شرح و تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر

شرح و تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1373 تا 1389

نام حکایت : نخچیران و شیر

بخش : 34 از 34

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …

متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات 1373 الی 1389

1373) ای شهان ، کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زو بتر در اندرون

1374) کشتن این ، کار عقل و هوش نیست / شیر باطن ، سخره خرگوش نیست 

1375) دوزخ است این نفس و ، دوزخ اژدهاست / کو به دریاها نگردد کم وکاست

1376) هفت دریا را درآشامد ، هنوز / کم نگردد سوزش آن خلق سوز

1377) سنگ ها و کافران سنگدل / اندر آیند اندر او زار و خجل

1378) هم نگردد ساکن از چندین غذا / تا ز حق آید مر او را این ندا

1379) سیر گشتی سیر ؟ گوید : نی هنوز / اینت آتش ، اینت تابش ، اینت سوز

1380) عالمی را لقمه کرد و در کشید / معده اش نعره زنان هل من مزید

1381) حق ، قدم بر وی نهد از لامکان / آنگه او ساکن شود از کن فکان

1382) چونکه جزو دوزخ است این نفس ما / طبع کل دارند جمله جزوها

1383) این قدم حق را بود ، کو را کشد / غیر حق ، خود کی کمان او کشد ؟

1384) در کمان ننهند الا تیر راست / این کمان را بازگون ، کژ تیرهاست

1385) راست شو چون تیر ، وا ره از کمان / کز کمان ، هر راست بجهد بی گمان

1386) چونکه وا گشتم ز پیکار برون / روی آوردم به پیکار درون

1387) قد رجعنا من جهادالاصغریم / با نبی ، اندر جهاد اکبریم

1388) قوت از حق خواهم و توفیق و لاف/ تا به سوزن برکنم این کوه قاف

1389) سهل شیری دان که صف ها بشکند / شیر آن است آن که خود را بشکند

شرح و تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر

ای شهان ، کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زو بتر در اندرون


ای شاهان طریقت ، ما دشمن بیرونی را کشتیم ولی از آن بدتر ، دشمنی است که درونمان مانده است . [ از امام صادق (ع) روایت است : پیامبر (ص) به گروهی که از جنگ بازگشتند فرمودند : ” آفرین به مردمی که پیکار کهین را انجام دادند . ولی پیکار مهین همچنان بر عهده آنان است . گفتند ای رسول خدا پیکار مهین چیست ؟ فرمود : پیکار با نفس اماره ” . اشاره است به مضمون حدیث « از پیکار کهین باز آمدید به پیکار مهین . این پیکار ، مبارزۀ بنده با نَفسِ امّاره خود است » ( احادیث مثنوی ، ص 14 ) ]

کشتن این ، کار عقل و هوش نیست / شیر باطن ، سخره خرگوش نیست


کشتن نفس اماره کار عقل و هوش جزوی نیست زیرا شیر باطن یعنی نفس اماره ، مغلوب خرگوش عقل و هوش جزوی نمی شود . [ فقط با تهذیب و تکمیل نفس و سلوک می توان از گزند نفس رها شد ]

دوزخ است این نفس و ، دوزخ اژدهاست / کو به دریاها نگردد کم و کاست


این نفس اماره به منزله دوزخ است و دوزخ بسان اژدهاست که هر چیز را به کام خویش اندر می کشد . زیرا که لهیب آن با هیچ آبی کاستی نمی گیرد . [ صوفیه و عرفا منشاء اوصاف ناپسند آدمی را نفس اماره گویند . چنین برداشتی مستند به قرآن کریم است . دوزخ در نزد مولانا ، تجسم احوال و اخلاق ناپسند است . و چون آتش نفس محسوس نیست پس آنرا با آب های معمولی نتوان تسکین داد . ملا صدرا گوید : مراد از آتش دوزخ ، دوری و بعد از رحمت حق تعالی است . (الشواهد الربوبیة ، ص 302) ]

هفت دریا را برآشامد ، هنوز / کم نگردد سوزش آن خلق سوز


دوزخ مردم سوز نفس اماره ، اگر هفت دریا را به کام خود در کشد . باز هم سوز و عطش آن کاستی نگیرد . [ عدد هفت در اینگونه موارد نشان دهنده کثرت است نه عددی خاص . بعضی از شارحان منظور از هفت دریا را هفت صفت رذیله نفس دانند . محمدرضا لاهوری گوید : ارباب حقایق گویند که نفس بر صورت دوزخ است و آن را هفت صفت بدین نام هاست . کبر ، حرص ، شهوت ، حسد ، غضب ، بخل و حقد . ]

سنگ ها و کافران سنگدل / اندر آیند اندر او زار و خجل


سنگ ها و کافران قسی القلب ، زار و شرهنده بدان دوزخ درآیند . [ اشاره است به قسمتی از آیه 24 سوره بقره  ” بترسید از آتشی که هیزمش مردمان اند و سنگها که برای کافران فراهم آمده است ” برخی از مفسران سنک را کنایه از اصنام و بتان بت پرستان دانند و برخی گفته اند که ذکر سنگ در این آیه ، مبین مهیب بودن آتش دوزخ است زیرا سنگ نمی سوزد مگر در آتشی مهیب و پر لهیب . (مجمع البیان ، ج اول ، ص 63 و 64 و ابوالفتوح رازی ، ج اول ، ص 99) ]

هم نگردد ساکن از چندین غذا / تا ز حق آید مر او را این ندا


دوزخ حتی از این همه غذا هم سیر نمی شود و آرام نمی گیرد تا اینکه ندایی از بارگاه حق به او رسد . ( ادامه در بیت بعدی)

سیر گشتی سیر ؟ گوید : نی هنوز / اینت آتش ، اینت تابش ، اینت سوز


ای دوزخ آیا سیر شدی ؟ دوزخ گوید : نه ، هنوز سیر نشده ام . اینست آتش تو ، اینست تابش تو ، اینست سوزندگی تو .

عالمی را لقمه کرد و در کشید / معده اش نعره زنان هل من مزید


آن دوزخ جهانخوار عالمی را یک لقمه کرد و به کام خویش فرو کشید و معده اش همچنان فریاد می زند . آیا بیشتر از این نیست . [ اشاره به آیه 30 سوره ق . ” روزی که به دوزخ گوییم : آیا سیر شدی ؟ دوزخ گوید : آیا بیشتر این هست ؟ ” ]

حق ، قدم بر وی نهد از لامکان / آنگه او ساکن شود از کن فکان


حق تعالی از عالم لامکان ، قدمش را بر دوزخ می نهد و بی درنگ بنا به فرمان او ، آن دوزخ ساکن و آرام می گیرد . [ ماخوذ است از حدیث ” به دوزخ گفته آید : آیا سیر شدی ؟ گوید : آیا زین بیش نیست . پس پروردگار پاک و برتر ، قدم خود را بر آن نهد . در این حال دوزخ بانگ همی آرد . بس است بس است ” استناد قدم ( = گام ) به خداوند استنادی مجازی است ولی فرقۀ مُجَسّمِه آن را اِسنادی حقیقی گرفته اند . لاهوری آن را نزول رحمت تعبیر کرده است . (مکاشفات رضوی ، ص 103) . انقروی « قدم حق » را ارادۀ پروردگار و یا ارادۀ انبیاء و اولیاء گرفته است . ]

چونکه جزو دوزخ است این نفس ما / طبع کل دارند جمله جزوها


از آنجا که نفس اماره به دوزخ تشبیه شده است و همانگونه که جزو ، تابع کل است . پس نفس اماره نیز صفت ذوزخ دارد . [ ملاصدرا گوید : دوزخ یک حقیقت کلی دارد و آن دوری از رحمت خداوند است و مثال های جزیی آن ، آرزوها و نفس های تاریک و سینه های تنگ است . (رساله عرشیه ، ص 276) .

این قدم حق را بود ، کو را کشد / غیر حق ، خود کی کمان او کشد ؟


خموشی این دوزخ سوزان ، تنها به واسطه قدم حق است که آن نفس اماره را نیز می کشد . زیرا جز خداوند چه کسی می تواند کمان آن نفس را بکشد ؟ یعنی به مقابله با او خیزد . آتش نفس ، خاموش شدنی نیست مگر به لطف حق تعالی . هر گاه جذبه عشق الهی ، بر دل شخص افتد او از بند نفس رها می شود . چنانکه در بیت 27 همین دفتر گوید : هر که را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و جمله عیبی پاک شد  .

در کمان ننهند الا تیر راست / این کمان را ، بازگون کژ تیرهاست


تیری که در کمان نهند باید راست باشد تا به هدف اصابت کند و این کمان نفس ، تیرهای کج دارد . [ تیر کج به هدف نرسد . همینطور اگر اغراض نفسانی بر آدمی چیره شود آدمی را به مقصد نرساند ]

راست شو چون تیر و ، وا ره از کمان / کز کمان ، هر راست بجهد بی گمان


پس برای آنکه از کمان نفس وارهی باید راستی و درستی اختیار کنی . چه تیری که در کمان راست بگذارند رها می شود . [ مراد مولانا از «راست شدن» به اعتدال سلوک کردن است . نه همچون رهبانان شهوات را سرکوب کن و نه همچون اباحیان اسیر شهوات شو ]

چونکه وا گشتم ز پیکار برون / روی آوردم به پیکار درون


چونکه از پیکار و نبرد با دشمن بیرونی بیاسودم . اینک به نبرد با دشمن درونی می شتابم .

قد رجعنا من جهاد الاصغریم / با نبی ، اندر جهاد اکبریم


ما آن گروهی هستیم که از پیکار کهین ، یعنی نبرد با کفار باز گشته ایم و اکنون همراه با حضرت نبی اکرم (ص) در پیکار مهین هستیم . یعنی با هوای نفس می ستیزیم .

قوت از حق خواهم و توفیق و لاف / تا به سوزن برکنم این کوه قاف


برای آنکه کوه قاف را با سوزن بر کنم از خداوند نیرو و توفیق و تدبیر می خواهیم . [ لاف در لغت به معنی «ادعای بی اساس» است ولی در اینجا به معنی «تدبیر و چاره سازی» آمده است . کوه قاف کنایه از نفس اماره و سوزن کنایه از دشواری اصلاح نفس از طریق ریاضت است . ]

سهل شیری دان که صف ها بشکند / شیر آن است آن که خود را بشکند


آن شیری که در پیکار ، صفوف دشمن را در هم می شکند و حریف را شکست می دهد . کارش را آسان بدان . شیر حقیقی آن شیری است که نفس اماره خود را در هم شکند و خود را از زندان خود بینی برهاند . [ شکست دادن دشمن از آنرو که عملی مشهود و آشکار است . نفس را ارضاء می کند . چه بسا این قبیل مجاهدان در نگاه مردم به عنوان قهرمان رشید و دلاور بی باک شناخته شوند و همین آنان را سرمست گرداند . اما پیکار با نفس چون امری پوشیده است . ارضاء نفسانی به همراه ندارد و چه بسا تلخ و ناگوار هم باشد . از اینرو یلان این عرصه اندک شمارند . ]

دکلمه رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر

دکلمه رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟