اِنّی اَری سَبعَ بَقَراتِِ سِمانِِ یَاکُلُهُنَّ سَبعُ عِجافُ

اِنّی اَری سَبعَ بَقَراتِِ سِمانِِ یَاکُلُهُنَّ سَبعُ عِجافُ | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

اِنّی اَری سَبعَ بَقَراتِِ سِمانِِ یَاکُلُهُنَّ سَبعُ عِجافُ| شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 932 تا 939

نام حکایت : حکایت محبوس شدن آهو در آخور خَران و طعنۀ آن خَران

بخش : 4 از 9 ( اِنّی اَری سَبعَ بَقَراتِِ سِمانِِ یَاکُلُهُنَّ سَبعُ عِجافُ )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت محبوس شدن آهو در آخور خَران و طعنۀ آن خَران

صیّادی آهویی شکار کرد و به طویله گاوان و خَرانِ خود انداخت . وقتی که جلو آنها کاه ریخت آن زبان بسته ها با اشتهای عجیبی شروع به خوردن کردند . امّا آن آهو هراسان از این سو بدان سو می دوید و اصلاََ لب به کاه نمی زد . وقتی گاوان و خران دیدند که او از غذای آنان نمی خورد مسخره اش کردند و هر یک سخنی طنز آلود نثارش نمود . آهو گفت : این کاه ، ارزانی خودتان باد . من پیش از آنکه گرفتارِ این طویله شوم در کنارِ جویبارانِ زلال و گلزارانِ مصفّا می خرامیدم . یکی از خران سخره کنان بدو گفت : دیگر بس است اینقدر …

متن کامل ” حکایت محبوس شدن آهو در آخور خَران و طعنۀ آن خَران را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات اِنّی اَری سَبعَ بَقَراتِِ سِمانِِ یَاکُلُهُنَّ سَبعُ عِجافُ

ابیات 932 الی 939

932) آن عزیزِ مصر می دیدی به خواب / چونکه چشمِ غیب را شد فتحِ باب

933) هفت گاوِ فَربِهِ بس پَروَری / خوردشان آن هفت گاوِ لاغری

934) در درون ، شیران بُدند آن لاغران / ورنه گاوان را نبودندی خوران

935) پس بشر آمد به صورت ، مردِ کار / لیک در وَی شیر ، پنهان مردخوار

936) مرد را خوش واخورَد ، فردش کند / صاف گردد دُردش ، از دَردش کند

937) ز آن یکی دَرد ، او ز جمله دُردها / وارَهد ، پا بر نهد او بر سُها

938) چند گویی همچو زاغِ پُر نُحوس / ای خلیل از بهرِ چه کُشتی خُروس ؟

939) گفت فرمان ، حکمتِ فرمان بگو / تا مُسَبَّح گردم آن را مو به مو

شرح و تفسیر اِنّی اَری سَبعَ بَقَراتِِ سِمانِِ یَاکُلُهُنَّ سَبعُ عِجافُ

در عنوان این بخش اشاره ای شده به آیه 43 سورۀ یوسف « پادشاه مصر گفت : من به خواب اندر دیدم که هفت گاوِ نزار ، هفت گاوِ فربه را همی خورند . و هفت خوشۀ سبز دیدم و هفت خوشۀ خوشیده . ای بزرگان در بارۀ خوابم نظر دهید اگر تعبیر خواب می کنید . »

حضرت یوسف (ع) به دنبالِ اتهامِ ناروای زلیخا به زندان افتاد و سال ها در گوشۀ زندان به عنوان یک زندانی گمنام و فراموش شده سر کرد . امّا به اقتضای مشیّت الهی ، حادثه ای جزیی او را از کُنجِ زندان رهانید و به دنبالِ آن مصر و مصریان نیز سرنوشتی دیگر یافتند . وقتی که پادشاه مصر رویای خود را برای خوابگزارانِ خود شرح داد آنان جملگی آن خواب را از نوعِ خواب های پریشان شمردند . ساقی شاه که قبلاََ همبندِ یوسف بود و پس از رهایی از زندان ساقی و شراب سالارِ شاهِ مصر شده بود در آن مجلس به یادِ یوسف و تسلطش بر تعبیر خواب افتاد و به شاه گفت : من می توانم خوابگزاری را به شما معرفی کنم که این خواب را تعبیر کند . امّا فعلاََ در گوشۀ زندان به سر می برد . شاه با اشتیاق خواهانِ تعبیر خوابِ خود شد و چون رویا را به یوسف گفتند او چنین تعبیر کرد : هفت سالِ پیاپی بارانِ خوبی خواهید داشت و زمین برای زراعتِ وسیع آماده خواهد بود . پس تا می توانید کِشت کنید و محصولات را در انبارها آماده سازید . زیرا از پسِ این هفت سال ، هفت سالِ دیگر بیاید که خشکسالی همه جا را فرا گیرد و طبعاََ در این سال ها زراعت ممکن نیست . و می توانید با رعایت قناعت از اندوخته های خود استفاده کنید . و پیچیدن هفت خوشۀ خشک بر هفت خوشۀ سبز تأکیدِ دیگری است بر فرا رسیدن دورانِ خشکسالی .

مولانا در تفسیر این آیه به بطن می گراید و چنین می گوید : « گاوانِ فربه » کنایه از مردمان دنیا پرست است و مراد از « گاوانِ نحیف و نزار » عارفان و موحدّانِ راستین است که با اکسیر ریاضت و عبادت و مجاهدۀ نَفس ، جنبۀ مادّی خود را در جهتِ ارتقاء و اعتلایِ روحی خود قربانی کرده اند .

آن عزیزِ مصر می دیدی به خواب / چونکه چشمِ غیب را شد فتحِ باب


وقتی که چشم باطنی عزیز مصر به سویِ عالمِ غیب گشوده شد . [ ادامه معنا در بیت بعد ]

هفت گاوِ فَربِهِ بس پَروَری / خوردشان آن هفت گاوِ لاغری


دید که هفت گاوِ لاغر ، هفت گاوِ چاق و پَروار را خوردند .

در درون ، شیران بُدند آن لاغران / ورنه گاوان را نبودندی خوران


آن هفت گاوِ لاغر بر حسبِ باطن شیر بودند . و اِلّا نمی توانستند آن گاوانِ چاق را بخورند .

پس بشر آمد به صورت ، مردِ کار / لیک در وَی شیر ، پنهان مردخوار


پس نتیجه می گیریم که انسان های لایقِ الهی اگر چه صورتاََ انسان اند . امّا البته شیری آدمخوار در درون آنان پنهان است . ( مردِ کار = شخص لایق ) [ مولانا در این بیت می گوید : که حضرت حق در انسانِ کامل ، متجلّی است و او را در خود فانی و به بقای خود باقی داشته است . ]

مرد را خوش واخورَد ، فردش کند / صاف گردد دُردش ، از دَردش کند


ولیِّ خدا صفات مذموم و هویّتِ کاذبِ آدمیان را بکلّی محو می سازد و آنان را از اوصافِ حیوانی و صفاتِ بهیمی خود بکلّی پاک می سازد . اگر رنجی هم در این طریق متحمل شوند تیرگیِ درونی آنان پاک می شود . یعنی اگر توسطِ ولیِّ خدا اهلِ دَرد شوند از پلیدی ها پاک شوند .

ز آن یکی دَرد ، او ز جمله دُردها / وارَهد ، پا بر نهد او بر سُها


زیرا آدمیان وقتی دَردِ حقیقی پیدا کنند . یعنی وقتی دردِ دین و ایمان و پاکی و وارستگی پیدا کنند . از جمیعِ تیرگی های قلبی نجات خواهند یافت و بر ستارۀ سُها گام نهند . یعنی به عالی ترین مرتبۀ کمال برسند . [ سُها = ستارۀ سُها ، ستارۀ کوچک و یکی از سه ستارۀ دم دبّ اکبر یا بناتُ النَّعش کبری است . از بس خُرد و کوچک است . قوّتِ چشم و قدرتِ دوربینی را با رویت آن امتحان می کنند ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 413 و 414 ) . در اینجا کنایه از عالی ترین مقامِ معنوی و مرتبۀ عرفانی است .

چند گویی همچو زاغِ پُر نُحوس / ای خلیل از بهرِ چه کُشتی خُروس ؟


آخر چقدر مانندِ زاغِ بَدشگون حرف می زنی . سؤال کننده ای به حضرت ابراهیم (ع) گفت : یا خلیل الله چرا خروس را کُشتی ؟ [ در اینجا مولانا سخنان خود را در بارۀ زاغ خاتمه می دهد و به موضوع خروس و اوصافِ آن در انسان ها می پردازد . ]

گفت فرمان ، حکمتِ فرمان بگو / تا مُسَبَّح گردم آن را مو به مو


حضرت ابراهیم (ع) فرمود : برای امتثالِ امرِ الهی . دوباره آن سؤال کننده به آن حضرت گفت : حکمتِ فرمانِ الهی چیست . تا آن را جز به جز تقدیس و تعظیم کنم .

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه اِنّی اَری سَبعَ بَقَراتِِ سِمانِِ یَاکُلُهُنَّ سَبعُ عِجافُ

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟