پاک کردن آب همۀ پلیدیها و پاک کردن خداوند آب را

پاک کردن آب همۀ پلیدیها و پاک کردن خداوند آب را | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

پاک کردن آب همۀ پلیدیها و پاک کردن خداوند آب را | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 200 تا 216

نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

بخش : 6 از 19 ( پاک کردن آب همۀ پلیدیها و پاک کردن خداوند آب را )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …

متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات پاک کردن آب همۀ پلیدیها و پاک کردن خداوند آب را

ابیات 200 الی 216

200) آب چون پیگار کرد و شد نَجِس / تا چنان شد کآب را رَد کرد حِس

201) حق ببُردش باز در بحرِ صواب / تا بِشُستش از کرَم آن آبِ آب

202) سالِ دیگر آمد او دامن کشان / هَی کجا بودی ؟ به دریای خَوشان

203) من نَجِس زینجا شدم ، پاک آمدم / بِستَدَم خِلعَت ، سویِ خاک آمدم

204) هین بیآیید ای پلیدان سویِ من / که گرفت از خُویِ یزدان خُویِ من

205) در پذیرم جملۀ زشتیت را / چون مَلَک پاکی دهم عِفریت را

206) چون شوم آلوده ، باز آنجا روم / سویِ اصلِ اصلِ پاکی ها روم

207) دلقِ چرکین برکنَم آنجا زِ سَر / خِلعَتِ پاکم دهد بارِ دِگر

208) کارِ او اینست و کارِ من همین / عالَم آرایست رَبَ العالَمین

209) گر نبودی این پلیدی هایِ ما / کی بُدی این بارنامه آب را ؟

210) کیسه های زَر بدزدید از کسی / می رود هر سو که هین کو مُفلسی ؟

211) یا بریزد بر گیاهِ رُسته ای / یا بشوید رُویِ رُو ناشُسته ای

212) یا بگیرد بر سَر او حَمّال وار / کشتیِ بی دست و پا را در بِحار

213) صد هزاران دارو اندر وی نهان / زآنکه هر دارو بروید زو چنان

214) جانِ هر دُرّی ، دلِ هر دانه ای / می رود در جُو چو داروخانه ای

215) زو یتیمانِ زمین را پرورش  / بستگانِ خشک را از وی رَوِش

216) چون نمانَد مایه اش ، تیره شود / همچو ما اندر زمین خیره شود

شرح و تفسیر پاک کردن آب همۀ پلیدیها و پاک کردن خداوند آب را

آب چون پیگار کرد و شد نَجِس / تا چنان شد کآب را رَد کرد حِس


چون آب با پلیدی ها و ناپاکی ها درگیر شد و نجس گردید و حالتی پیدا کرد که حسِّ آدمی از آن متنفّر شد . ( ادامه معنا در بیت بعد ) [ منظور از «آب» مردان خدا ، و مراد از « پیگار کرد » سعی و تلاشِ آنان برای هدایت گمراهان است . ]

حق ببُردش باز در بحرِ صواب / تا بِشُستش از کرَم آن آبِ آب


خداوند دوباره آن آبِ تیره را به دریای راستی و درستی می بَرد و از رویِ فضل و کرمِ خویش آن آب را می شُوید . ( آبِ آب = منظور حضرت حق تعالی است ) [ مولانا از یک جریانِ طبیعی نتیجه ای بس عالی اخذ می کند . وقتی که آبِ صاف به کثافات آلوده شد و منکدر گشت . همین آبِ آلوده بر اثر تبخیر به هوا می رود و تشکیلِ ابر می دهد و می بازد و به رودها و دریاها می پیوندد و صفای دوبارۀ خود را باز می یابد . ]

منظور بیت : هر گاه مردان خدا بر اثرِ حشر و نشر با حق ستیزان و تبلیغِ ایشان دچارِ قبض و انکدارِ روحی شوند . حق تعالی قبضِ آنان را به بسط و انکدارِ ایشان را به صفا مبدّل می کند . حکیم سبزواری گوید : تلّوث در جانِ اولیاء پرده ای است که از اشتغال به هدایت خلق حاصل شود ( شرح اسرار ، ص 333 ) .

سالِ دیگر آمد او دامن کشان / هَی کجا بودی ؟ به دریای خَوشان


سالِ دیگر همان آب ، خرامان فرو می بارد و اگر از او سؤال کنند که تا کنون کجا بوده ای ؟ می گوید که در دریای خوبان . [ خوشان = جمع خوش به معنی نیکوان و خوبان ]

منظور بیت : وقتی که اولیاء الله با مردم حشر و نشر می کنند اگر کسی سؤال کند پیش از این کجا بودید ؟ می گویند : در مرتبۀ تبتّل و انقطاع از خلق و اتّصالِ به حق که دریای خوبان و عبادالله الصالحین است .

من نَجِس زینجا شدم ، پاک آمدم / بِستَدَم خِلعَت ، سویِ خاک آمدم


من از سطحِ زمین ، آلوده رفتم امّا پاک باز آمدم و در این سفرِ معنوی ، جامه ای فاخر از تقوی و پاکی گرفتم و سپس به سویِ زمین بازگشتم . ( شدم = رفتم / خِلعت = جامۀ فاخری که شاهان و امیران به کسی می بخشند ، کنایه از پاکی و خودسازی باطنی است ( شرح کبیر انقروی ، ج 12 ، ص ص 79 ) / بِستَدَم = گرفتم ، ستاندم ) [ قهراََ کسی که به ارشادِ مردم مشغول می شود و آنان را به صواب و شداد فرا می خواند . باید خود بدانچه دیگران را سفارش می کند بیشتر عامل باشد . از اینروست که در سورۀ مُزّمل ، آیه 6 تا 8 بدین مطلب تصریح شده است که پیامبر (ص) مأمور بوده است که همه شب را در حالت تهجّد و تبتّل سر کند . تا در روز به جدّ و جهد به ارشادِ مردم پردازد . زیرا منبعِ تهذیب و تزکیه ، خلوت با حضرت حق و مراقبۀ مداوم است . پس وقتی حضرت نبی اکرم (ص) با آن عظمِ شأن و مقامِ عصمت به انقطاع و تبتّل از خلق و اتّصال و خلوت با حق مأمور بوده است دیگر هادیان و مبلّغان جای خود دارند . ]

هین بیآیید ای پلیدان سویِ من / که گرفت از خُویِ یزدان خُویِ من


ای ناپاکان بهوش باشید و به سوی من بیایید که صفاتِ من از صفاتِ خداوند مایه گرفته است . [ من ( = ولی خدا ) به خاطرِ آنکه به صفاتِ الهی متّصف و به اخلاقِ او متخلّق شده ام می توانم شما ناپاکان را تهذیب کنم . ]

در پذیرم جملۀ زشتیت را / چون مَلَک پاکی دهم عِفریت را


همۀ زشتی ها و پلیدی های تو را می پذیرم . و پاکیِ فرشته را به اهریمن می دهم . ( عِفریت = شرح بیت 903 دفتر چهارم ) [ ای گنه کاران شیطان صفت به سویِ من ( ولی خدا ) آیید تا شما را به اوصاف الهی متّصف کنم و شما را مانندِ فرشته به مرتبۀ پاکی و تجرّد از گناه و عصیان برسانم . ]

چون شوم آلوده ، باز آنجا روم / سویِ اصلِ اصلِ پاکی ها روم


هر گاه دچارِ آلودگی روحی شوم . دوباره به سوی اصلِ اصلِ پاکی ها خواهم رفت . ( اصلِ اصلِ پاکی ها = مراد حضرت حق تعالی است ) [ آن ولی خدا به گنه کاران می گوید : هر گاه در اثرِ حشر و نشر با شما و روبرو شدن با عصیان و لجاجت شما دچار قبض و تیرگی شوم دوباره به دریای قُرب و رحمتِ الهی رجوع می کنم و با انقطاع و تبتّل از خلق و اتّصالِ به حق به کمالِ بسط و صفای روحی می رسم . ]

دلقِ چرکین برکنَم آنجا زِ سَر / خِلعَتِ پاکم دهد بارِ دِگر


در آنجا جامۀ آلودۀ خود را از تنم بیرون می آورم . و حضرت حق بارِ دیگر جامه ای فاخر از پاکی و طهارت به من عطا می فرماید . [ بیت فوق به طریقِ تمثیل بیان شده است . « دلقِ چرکین » کنایه از روح و قلبِ ملوّث و «خِلعَت» کنایه از روح و قلبِ مهذّب است . ]

منظور بیت : در بارگاهِ الهی روحِ خود را به کمالِ معنویت متحوّل می سازم .

کارِ او اینست و کارِ من همین / عالَم آرایست رَبَ العالَمین


کارِ او اینست و کارِ من نیز همین . یعنی شأن و فعلِ الهی تهذیب و تطهیرِ بندگان است . و کارِ منِ بنده ، بُردن آلودگی ها به دریای پاک و طهورِ او . پروردگارِ جهانیان حقاََ که جهان را می آراید . [ مُزیّن = از اسماء الله است . در آیات 6 سورۀ صافّات ، و 12 سورۀ فصّلت ، و 5 سورۀ مُلک ، و 16 سورۀ حِجر ، و 6 سورۀ ق ، فرموده است : « ما آسمانِ دنیا را با ستارگان و افلاک آراسته ایم » ]

گر نبودی این پلیدی هایِ ما / کی بُدی این بارنامه آب را ؟


اگر پلیدی ها و آلودگی های ما نبود . کی ممکن بود که آب این همه عزّت و عظمت پیدا کند ؟ ( بارنامه = حشمت و بزرگی ، پروانۀ بار یافتن به درگاهِ شاهان و امیران ، اجازه نامه برای ورود به مجلسِ بزرگان . ] [ همانطور که در ابتدای این بخش گفته شد : مراد از «آب» ، انبیاء و اولیاء هستند . ]

منظور بیت : اگر گنه کاران و عاصیان نبودند . ارزشِ مردانِ الهی اینقدر نبود .

کیسه های زَر بدزدید از کسی / می رود هر سو که هین کو مُفلسی ؟


برای مثال ، مردان الهی مانندِ کسی هستند که کیسۀ زَر از از دیگری می دزدد . و سپس به دنبالِ بینوایان می رود تا به آنان کمک کند . [ چنانکه یکی از کارهای عیّاران و جوانمردان ادوارِ پیشین این بود که با اقویا و اغنیا درافتند و هر آنچه از ایشان ستدند در میانِ فقیران و مستمندان تقسیم کند . فعل «بدزدید» در اینجا جنبۀ استعاری دارد و مراد از آن « اخذ کردن » و « دریافت نمودن » است . ]

منظور بیت : انبیاء و اولیاء پاکی و طهارت را از حضرت حق می گیرند و مردم را بی هیچ چشمداشتی ارشاد می کنند . چنانکه در آیات الهی مکرّر آمده است که انبیاء در قبالِ تبلیغِ امرِ الهی دستمزد از کسی طلب نمی کرده اند .

یا بریزد بر گیاهِ رُسته ای / یا بشوید رُویِ رُو ناشُسته ای


آن آب بر رویِ گیاهی می ریزد و موجبِ رُشد و نموِّ آن می گردد . و یا چهرۀ کثیفی را می شوید . ( ناشُسته رُو = پلید ، ناپاک ، کسی که روح و قلبی آلوده داشته باشد . ) [ انسانِ کامل و ولی خدا همچون آبی پاک و پاک کننده است . طالبان از او می بالند و تردامنانِ سیه روی از او پاکی و صفا می گیرند . ]

یا بگیرد بر سَر او حَمّال وار / کشتیِ بی دست و پا را در بِحار


و یا در دریاها مانندِ حمّالان ، کشتِ بی دست و پا را بر سرِ خود می گیرد و حمل می کند . [ ولی خدا ، مانندِ آبِ دریاها ، کشتی وجودِ طالبان و سالکان را به سوی ساحلِ حقیقت حمل می کند . ]

صد هزاران دارو اندر وی نهان / زآنکه هر دارو بروید زو چنان


در وجودِ آب صدها هزار درمان نهفته است . زیرا هر دارویی از او پدید آمده است . [ همۀ گیاهانِ دارویی از آب روییده اند . پس آب در درونِ خود هزاران دارو نهفته دارد . گذشته از این خوردنِ آب و یا شنا کردن نیز درمان کنندۀ بسیاری از بیماری هاست . در قسمت از آیه 30 سورۀ انبیاء آمده است « … و از آب هر چیز را زنده داشتیم ، آیا نمی گروند ؟ » درمانِ روحی و شخصیتی انسان ها نیز نزدِ مردانِ خداست . ]

جانِ هر دُرّی ، دلِ هر دانه ای / می رود در جُو چو داروخانه ای


جوهرِ هر مرواریدِ و زبدۀ وجودِ هر دانه ای مانندِ یک داروخانۀ متحرّک در جویِ آب می رود . [ قدما عقیده داشتند که مروارید از قطراتِ آبِ بارانِ موسمِ نیسان پدید می آید ( شرح بیت 21 دفتر اوّل ) . با توجّه به این بیت هم مروارید و هم دانه های گیاهی از آب پیدا شده است و آب خواصِ طبّی مروارید و رُستنی ها را پدید آورده است . اطبای قدیم مروارید را در درمانِ سردرد و خفقان و افسردگی و پریشانی روحی مؤثر می دانستند . چنانکه آب سایِ مروارید را به گلاب می آمیختند و در بینی می چکاندند و سردردهای مُزمِن را مداوا می کردند ( تنسوخ نامۀ ایلخانی ، ص 105 ) ]

زو یتیمانِ زمین را پرورش  / بستگانِ خشک را از وی رَوِش


به برکتِ وجودِ آب ، رُستنی ها پرورش می یابند و درختان از آب رُشد و نموّ پیدا می کنند . ( رَوِش = عمل رفتن ، عملِ خرامیدن ، در اینجا به معنی رُشد و نموّ آمده است . ) [ مراد از « یتیمانِ زمین » گیاهان و رُستنی ها ، و مراد از « بستگانِ خشک » درختان است . ]

منظور بیت : هادیانِ راستین که شخصیتی همچون آبِ حیات بخش دارند . گمراهان را که یتیمانِ حقیقی اند می پرورند و نیز آنان را که دست و پایشان در هامونِ شهوات خشکیده و ایستا مانده ، حیات و نشاطِ معنوی می بخشند و آنان را به حرکت و پویایی وا می دارند .

چون نمانَد مایه اش ، تیره شود / همچو ما اندر زمین خیره شود


هر گاه آبِ ، سرمایۀ پاکی اش را از دست دهد تیره و تار می شود و همچون ما بَدحالان بر رویِ زمین مات و مبهوت می ماند . [ آن ولیِ خدا که به ارشاد و دستگیری خلق الله می پردازد . بر اثر حشر و نشر با معاندان و بَدحالان دچارِ قبض می شود و صفای اوقاتِ خلوت با خدا را از کف می دهد و همچون دیگران از این حالت دچارِ حیرت و سرگشتگی می شود . و اینجاست که دست به دعا برمی دارد . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه پاک کردن آب همۀ پلیدیها و پاک کردن خداوند آب را

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟