حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار

 

 


حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار

حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار

شیری همراه گرگ و روباهی به شکار رفتند . و یک گاو وحشی و یک بزِ کوهی و یک خرگوش شکار کردند . آنگاه شیر به گرگ دستور داد تا حیوانات صید شده را میان خود تقسیم کند . گرگ گفت : گاوِ وحشی سهمِ شیر باشد . بزِ کوهی سهمِ خودم و خرگوش سهمِ روباه . شیر ناگهان برآشفت . زیرا که دید گرگ در محضرِ شاهانه او ، حرف از «من» و «تو» و «قسمت من» و قسمت تو و او» می زند . در حالیکه این صیدها فقط با حضور نیرومند شیر حاصل شده است . از اینرو برای عقوبت گرگ ، پنجه ای قوی بر او زد و در دَم هلاکش نمود . سپس رو به روباه کرد و گفت : صیدها را تو تقسیم کن . روباه که سرنوشت ناگوار گرگ را دیده بود . دچار بیم شد و گفت : تقسیم در اینجا معنی ندارد . همه این صیدها به حضرت سلطان ، تعلّق دارد و ما را در آن بهره ای و سهمی نیست . این گاوِ تنومند ، چاشت حضرت سلطان است و آن بز ، سهمِ میانۀ روز و آن خرگوش ، سهمِ شامِ او . شیر وقتی که دید روباه مانند گرگ از «من» و «تو» حرفی نزد و اظهار وجود ننمود . خوشحال شد و صیدها را بدو بخشید و گفت : تو دیگر روباه نیستی ، بلکه خودِ منی .
در کتاب فرائد السلوک ، باب دوم ، این داستان چنین آمده است .

آورده اند که شیری که گاو و ماهی از نهیب پنجۀ او در زمین نفس به نیاز رستندی زد و شیر آسمان از صولت چنگال او در مرغزار فلک گام نیارستی نهاد . مرغ از هیبت او بالای بیشه نیارستی پرید و پیل از دهشت او پیرامون صحرا نیارستی گردید . در بیشه ای مقام داشت و در وادیی ممکن بود . و گرگی و روباهی از جملۀ مرتّبان خدمت و خاصگان حضرت او بودند . روزی شیر را تماشای شکار آرزو کرد به نشاط صید مایل شد . گرگ و روباه در صحبت او روانه شدند و در خدمت رکاب او برفتند . شیر گفت : هر یک در طلب صید به گوشه ای بیرون رویم و موضع اجتماع ما با آنچه از شکار حاصل شده باشد به فلان بیشه بود . مثال را امتثال نمودند و فرمان را ارتسام واجب دانستند و هر یکی به طرفی روی نهادند و از جایی برفتند . چون زمانی چند برآمد به هم جمع شدند به موضع معهود . شیر ، خرگوری شکسته بود و گرگ آهویی صید کرده و روباه خرگوشی گرفته . چون جمله جمع شدند . شیر ، گرگ را گفت : بیا این صیدها را قسمت کن . گرگ گفت : قسمت راست است و نصیب هر یک مفروز . خرگور ، ملک را و آهو ، مرا و خرگوش ، روباه را . شیر از این قسمت در خشم شد . پنجه بزد و سرِ گرگ از این برگرفت و پیش نهاد و در میان خشم و کینه ، روباه را گفت : بیا قسمت کن . روباه گفت : خرگور را ملک ، راتبِ چاشت سازد و آهو ، راتبِ شام و خرگوش را تنقّلی می فرماید . شیر گفت : قسمتی بدین زیبایی از که آموختی ؟ گفت : از آن سر که در پیشِ تختِ ملک نهاده است . ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 29 و 30 ) .

_ در این حکایت دو منظور اصلی نهفته است . یکی فانی کردن وجود موهوم خود در وجود حقیقی و دیگر عبرت گرفتن از حوادث ، اگر آدمی از خودبینی دست کشد و به هستی حقیقی پیوندد و جاودانه شود . و نیز اگر از حوادث تاریخ عبرت گیرد از تباهی و سقوط در امان ماند .


شرح و تفسیر بخشهای ” حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

بخش اول : رفتن شیر و گرگ و روباه از بهر شکار

بخش دوم : امتحان کردن شیر ، گرگ را و گفتن که بخش کن صیدها را

بخش سوم : قصه آنکه درِ یاری بکوفت . از درون گفت : کیست ؟ گفت : منم

 بخش چهارم : در بیان صفت توحید

بخش پنجم : ادب کردن شیر ، گرگ را که در قسمت بی ادبی کرده بود

بخش ششم : تهدید کردن نوح علیه السلام مر قوم را که با من مپیچید

بخش هفتم : نشاندن پادشاهان صوفیان عارف را پیش روی خویش

بخش هشثم : آمدن مهمان پیش یوسف علیه السلام و تقاضای یوسف از او

بخش نهم : گفتن مهمان یوسف را که آینه آوردمت ارمغان

 

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟