حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد

حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد

حلیمۀ سعدیّه ، دایه مهربان حضرت محمد (ص) ، وقتی که او را از شیر بازگرفت همراهِ خود آورد تا به جدِّ بزرگوارش عبدالمطلّب بسپارد و همینکه قدم به محوطۀ کعبه نهاد . هاتفی غیبی او را موردِ خطاب قرار داد . حلیمه هر چه اطراف را نگریست تا صاحبِ ندا را پیدا کند توفیق نیافت و همچنان در بُهت و حیّرت فرو رفته بود . امّا ندا قطع نمی شد . سرانجام محمد را بر زمین نهاد و به جستجو پرداخت باشد که منشأ ندا را بیابد . این بار نیز موفق نشد . ناچار به سوی محمد بازگشت تا او را در آغوش بگیرد و به سوی خانۀ عبدالمطلّب حرکت کند . امّا با کمالِ تعجب محمد را در آنجا ندید . او واقعاََ گم شده بود . حلیمه سرآسیمه و مضطرب شد و بی اختیار به این سو و آن سو می دوید و شیون می کرد . یک به یک درِ منازلِ مردمِ مکه را می کوفت و سراغِ محمد را می گرفت و آنها نیز اظهارِ بی اطلاعی می کردند . در این اثنا پیرمردی عصا زنان پیشِ حلیمه آمد و گفت : چه اتفاقی رُخ داده است ؟ حلیمه ماجرا را نقل کرد . آن پیرمرد به حلیمه دلداری داد و گفت : هیچ اندوهگین مباش که من بزرگی را به تو نشان می دهم که فوراََ به تو می گوید که این طفل هم اکنون کجاست . حلیمه شادمان شد و آن پیرمرد حلیمه را پیشِ بُتِ عُزّی بُرد و سپس خود در برابرِ آن بُت سجده کرد و خطاب به آن گفت : ای خداوندِ عرب ، ای دریای فضل و کرم ، این حلیمه طفلی گم کرده که نامش محمد است . همینکه نامِ پیرمرد بر زبانِ محمد جاری شد همۀ بُت ها سر خم کردند و گفتند : ای پیرمرد چه می گویی ؟ ما خود بوسیلۀ آن شخص سرنگون خواهیم شد و بساطمان برچیده خواهد شد . هیچ می دانی که از ظهورِ چه کسی خبر دادی ؟ وقتی که پیرمرد این صحنه را دید از هول بدنش لرزید و عصا از دستش بر زمین افتاد . حلیمه نیز خود را بکلّی باخته بود بطوریکه از شگفتی این صحنه برای دقایقی غمِ گم کردنِ طفل از یادش رفت . از آن طرف وقتی که خبر گم شدن محمد به عبدالمطلّب رسید سینه زنان و شیون کنان به کعبه درآمد و با خداوند به راز و نیاز پرداخت و از درگاهِ الهی درخواست کرد که محمد را به او نشان دهد . دعای او مقبولِ درگاهِ خداوندی افتاد و ناگهان ندا آمد که محمد هم اکنون در فلان صحرا در زیر یک درخت مشغولِ بازی است .

بسیاری از تفاسیر قرآن کریم در ذیل آیه 7 سورۀ ضحی « و خداوند ، تو را در حالی که گم شده بودی ، راه بنمود » ماجرای گم شدن پیامبر (ص) به دورانِ خُردسالی آورده اند . به گفتۀ مفسّران ، محمد چند بار در دورانِ کودکی گم شده . یک بار در دره های مکّه و بارِ دیگر وقتی که حلیمۀ سعدیّه او را از شیر بازگرفت ( همین حکایت )  سومین بار وقتی که همراهِ عموی خود ( ابوطالب ) همراه کاروانی به سوی شام می رفت ( کشّاف ، ج 4 ، ص 768 ) منتهی ابوالفتوح در تفسیر خود حکایتی آورده که به این حکایت بسیار نزدیک است ( تفسیر ابوالفتوح رازی ، ج 10 ، ص 311 و 312 ) .

مولانا این حکایت را در تبیین ابیات 909 تا 914 دفتر چهارم آورده است . زیرا در آنجا بحث بر مدارِ این مطلب بود که بت پرستان چون معبودِ حقیقی را گم کرده اند به معبودهای آفل و زوال پذیر روی می کنند و از این خبر ندارند که پرستش امری فطری است و این فطرت را حضرت حق در آدمی پدید آورده است . پس بایسته اینست که آدمی معبودِ حقیقی را پرستش کند . چرا که اوست قاضی الحاجات . گر چه از سرِ لطف به مؤمن و غیر مؤمن احسان می کند و حوایجِ آنان را برآورده می سازد .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگِ هاتفی غیبی

شرح و تفسیر پیرمردی که دلالت کرد حلیمه را به استعانت بتان

شرح و تفسیر خبر یافتن عبدالمطلّب از گم شدن محمد

شرح و تفسیر نشان خواستن عبدالمطلّب و جواب آمدن از درون کعبه

شرح و تفسیر باقی دعوت بلقیس و مثل قانع شدن آدمی به دنیا

شرح و تفسیر باقی عمارت کردن سلیمان مسجد اقصی را به وحی خدا

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟