شرح و تفسیر غزل شماره 40 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 40 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 40 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 40 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 9

1) اَلمِنته لِله که درِ میکده باز است / ز آن رو که مرا بر درِ او رویِ نیاز است

2) خُم ها همه در جوش و خروشند ز مستی / وآن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است

3) از وی همه مستی و غرور است و تکبّر / وز ما همه بیچارگی و عِجز و نیاز است

4) رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم / با دوست بگوییم که او محرمِ راز است

5) شرحِ شکنِ زلفِ خم اندر خمِ جانان / کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

6) بارِ دلِ مجنون و خمِ طرۀ لیلی / رخسارۀ محمود و کفِ پای ایاز است

7) بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم / تا دیدۀ من بر رُخِ زیبای تو باز است

8) در کعبۀ کویِ تو هر آن کس که بیاید / از قبلۀ ابروی تو در عینِ نماز است

9) ای مجلسیان سوز دلِ حافظِ مسکین / از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

 

 

 

 

شرح و تفسیر غزل شماره 40 دیوان حافظ شیرازی

اَلمِنته لِله که درِ میکده باز است / ز آن رو که مرا بر درِ او رویِ نیاز است


منت خدا راست که درِ میخانه باز است از آن رو که رویِ نیازم بر آن در است . یعنی به سبب مفتوح بودن درِ میکده ، ممنونِ خداییم . زیرا مرادِ ما همان باز بودن درِ میکده است به جهت اینکه حاجت مان در آن در برآورده می شود . حاصل کلام : چون روی نیازم به درِ میکده است پس مفتوح و گشاده بودنش بر وفقِ مرادمان می باشد . یعنی به واسطۀ درِ میکده ها ، خدا را شکر می کنیم .

خُم ها همه در جوش و خروشند ز مستی / وآن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است


از شدتِ مستی عشق و محبت ، عشاقِ جانان همگی در جوش و خروشند و آن می که در آن خُم ها است یعنی آن عشق و محبتی که آنها دارند عشق حقیقی است نه مجازی . حاصل کلام : جوش و خروشی که آنها دارند . کیفیت بادۀ حقیقت است نه کیفیت بادۀ مجازی .

از وی همه مستی و غرور است و تکبّر / وز ما همه بیچارگی و عِجز و نیاز است


آنچه از جانان ظاهر می شود تماماََ مستی و خروش و تکبر است و آنچه از ما دیده می شود سراسر بیچارگی و عجز و نیاز است . یعنی آنچه از جانان به ظهور می رسد استغنا و تکبر است و آنچه از ما دیده می شود بیچارگی و خواری و نامرادی است زیرا آن لایق جانان و این شایسته ما است .

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم / با دوست بگوییم که او محرمِ راز است


سِرّی که پیشِ مردم نگفتیم و هرگز نمی گوییم . آن را به دوست بگوییم زیرا دوست محرمِ راز است . خلاصه اینکه : رازی را که به کسی نگفته ایم به دوست می گوییو .

شرحِ شکنِ زلفِ خم اندر خمِ جانان / کوته نتوان کرد که این قصه دراز است


شرح زلف های مجعد و پر چین و شکن جانان را نمی شود خلاصه کرد . این قصه طولانی است و خلاصه نمی شود کرد . یعنی شرح آن احتیاج به تطویل دارد . کلمات دراز و کوتاه از نوع تضاد می باشد .

بارِ دلِ مجنون و خمِ طرۀ لیلی / رخسارۀ محمود و کفِ پای ایاز است


اضطراب خاطر مجنون با خمِ طرۀ لیلی است و روی سلطان محمود با پای ایاز است . یعنی آن دو متلازم اند . یعنی مجنون که عاشق است پس بلا و مشقت از لیلی برایش لازم است و محمود اگرچه پادشاه و ایاز بندۀ او است اما مقتضای عشق آن است که معشوق در ناز و عاشق در نیاز باشد .

بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم / تا دیدۀ من بر رُخِ زیبای تو باز است


از تمام عالَم چون باز چشم پوشیده ام . یعنی چشم بر هم نهاده ام از وقتی که چشمم به روی زیبای تو باز شده یعنی از وقتی که تو را دیدم و دل به تو دادم . دنیا در چشمم تار گشته ، زیرا مقتضای عشق همین است . [ بردوخته = بر هم نهاده / زیبا = جمیل و قشنگ / باز = در مصراع اول به معنی مرغ شکاری و در مصراع دوم به معنی گشاده است ]

_ برای اینکه باز دست آموز شود اینطور تعریف کرده اند : پلک چشمان او را می دوزند و بعد از چند روز قسمتی از چشمش را باز کرده و در کف دست به او غذا می دهند و هر روز شکافِ چشمش را بیشتر می کنند و به همان منوال غذا می خورانند . به این ترتیب دست آموزش می کنند .

در کعبۀ کویِ تو هر آن کس که بیاید / از قبلۀ ابروی تو در عینِ نماز است


هر کس که به کعبۀ کوی تو داخل شود از قبلۀ ابرویت در حال نماز است . حاصل کلام : کویت ، کعبه و ابرویت ، قبلۀ و محراب عشاق است پس کسی که به کوی تو داخل شود . همان به کعبه داخل شده و کسی که به ابرویت توجه کند همان به قبله توجه کرده است .

ای مجلسیان سوز دلِ حافظِ مسکین / از شمع بپرسید که در سوز و گداز است


ای یاران مجلسی ، سوز دلِ حافظ را از شمع سوال کنید که در سوز و گداز است . یعنی حال دردمند را اهلِ درد می داند .

دکلمه غزل شماره 40 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 40 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟