در خود احساس اختیار می کنی . یعنی چهار نعله در میدان شهوات می تازی .

چون بَرَد یک حبّه از تو یار ، سود / اختیارِ جنگ در جانت گشود


هر گاه مثلاََ یکی از دوستانت ذرّه ای از سود و منفعت تو بکاهد اختیار جنگیدن با او در جانت ظهور می کند .

چون بیاید نوبتِ شُکرِ نِعَم / اختیارت نیست ، وز سنگی تو کم


لیکن هر گاه نوبت به شُکر و سپاسِ نعمت های الهی می رسد اختیاری در خود احساس نمی کنی و خود را از سنگ و جماد هم کمتر می دانی . [ در امور خیر تنبلی می کنی و جبر را بهانه می کنی . ولی در امورِ شَر چالاک و مختاری . ]

دوزخت را عذر این باشد یقین / کاندرین سوزش مرا معذور بین


بی تردید دوزخ نیز همین بهانه را می آورد و به تو می گوید : از اینکه تو را در خود می سوزانم هیچ اختیاری ندارم عذر مرا بپذیر .

کس بدین حجّت چو معذورت نداشت / ور کفِ جلّاد این دورت نداشت


ای جبری ، حال که در این جهان هیچکس با اینگونه بهانه تراشی ها تو را معذور نمی دارد . و چنین عذرهایی تو را از دست میرغضب دور و مصون نمی سازد . [ ادامه معنا در بیت بعد ]

پس بدین داور جهان منظوم شد / حالِ آن عالَم هَمَت معلوم شد


پس جهان به وسیلۀ این قاضیِ عادل یعنی اختیار سامان یافته است . از مشاهدۀ احوالِ این دنیا احوالِ آن دنیا هم برای تو معلوم گردد . [ داور = در اصل «دادوَر» به معنی صاحب عدل و داد است . از نام های خداست به معنی قاضی ، عادل ، دادگر . اکبرآبادی گوید در اینجا به معنی اختیار است . و با این معنی منظور بیت اینست :

منظور بیت : همنطور که پاداش و کیفر این جهان مترتّب بر اختیار است . پاداش و کیفر اعمال در آن جهان نیز مترتّب بر اختیار است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                      شرح و تفسیر حکایت بعد

دکلمه بیان آنکه تقدیر و قضا سلب کننده اختیار نیست

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟