بقیه قصه آن زاهد کوهی که نذر کرده بود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بقیه قصه آن زاهد کوهی که نذر کرده بود | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1634 تا 1649
نام حکایت : حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت
بخش : 3 از 11 ( بقیه قصه آن زاهد کوهی که نذر کرده بود )
خلاصه حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت
درویشی در کوهساری به دور از خلق می زیست . در آن کوهسار ، درختان سیب و گلابی و انار ، فراوان یافت می شد و او از آن تغذیه می کرد و در همانجا نیز به مراقبه و ذکر و فکر مشغول بود . روزی آن درویش با خدای خود عهد می کند که هرگز میوه ای از درخت نچیند و تنها به میوه هایی بسنده کند که باد از شاخساران بر زمین می ریزد .درویش مدّتی بر این پیمان ، پایدار ماند تا آنکه قضای الهی ، امتحانی برای او رقم زد . از آن پس دیگر هیچ میوه ای از شاخه ها بر زمین نمی ریخت و …
متن کامل « حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار بقیه قصه آن زاهد کوهی که نذر کرده بود
ابیات 1634 الی 1649
1634) اندر آن کُه بود اشجار و ثِمار / بس مُرودِ کوهی آنجا ، بی شمار
1635) گفت آن درویش : یا رب با تو من / عهد کردم زین نچینم در زَمَن
1636) جز از آن میوه که باد انداختش / من نچینم از درختِ مُنتعش
1637) مدتی بر نذرِ خود بودش وفا / تا درآمد امتحاناتِ قضا
1638) زین سبب فرمود : استثنا کنید / گر خدا خواهد به پیمان بر زنید
1639) هر زمان دل را دگر مَیلی دهم / هر نَفَس بر دل دگر داغی نهم
1640) کُلُّ اَصباحِِ لَنا شَأنُ جَدید / کُلُّ شَی ءِِ عَن مُرادی لایَحید
1641) در حدیث آمد که دل همچون پَری ست / در بیابانی اسیرِ صَر صَری ست
1642) باد ، پَر را هر طرف رانَد گِزاف / گَه چپ ، گَه راست با صد اختلاف
1643) در حدیثِ دیگر این دل دان چنان / کآبِ جوشان ز آتش اندر قازغان
1644) هر زمان دل را دگر رایی بُوَد / آن نَه از وَی ، لیک از جایی بُوَد
1645) پس چرا ایمن شوی بر رایِ دل / عهد بندی تا شوی آخِر خَجِل ؟
1646) این هم از تأثیرِ حکم است و قَدَر / چاه می بینی و ، نتوانی حَذَر
1647) نیست خود از مرغِ پُرّان این عجب / که نبیند دام و افتد در عَطَب
1648) این عجب که هم دام بیند هم وَتَد / گر بخواهد ، ور نخواهد ، می فتد
1649) چشم باز و گوش باز و دام پیش / سویِ دامی می پَرَد با پرِ خویش
شرح و تفسیر بقیه قصه آن زاهد کوهی که نذر کرده بود
اندر آن کُه بود اشجار و ثِمار / بس مُرودِ کوهی آنجا ، بی شمار
در آن کوهستان ، درختان و میوه های بسیاری بود . به ویژه گلابی کوهی که به شمارش درنمی آمد . [ مُرود = اِمرود به معنی گلابی ]
گفت آن درویش : یا رب با تو من / عهد کردم زین نچینم در زَمَن
آن درویش گفت : پروردگارا با تو عهد بسته ام که هرگز از این میوه ها نچینم .
جز از آن میوه که باد انداختش / من نچینم از درختِ مُنتعش
به غیر از میوه هایی که باد روی زمین می اندازد ، میوه ای از درختانِ افراشته و باردار نچینم . خلاصه فقط میوه هایی که روی زمین می ریزد بردارم و بخورم .
مدتی بر نذرِ خود بودش وفا / تا درآمد امتحاناتِ قضا
آن درویش ، مدّت ها بر عهد و پیمان خود پایدار ماند تا اینکه امتحانِ قضای الهی در رسید .
زین سبب فرمود : استثنا کنید / گر خدا خواهد به پیمان بر زنید
به همین جهت خداوند فرموده است در هر تصمیمی انشاء الله بگویید . و انشاء الله را به عزم و عهدِ خود اضافه کنید . [ استثنا کردن = به فحوای آیه 18 سورۀ قلم به معنی انشاء الله گفتن است ( مجمع البیان ، ج 10 ، ص 336 ) و شرح ابیات 49 و 50 دفتر اوّل ، نیز در آیه 23 سورۀ کهف ، به پیامبر (ص) و همۀ مؤمنان می آموزد که هر کاری را متوقف بر مشیّت الهی کنند . ]
هر زمان دل را دگر مَیلی دهم / هر نَفَس بر دل دگر داغی نهم
هر زمان میل و گرایشی در دل ایجاد می کنم و در هر آن ، داغی تازه بر دل می گذارم .
کُلُّ اَصباحِِ لَنا شَأنُ جَدید / کُلُّ شَی ءِِ عَن مُرادی لایَحید
در هر بامداد کاری تازه داریم و هیچ کاری از حیطه مشیّتِ من خارج نمی شود . [ اشاره به آیه 29 سورۀ رحمن که توضیح آن در شرح بیت 1142 دفتر اوّل آمده است / اَصباح = جمع صبح به معنی بامداد / لایَحید = بر کنار نمی شود ، کناره نمی گیرد ]
در حدیث آمد که دل همچون پَری ست / در بیابانی اسیرِ صَر صَری ست
در حدیثی آمده است که دل مانند یک پَر است و در بیابان گرفتار طوفانی سرسخت است . [ اشاره است به حدیث « این قلب ، پَری را مانَد به هامون که باد ، آن را زیر و رو کند ( احادیث معنوی ، ص 80 ) / صَر صَر = بادی سرد و سخت ، « صَر » در اصل به معنی بستن است و چون این باد موجب بسته شدن چشم و گوش می شود لذا بدین نام موسوم شده و سه بار در قرآن کریم آمده است . آیه 6 سورۀ حاقّه ، آیه 16 سورۀ فصّلت و آیه 19 سورۀ قمر ]
باد ، پَر را هر طرف رانَد گِزاف / گَه چپ ، گَه راست با صد اختلاف
برای مثال ، باد با شدّت ، پَرِ ناچیز را با صد نوع دگرگونی گاه به چپ می برد و گاه به راست .
در حدیثِ دیگر این دل دان چنان / کآبِ جوشان ز آتش اندر قازغان
همچنین در حدیثی دیگر حضرت رسول اکرم (ص) فرمود : این دا را مانند آبی درون دیگ بدان که با حرارتِ آتش می جوشد . [ اشاره است به حدیث « مَثَلِ قلبِ مؤمن در دگرگونی هایش همانند دیگِ در حالِ جوش است » قلب چون ذاناََ در میانِ احوالِ مختلف ، منقلب است . لذا این نام یافته است / قازغان = دیگ بزرگ ، پاتیل ]
هر زمان دل را دگر رایی بُوَد / آن نَه از وَی ، لیک از جایی بُوَد
دل در هر زمان و آنی ، اندیشه ای و حالی دارد امّا این اندیشه و حال از خودِ دل نیست بلکه از جای دیگر است . [ اشاره است به خواطر اربعه که توضیح آن در شرح بیت 1038 دفتر اوّل آمده است ]
پس چرا ایمن شوی بر رایِ دل / عهد بندی تا شوی آخِر خَجِل ؟
حال که طبیعتِ قلبِ آدمی چنین است پس چرا بر اندیشه و احوالِ قلب ، مطمئن می شوی و بر امری عهد می بندی و سرانجام نیز شرمنده می گردی ؟ [ حضرت امیر مؤمنان (ع) فرمود « خدا را به دگرگونه شدن اراده های آدمی و گشوده شدن گرۀ پیمان های او شناختم » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 242 ) ]
این هم از تأثیرِ حکم است و قَدَر / چاه می بینی و ، نتوانی حَذَر
باید گفت که این دگرگونی ها و احوالِ مختلفی که بر قلب عارض می شود همه ناشی از حکمِ خدا و مشیّتِ اوست . بطوریکه مثلاََ گاه چاه را می بینی ولی نمی توانی از آن دور شوی بلکه در میان چاه سرنگون می افتی .
نیست خود از مرغِ پُرّان این عجب / که نبیند دام و افتد در عَطَب
اینکه پرنده ای در حالِ پرواز ، دام را نبیند و به هلاکت افتد ، تعجبی ندارد . چرا که این پرنده ، قاصر محسوب می شود و اسارت و هلاکتِ چنین پرنده ای هیچ شگفتی ندارد . [ عَطَب = هلاک شدن ، هلاکت ]
این عجب که هم دام بیند هم وَتَد / گر بخواهد ، ور نخواهد ، می فتد
بلکه عجیب اینست که پرنده ای هم دام را می بیند و هم میخ و بستِ دام را ، با این حال چه بخواهد و چه نخواهد اسیرِ دام می شود . [ وَتَد = میخ ، جمع آن اوتاد است ]
چشم باز و گوش باز و دام پیش / سویِ دامی می پَرَد با پرِ خویش
آن پرنده با اینکه چشم و گوشی باز و هوشیار دارد و دام را مقابلِ خود می بیند . با اینحال با پَر و بالِ خویش به سوی دامِ قضا و بلا پرواز می کند . [ دو بیت اخیر از حیثِ مضمون ، شبیه دو بیت 1231 تا 1233 دفتر اوّل است ]
دکلمه بقیه قصه آن زاهد کوهی که نذر کرده بود
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات