فرستادن میکائیل را به زمین برای آوردن مشتی خاک | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
فرستادن میکائیل را به زمین برای آوردن مشتی خاک | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 1581 تا 1607
نام حکایت : حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین
بخش : 2 از 9 ( فرستادن میکائیل را به زمین برای آوردن مشتی خاک )
خلاصه حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین
وقتی خداوند اراده فرمود که آدمی را آفریند . به جبرئیل فرمان داد که مشتی خاک از زمین برگیرد . چون زمین به قصد جبرئیل پی برد ناله و تضرّع کرد و او را به خدا سوگند داد و گفت : تو را به خدا دست خالی بازگرد زیرا خوش ندارم که موجودی سفّاک از من پدید آید و جبرئیل بازگشت بی آنکه مشتی خاک برگیرد . سپس خداوند میکائیل و پس از آن اسرافیل را به سوی زمین گسیل داشت و آن دو نیز در برابر ناله و شیون زمین متأثر شدند و دست خالی بازگشتند تا اینکه نوبت به عزرائیل رسید . وقتی او به زمین آمد زمین دوباره شروع به شیون و زاری کرد و …
متن کامل ” حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات فرستادن میکائیل را به زمین برای آوردن مشتی خاک
ابیات 1581 الی 1607
1581) گفت میکائیل را تو رَو به زیر / مشتِ خاکی در رُبا از وَی چو شیر
1582) چونکه میکائیل شد تا خاکدان / دست کرد او تا که بِرباید از آن
1583) خاک لرزید و درآمد در گُریز / گشت او لابه کنان و اشک ریز
1584) سینه سوزان لابه کرد و اجتهاد / با سِرشکِ پُر ز خون سوگند داد
1585) که به یزدانِ لطیفِ بی نَدید / که بکردت حاملِ عرشِ مجید
1586) کیلِ اَرزاقِ جهان را مُشرِفی / تشنگانِ فضل را تو مُغرِفی
1587) ز آنکه میکائیل از کیل اشتقاق / دارد و کیّال شد در اِرتزاق
1588) که امانم دِه ، مرا آزاد کُن / بین که خون آلود می گویم سَخُن
1589) معدنِ رحمِ اِله آمد مَلَک / گفت : چون ریزم بر آن ریش این نمک ؟
1590) همچنانکه معدنِ قهر است دیو / که برآورد از بنی آدم غریو
1591) سَبقِ رحمت بر غَضَب هست ای فتا / لطف ، غالب بود در وصفِ خدا
1592) بندگان دارند لابُد خویِ او / مَشک هاشان پُر ز آبِ جویِ او
1593) آن رسولِ حق ، قَلاووزِ سلوک / گفت : اَلنّاسُ عَلی دینِ المُلُوک
1594) رفت میکائیل سویِ ربِّ دین / خالی از مقصود دست و آستین
1595) گفت : ای دانایِ سِرّ و شاهِ فرد / خاکم از زاری و گریه بسته کرد
1596) آبِ دیده پیشِ تو با قدر بود / من نتانستم که آرم ناشنود
1597) آه و زاری پیشِ تو بس قدر داشت / من نتانستم حقوقِ آن گذاشت
1598) پیشِ تو بس قدر دارد چشمِ تَر / من چگونه گشتمی استیزه گر
1599) دعوتِ زاریست روزی پنج بار / بنده را که در نماز آ و بزار
1600) نعرۀ مؤذِن که حَیّا عَل فَلاح / و آن فلاح این زاری است و اقتراح
1601) آن که خواهی کز غمش خسته کنی / راهِ زاری بر دلش بسته کنی
1602) تا فرو آید بلا بی دافعی / چون نباشد از تضرّع شافعی
1603) و آنکه خواهی کز بلایش واخَری / جانِ او را در تضرّع آوری
1604) گُفته یی اندر نُبی ، کآن اُمَّتان / که بر ایشان آمد آن قهرِ گران
1605) چون تضرّع می نکردند آن نَفَس ؟ / تا بلا زیشان بگشتی باز پس
1606) لیک دل هاشان چو قاسی گشته بود / آن گنه هاشان عبادت می نمود
1607) تا نداند خویش را مُجرِم عَنید / آب از چشمش کجا داند دوید ؟
شرح و تفسیر فرستادن میکائیل را به زمین برای آوردن مشتی خاک
گفت میکائیل را تو رَو به زیر / مشتِ خاکی در رُبا از وَی چو شیر
حضرت حق به میکائیل فرمود تو به سوی زمین برو و دلاورانه مشتی خاک از آن برگیر . [ میکائیل = در قرآن کریم «میکال» خوانده شده و از فرشتگان مقرّبی است که یهود و نصاری او را «میشل» گویند ( اعلام قرآن ، ص 607 ) . ابوالفتوح می گوید : میکائیل فرشتۀ رحمت و آبادانی و رزق و مژدگانی است ( تفسیر ابوالفتوح رازی ، ج 1 ، ص 247 ) . ]
چونکه میکائیل شد تا خاکدان / دست کرد او تا که بِرباید از آن
همینکه میکائیل به زمین رفت و دست دراز کرد که مشتی خاک از آن بردارد . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
خاک لرزید و درآمد در گُریز / گشت او لابه کنان و اشک ریز
زمین بر خود لرزید و خواست فرار کند . پس شروع به زاری و گریه کرد .
سینه سوزان لابه کرد و اجتهاد / با سِرشکِ پُر ز خون سوگند داد
زمین با دلی سوزان نالید و به تکاپو افتاد و با اشکی خونین میکائیل را سوگند داد .
که به یزدانِ لطیفِ بی نَدید / که بکردت حاملِ عرشِ مجید
زمین گفت : به حقِ خداوندِ لطیفِ بی همتا که تو را یکی از حمل کنندگان عرش بلند مرتبه اش کرده است . [ ندید = همتا و نظیر / لطیف = از اسماء الله است و مفسران برای آن چهار معنی قائل شده اند : مدارا کننده ، کسی که حاجات خلق را با مدارا برآورد ، کسی که به حقایق و دقایق امور آگاه است ، نافذ در هر چیزی ]
کیلِ اَرزاقِ جهان را مُشرِفی / تشنگانِ فضل را تو مُغرِفی
تو بر پیمانه ها و مقادیر ارزاقِ جهان نظارت داری . یعنی روزیِ مقسوم هر کس را بدو می دهی و می دانی که هر یک از خلایق چه رزقِ مقدّری دارد و تو تشنگان فضل الهی را به مقدار معیّن و مقدّر سیراب می کنی . [ مُشرِف = مسلّط ، نظارت دارنده / مُغرِف = کسی که با کفِ دست آب برمی دارد ، در اینجا به معنی سیراب کننده ]
ز آنکه میکائیل از کیل اشتقاق / دارد و کیّال شد در اِرتزاق
زیرا میکائیل از کِیل ( = پیمانه ) اشتقاق یافته و میکائیل کسی است که در رساندن رزق به خلایق پیمانه دار است . [ کیّال = پیمانه دار ، پیمانه گر ]
که امانم دِه ، مرا آزاد کُن / بین که خون آلود می گویم سَخُن
به من امان دِه و آزادم کن . ببین که دارم حرف های خونینی می زنم .
معدنِ رحمِ اِله آمد مَلَک / گفت : چون ریزم بر آن ریش این نمک ؟
فرشته مظهرِ رحمت الهی است . در این موقع میکائیل با خود گفت : چگونه بر زخمِ او نمک بپاشم ؟ یعنی روا نیست که او را بیش از این ناراحت کنم .
همچنانکه معدنِ قهر است دیو / که برآورد از بنی آدم غریو
چنانکه شیطان نیز مظهرِ قهرِ الهی است . بطوریکه فریاد و فغانِ آدمیزادگان را درآورد .
سَبقِ رحمت بر غَضَب هست ای فتا / لطف ، غالب بود در وصفِ خدا
ای جوانمرد ، رحمت الهی بر غضبِ الهی سبقت دارد . در میان صفات الهی ، صفتِ لطف بر صفاتِ قهریّه غلبه دارد .
بندگان دارند لابُد خویِ او / مَشک هاشان پُر ز آبِ جویِ او
بندگان خدا نیز ناگزیر متّصف به اوصافِ او هستند و مَشکِ وجودشان از آبِ اوصاف و اخلاقِ او پُر شده است . [ انسان کامل مظهرِ اکمل و اتمِّ حضرت حق است و به اوصافِ او متّصف و به اخلاقِ او متخلّق . همینطور میکائیل که بندۀ راستینِ الهی است از صفتِ لطف و رحمانیّت الهی برخوردار است . ]
آن رسولِ حق ، قَلاووزِ سلوک / گفت : اَلنّاسُ عَلی دینِ المُلُوک
آن پیامبر حق که پیشآهنگ سلوک است فرمود : مردم بر آیینِ امیرانِ خوش اند . ( قلاووز = کلمه ترکی است به معنی پیشرو لشکر ، پیشاهنگ ) [ روش فرمانروایان در رعیّت اثر می نهد . اگر بر راه و رسم عدل و ملاطفت روند . مردم نیز میانِ خود به عدالت و ملاطفت رفتار کنند . و اگر راه ستم پویند . مردم نیز چهار اسبه بدان سو تازند . حضرت علی (ع) می فرمایند : « مردم ( در روش های اخلاقی و صفات اجتماعی ) به حاکمان خود بیشتر شباهت دارند تا به پدران خویش » ( بحارالانوار ، ج 17 ، ص 129 ) ]
رفت میکائیل سویِ ربِّ دین / خالی از مقصود دست و آستین
میکائیل با دست و آستینی تُهی از مقصودِ خود به سوی پروردگار جزا رفت . یعنی بی آنکه مقصودش حاصل شود راهِ آسمان را پیش گرفت و رفت .
گفت : ای دانایِ سِرّ و شاهِ فرد / خاکم از زاری و گریه بسته کرد
میکائیل عرض کرد : ای کسی که به اسرار نهان دانایی و ای کسی که سلطان یگانه جهانی . زمین با گریه و زاری دستم را بست .
آبِ دیده پیشِ تو با قدر بود / من نتانستم که آرم ناشنود
چون اشکِ چشم در پیشِ تو ارزشمند است . من نتوانستم گریه او را نادیده بگیرم . [ رسول اکره (ص) می فرمایند : « آتش بر آن چشمی که از ترس خدا گرید حرام شده است » ( المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی ، ج 2 ، ص 144 ) ]
آه و زاری پیشِ تو بس قدر داشت / من نتانستم حقوقِ آن گذاشت
چون ناله و زاری نزدِ تو بسیار گرانقدر است . من نتوانستم حقوقِ آن را بجا آورم
پیشِ تو بس قدر دارد چشمِ تَر / من چگونه گشتمی استیزه گر
در حالی که چشمِ گریان نزد تو بسیار عزیز است . من چگونه می توانستم با او مجادله کنم ؟
دعوتِ زاریست روزی پنج بار / بنده را که در نماز آ و بزار
تو روزی پنج نوبت بندگان را به تضرّع و زاری دعوت کرده ای و به آنان گفته ای که به سویِ نماز بیایید و ناله کنید .
نعرۀ مؤذِن که حَیّا عَل فَلاح / و آن فلاح این زاری است و اقتراح
بانگ مؤذِن که می گوید : حَیِّ عَلی الفَلاح یعنی بشتاب به سوی رستگاری . آن رستگاری همین ناله و درخواست کردن است . [ اقتراح = درخواستن ، سؤال کردن ، خواستن چیزی بی تأمّل ]
آن که خواهی کز غمش خسته کنی / راهِ زاری بر دلش بسته کنی
هر کس را که بخواهی با غم و اندوه ، بیچاره و درمانده اش کنی . راه تضرّع و زاری را بر دلش می بندی .
تا فرو آید بلا بی دافعی / چون نباشد از تضرّع شافعی
تا اینکه بلایی بر او نازل شود که قابل دفع نباشد . زیرا او شفاعت کننده ای از تضرّع و زاری ندارد .
و آنکه خواهی کز بلایش واخَری / جانِ او را در تضرّع آوری
امّا کسی را که بخواهی از بلا نجات دهی . جان او را به زاری و تضرّع وا می داری .
گُفته یی اندر نُبی ، کآن اُمَّتان / که بر ایشان آمد آن قهرِ گران
در قرآن کریم در بارۀ اقوامی که قهرِ گرانبارِ الهی بر آنان فرود آمد فرموده ای : [ نُبی = قرآن کریم ]
چون تضرّع می نکردند آن نَفَس ؟ / تا بلا زیشان بگشتی باز پس
چرا آن قوم در لحظۀ نزول عذاب به درگاه الهی تضرّع و زاری نکردند تا عذاب از ایشان باز گردد ؟ [ در آیات 42 و 43 سورۀ انعام آمده است « و براستی که ما پیش از تو رسولانی به سوی امّت هایی بفرستادیم و آنان (امّت ها) را به سختی ها و ناگواری ها گرفتار آوردیم باشد که (به درگاه حق) تضرّع کنند . پس چرا آنان به گاهِ نزولِ عذاب ما تضرّع نکردند . بلکه دل های ایشان به سختی و قساوت گرایید و شیطان اعمالِ بَدِ ایشان را در نظرشان بیاراست » ]
لیک دل هاشان چو قاسی گشته بود / آن گنه هاشان عبادت می نمود
امّ چون دل های آنان سخت و پُر قساوت شده بود . گناهان خود را عبادت می پنداشتند . [ قاسی = سخت ، سفت ]
تا نداند خویش را مُجرِم عَنید / آب از چشمش کجا داند دوید ؟
مادام که شخصِ حق ستیز ، خود را گناهکار نداند کی ممکن است که اشک از چشمش جاری شود ؟
دکلمه فرستادن میکائیل را به زمین برای آوردن مشتی خاک
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات