حکایت آن عاشقی که شب بیآمد بر امید وعدۀ معشوق به وعده گاه

حکایت آن عاشقی که شب بیآمد بر امید وعدۀ معشوق به وعده گاه در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت آن عاشقی که شب بیآمد بر امید وعدۀ معشوق به وعده گاه

در روزگاران پیشین عاشقی بود که از عشق بسیار دم می زد و خود را مشتاق سینه چاک معشوق نشان می داد . روزی معشوق بدو پیغام داد که امشب به فلان جا بیا و به انتظار من باش تا سرِ فلان ساعت نزدت بیایم . عاشق طبق قرار در وعده گاه حاضر شد و منتظر ماند . امّا چون مدّتِ انتظار به طول انجامید . جناب عاشق از فرطِ خستگی رویِ زمین ولو شد و به خوابی عمیق فرو رفت . معشوق دقایقی بعد سر رسید و عاشق را در حال خُرناس دید . پس برای تأدیبِ او مقداری گردو در جیبش ریخت و رفت . یعنی تو را چه به عشق . تو هنوز بچه ای و باید بروی و گردو بازی کنی .

در معارف بهاء ولد این حکایت بدین صورت آمده است ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 199 ) .

یکی دعوی عشق زنی می کرد . گفت : شب بیا . او منتظر می بود تا معشوقه فرو آید . چون از کارِ شویِ خود فارغ شد بیآمد . وی را (عاشق) خواب بُرده بود . سه دانه جوز در جیبِ وی کرد و برفت . چو بیدار شد دانست که چنین گفته است که تو هنوز خُردی و کودکی . از تو عاشقی نیاید از تو جوز بازی آید .

شیخ عطار این حکایت را در منطق الطیر بدین صورت آورده است ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 199 ) .

عاشقی از فرط عشق آشفته بود / بر سرِ خاکی به زاری خُفته بود

رفت معشوقش به بالینش فراز / دید او را خُفته وز خود رفته باز

رُقعه ای بنوشت چُست و لایق او / بست آن بر آستینِ عاشق او

عاشقش از خواب چون بیدار شد / رُقعه برخواند و به دل خونبار شد

این نوشته بود کِای مردِ خموش / خیز اگر بازارگانی ، سیم کوش

ور تو مردِ زاهدی شب زنده باش / بندگی کن تا به روز و بنده باش

ور تو هستی مردِ عاشق شرم دار / خواب را با دیدۀ عاشق چه کار ؟

مردِ عاشق باد پیماید به روز / شب همه مهتاب پیماید به سوز

چون نه اینی و نه آن ای بی فروغ / می مزن در عشقِ ما لافِ دروغ

گر بخُسبد عاشقی جز در کفن / عاشقش خوانم ولی بر خویشتن

چون تو در عشق از سرِ جهل آمدی / خواب ، خوش بادت که نااهل آمدی

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت آن عاشقی که شب بیآمد بر امید وعدۀ معشوق به وعده گاه ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر پیغام معشوق به عاشق که امشب به فلان جا بیآ

شرح و تفسیر استدعای امیرِ تُرک مخمور ، مطرب را

شرح و تفسیر درآمدن مردِ نابینا در خانۀ مصطفی (ص)

شرح و تفسیر امتحان کردن مصطفی (ص) عایشه را

شرح و تفسیر قصۀ آن مطرب که در بزمِ امیرِ تُرک غزل خواند

شرح و تفسیر شرح قُولُهُ علیه السلام که مُوتُو قَبلَ اَن تَمُوتُو

شرح و تفسیر تشبیه آن غافلی که عُمر ضایع کند و توبه کند

شرح و تفسیر نکته گفتن آن شاعر جهتِ طَعنِ شیعۀ حَلَب

شرح و تفسیر تمثیل مردِ حریص که رزاقی حق را نمی بیند

شرح و تفسیرشخصی که بر درِ سرایی نیم شبی از ماهِ رمضان طلب طعام می کرد

Tags:
یک دیدگاه 
  1. فاطیما قشقایی 3 سال پیش

    درود …
    از
    حکایت آن عاشقی که شب بیامد ….
    بسیار … بسیار لذت بردم …
    چقدر شیرین و پرمغز بود .

    اول سپاس از … مولانا و دوم شما
    مانا باشید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟