بقیه قصه اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بقیه قصه اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان| شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 845 تا 858
نام حکایت : حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی
بخش : 9 از 11 ( بقیه قصه اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان )
خلاصه حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی
یکی از صاحبدلان می گوید در عالم رویا گروهی از مشایخ را دیدم و از ایشان رزقِ حلال خواستم . آنان مرا به سوی جنگلی در نواحی کوهستانی هدایت کردند و من در آن ناحیه از میوه های شیرین ارتزاق می کردم . بر اثرِ خوردن آن میوه ها چشمه های حکمت و معرفت در قلبم جوشیدن گرفت و هر گاه آن معارف بر زبانم جاری می شد افهام و عقول از شنیدن آن معارفِ بدیع و بِکر واله و حیران می شدند . در این حالت بود که دیدم این کرامتِ الهی در میان خلق الله فاش شد و از افشای آن بیمِ فتنه می رفت . از اینرو از خداوند درخواست کردم که این کرامت را از من بگیرد و در عوض ذوقِ روحانی مرا افزون کند . و …
متن کامل ” حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات بقیه قصه اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان
ابیات 845 الی 858
845) قصّه گویم از سَبا مشتاق وار / چون صَبا آمد به سویِ لاله زار
846) لاقَتِ الاَشباحُ یَومَ وَصلِها / عادَتِ الاَولادُ صَوبَ اَصلِها
847) اُمَّةُ العِشقِ الخَفِیَّ ، فِی الاُمَم / مِثلُ جُودِِ حَولَهُ لَومُ السَّقَم
848) ذِلَّةُ الاَرواحِ مِن أشباحِها / عِزَّةُ الاَشباحِ مِن اَرواحِها
849) أیُّهَا العُشّاق ، اَلسُّقیا لَکُم / اَنتُمُ الباقُونَ ، وَالبُقیا لَکُم
850) اَیُّهَا السّالُونَ قُومُو وَاعشِقُوا / ذاکَ ریحُ یُوسُفَ فَاستَنشِقُوا
851) مَنطِقُ الطَّیرِ سلیمانی بیآ / بانگ هر مرغی که آید ، می سرا
852) چون به مرغانت فرستاده ست حق / لحنِ هر مرغی بداده ستت سَبَق
853) مرغِ جبری را زبانِ جبر گو / مرغِ پَر اِشکسته را از صبر گو
854) مرغِ صابر را تو خوش دار و مُعاف / مرغِ عَنقا را بخوان اوصافِ قاف
855) مر کبوتر را حَذَر فرما ز باز / باز را از حِلم گو و احتراز
856) و آن خُفاشی را که ماند او بی نوا / می کُنَش با نور ، جُفت و آشنا
857) کبکِ جنگی را بیاموزان تو صلح / مر خروسان را نما اَشراطِ صُبح
858) همچنان می رُو ز هُدهُد تا عُقاب / رَه نما ، وَاللهُ اَعلَم بِالصَّواب
شرح و تفسیر بقیه قصه اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان
قصّه گویم از سَبا مشتاق وار / چون صَبا آمد به سویِ لاله زار
من از سرزمین سَبا عاشقانه سخن می گویم . زیرا بادِ صبا به سوی لاله زار وزید . یعنی همانطور که بادِ صبا گُل ها و گیاهان را تازه و با طراوت می کند . پیامِ حیات بخشِ سلیمان نیز بر لاله زارِ قلبِ مشتاقانِ حقیقت وزیدن گرفت و همۀ آنان را زنده کرد .
مولانا در این بخش جلیل به بیان این نکته می پردازد که مردانِ الهی و هادیانِ آسمانی با هر کس به اقتضای مرتبۀ فهم و فکرت او سخن می گویند . چنانکه در آیه 4 سورۀ ابراهیم ، ارسال هر رسولی را به لسانِ قومِ خود دانسته است . و در اصول کافی ، کتاب العقل و الجهل ، حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که می فرماید : « ما جمعِ پیامبران مأمور شده ایم که با مردم به اندازۀ مرتبۀ فهم و فکرتشان سخن بگوییم » سلیمان نبی نیز هر دلی را با دانۀ مخصوصی از معرفت صید می کرد . مولانا در کتاب فیه ما فیه ، ص 102 ، می گوید : « اصحاب و احوال ایشان همچون مدرسه ای است که در او فقها باشند که هر فقیهی را مدّرس بر حسبِ استعداد او جامگی می دهد . یکی را ده ، یکی را بیست و یکی را سی . ما نیز سخن را به قدرِ هرکس و استعداد او می گوییم .
لاقَتِ الاَشباحُ یَومَ وَصلِها / عادَتِ الاَولادُ صَوبَ اَصلِها
بدن ها روز پیوندشان را با ارواح دیدند و فرزندان نیز به سوی اصل خویش بازگشتند . یعنی به سوی پدر و مادر خود رفتند . ( لاقَت = ملاقات کرد ، دیدار کرد / آشباح = جمع شَبَح به معنی تن ، کالبد / عادت = بازگشت ] [ بلقیس و اتباعش بقدری از استماعِ پیامِ هدایتگرانۀ سلیمان شاد شدند که می توان آن شادی را به نشاطِ جسم به سببِ اتصال به روح و یا بازگشت فرزندان به دامن والدینشان تشبیه کرد . ]
اُمَّةُ العِشقِ الخَفِیَّ ، فِی الاُمَم / مِثلُ جُودِِ حَولَهُ لَومُ السَّقَم
مذهبِ عاشقان که در میانِ مذاهبِ دیگر پنهان است مانند بخششی است که پیرامون آن را سرزنشِ بیماری گرفته باشد . ( لَوم = سرزنش ، ملامت / سَقَم = بیماری ) [ عاشقان از جانبِ دیگر مردم موردِ نکوهش قرار می گیرند . درست مانندِ سخاوتمند و بخشنده ای است که اطرافیانش دچارِ بیماری بُخل و خسّت طبع باشند . تا می خواهد چیزی به مستمندان ببخشد بیدرنگ اطرافیان بخیل او در غالبِ ارشاد و نکوهش می گویند : عجب اسرافی می کنی ! مگر نمی دانی که اسراف حرام است . همینطور مردمِ مصلحت اندیش و کاسب کیش به عاشقانِ حقیقت و کمال می گویند : مواظب باش ، با مقتضیّاتِ زمان حرکت کن . کاری کن محترم شوی نه متهم . ]
ذِلَّةُ الاَرواحِ مِن أشباحِها / عِزَّةُ الاَشباحِ مِن اَرواحِها
خواری روح ها از بدن ها ناشی می شود یعنی روح که ذاتاََ گوهری شریف و لطیف است با تعلّق یافتن به جسم از مرتبۀ حقیقی خود تنزّل کرد . در حالی که شرافت بدن ها ناشی از روح هاست . یعنی جسم بر اثر مصاحبت با روح ، به اوصافِ روحانی متّصف می شود در حالی که اگر روح اسیر مقتصیات جسم شود ، تیره و منکدر گردد .
أیُّهَا العُشّاق ، اَلسُّقیا لَکُم / اَنتُمُ الباقُونَ ، وَالبُقیا لَکُم
ای عاشقان ، سیراب شدن از شرابِ نابِ حقیقت از آنِ شما باد . شمایید جاودان . و بقا و پایندگی شما را باد . [ سُقیا = آب دادن ، آب خواستن / بُقیا = بقا و جاودانگی ]
اَیُّهَا السّالُونَ قُومُو وَاعشِقُوا / ذاکَ ریحُ یُوسُفَ فَاستَنشِقُوا
ای فراموشکارانِ میثاقِ الهی و یا ای فارغان از عشقِ الهی برخیزید و عشق بورزید . این بویِ دلاویزِ یوسف است پس ببوییدش . ( شالُون = جمع سالی به معنی فراموشکار ، سرگرم ، خرسند و بی غم / فَاستَنشِفُوا = پس استنشاق کنید ، پس ببویید ) [ مصراع دوم مناسب است با آیه 94 سورۀ یوسف « هنگامی که کاروان برادران یوسف ، مصر را درنوردید . پدرشان ( یعقوب ) گفت : بوی یوسف را می شنوم اگر مرا سرزنش نکنید » ]
مَنطِقُ الطَّیرِ سلیمانی بیآ / بانگ هر مرغی که آید ، می سرا
ای منطق الطیر سلیمانی بیا بانگ هر پرنده ای که به گوش می رسد با او هم نوا شو . [ یعنی ای کسی که زبانِ همۀ طالبان حق را می دانی بیا و به اندازۀ قوّۀ فهم و فکرت هر یک از آنان از حقایق و معارف حرف بزن . ]
چون به مرغانت فرستاده ست حق / لحنِ هر مرغی بداده ستت سَبَق
زیرا خداوند تو را به سویِ پرندگان فرستاده است و زبان هر پرنده ای را نیز به تو تعلیم داده است . ( سَبَق = درس دادن ، تعلیم دادن ) [ خداوند رسولانِ خود را به سوی قوم می فرستد در حالی که به آن رسولان تعلیم داده است که با زبانِ مردم با آنان حرف بزنند . ]
مرغِ جبری را زبانِ جبر گو / مرغِ پَر اِشکسته را از صبر گو
برای مثال ، با پرنده ای که به جبر معتقد است از جبر حرف بزن . و با پرندۀ پَر و بال شکسته نیز از صبر صحبت کن . [ با شخصی که به جبر مذموم معتقد است از جبر محمود حرف بزن . و با کسی که به جبر محمو عقیده دارد از صبر سخن بگو تا به کمالِ عالی رسد . برخی گویند : منظور از « مرغ پَر اِشکسته » کسی است که به جبر محمود عقیده دارد و بالِ هستیِ موهومش در نیل به بارگاهِ حق فانی و منکسر شده است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر چهارم ، ص 35 ) . جبر محمود و جبر مذموم = شرح ابیات 1463 و 1465 دفتر اوّل ]
مرغِ صابر را تو خوش دار و مُعاف / مرغِ عَنقا را بخوان اوصافِ قاف
پرندۀ بُردبار و صابر را خشنود کن و با آنان به مدارا رفتار کن و برای عنقا از اوصاف کوهِ قاف صحبت کن . [ عنقا = در اینجا مراد عارفِ کاملی است که جایگاهش قافِ قربِ الهی است . نیکلسون گوید : مراد از « اوصاف قاف » صفات ذاتِ الهی است که مأمنِ حقیقی عارف است ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر چهارم ، ص 1472 ) ]
مر کبوتر را حَذَر فرما ز باز / باز را از حِلم گو و احتراز
به کبوتر بگو که از حملۀ باز احتیاط و حذر کن و با باز نیز سخن از شکیبایی و پرهیز از ستمکاری بگو . ( اِحتِراز = خویشتن داری ، پرهیز نمودن ) [ ممکن است منظور از «کبوتر» ، مردم زیردست و بی آزار باشد و منظور از «باز» ، مردمِ زَبردست و نیرومند . ]
و آن خُفاشی را که ماند او بی نوا / می کُنَش با نور ، جُفت و آشنا
و آن خفاشِ بی توشه را با نور ، قرین و آشنا کن . [ خفاش ، در اینجا کنایه از مردمی است که از پرتوِ شمسِ حقیقت محروم اند . ]
کبکِ جنگی را بیاموزان تو صلح / مر خروسان را نما اَشراطِ صُبح
به کبک جنگی ، صلح و آشتی بیاموز و نشانه های دمیدن صبح را به خروسان نشان بده . [ کبک جنگی ، شاید اشاره باشد به نوعی کبک که مانندِ خروسان جنگی برای جنگیدن تربیت شده است . و شاید هم به خاطرِ منقار و چنگالِ قرمزِ کبک ، استعارتاََ بدان « کبک جنگی » گفته شده است . به هر حال منظور از آن مردم متعصب و ستیزه گر است . و خروس ، کنایه از عارف عابد و بیدار دلی که با بانگِ خود ، خوابیدگان را در این شبِ دنیا از خوابِ غفلت بیدار می کند .
اَشراطِ صبح ، یعنی نشانه های صبح که ممکن است بر صبح قیامت دلالت داشته باشد . چنانکه در آیه 18 سورۀ محمّد آمده است « آیا آنان (منکران) جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان ایشان را برسد ( و آنگاه ایمان آورند ) در حالی که اکنون نشانه های آن برآمده است و چون در رسد ، توبه و ایمانِ آنان چه سودی دارد » . طبرسی می گوید منظور از «اشراط» نشانه های قیامت است ( مجمع البیان ، ج 9 ، ص 102 ) . ]
همچنان می رُو ز هُدهُد تا عُقاب / رَه نما ، وَاللهُ اَعلَم بِالصَّواب
همینطور از هدهد بگیر تا عقاب همه را راهنمایی کن و خداوند به راستی و درستی داناتر است .
دکلمه بقیه قصه اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات