نواختن مصطفی آن عربِ مهمان را و تسکین دادن او

نواختن مصطفی آن عربِ مهمان را و تسکین دادن او | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

نواختن مصطفی آن عربِ مهمان را و تسکین دادن او | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 168 تا 182

نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

بخش : 4 از 19 ( نواختن مصطفی آن عربِ مهمان را و تسکین دادن او )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …

متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات نواختن مصطفی آن عربِ مهمان را و تسکین دادن او

ابیات 168 الی 182

168) این سخن پایان ندارد ، آن عرب / ماند از اَلطافِ آن شَه در عجب

169) خواست دیوانه شدن ، عقلش رمید / دستِ عقلِ مصطفی بازش کشید

170) گفت : این سو آ ، بیامد آنچنان / که کسی برخیزد از خوابِ گران

171) گفت این سو آ ، مکن هین با خود آ / که ازین سو هست با تو کارها

172) آب بر رُو زد ، درآمد در سخُن / کای شهیدِ حق شهادت عرضه کُن

173) تا گواهی بدهم و بیرون شوم / سیرم از هستی ، در آن هامون شوم

174) ما در این دِهلیزِ قاضیِّ قضا / بهرِ دعویِّ اَلَستیم و بلی

175) که بلی گفتیم و آن را ز امتحان / فعل و قولِ ما شهود است و بیان

176) از چه در دهلیزِ قاضی تن زدیم ؟ / نه که ما بهرِ گواهی آمدیم

177) چند در دهلیزِ قاضی ای گواه / حبس باشی ؟ دِه شهادت از پگاه

178) ز آن بخواندندت بدینجا ، تا که تو / آن گواهی بدهی و نآری عُتُو

179) از لجاجِ خویشتن بنشسته ای / اندرین تنگی کف و لب بسته یی

180) تا بِنَدهی آن گواهی ای شهید / تو از این دِهلیز کی خواهی رهید ؟

181) یک زمان کار است بگزار و بتاز  / کارِ کوته را مکن بر خود دراز

182) خواه در صد سال ، خواهی یک زمان / این امانت واگذار و وارهان

شرح و تفسیر نواختن مصطفی آن عربِ مهمان را و تسکین دادن او

این سخن پایان ندارد ، آن عرب / ماند از اَلطافِ آن شَه در عجب


این سخنانِ اسرارآمیز تمام شدنی نیست . آن مهمانِ عرب از لطف از احسانِ فراوانِ آن شاه (پیامبر) شگفت زده شد .

خواست دیوانه شدن ، عقلش رمید / دستِ عقلِ مصطفی بازش کشید


او نزدیک بود دیوانه شود و عقلش ار سرش بپرد . امّا دستِ عقلِ محمّد مصطفی (ص) او را دوباره به سویِ عالَمِ عقل متوجّه ساخت .

گفت : این سو آ ، بیامد آنچنان / که کسی برخیزد از خوابِ گران


پیامبر (ص) فرمود : به این طرف بیا . یعنی از عالَمِ سُکر بدر آی و به جانبِ عالَمِ صحو بیا . و آن مهمانِ عرب مانندِ کسی که تازه از خوابِ سنگینی برخاسته بدان سو آمد . [ توضیح صحو و سُکر در شرح بیت 2200 دفتر اوّل آمده است . ]

گفت این سو آ ، مکن هین با خود آ / که ازین سو هست با تو کارها


پیامبر فرمود : به این جانب بیا . حیرت را رها کن و به خود آی . زیرا که در این طرف یعنی در طرفِ عقل و هوشیاری با تو کارها دارم .

آب بر رُو زد ، درآمد در سخُن / کای شهیدِ حق شهادت عرضه کُن


پیامبر (ص) آبی به صورتِ آن عرب زد و او فوراََ به حرف آمد و گفت : ای گواهِ حق ، کلمۀ شهادت را بر من عرضه کن .

تا گواهی بدهم و بیرون شوم / سیرم از هستی ، در آن هامون شوم


تا بر حقانیّت ِ خدا و رسولِ گرامی اش گواهی دهم و از وجودِ مجازی و موهومِ خود بیرون روم . زیرا از این وجودِ مجازی سیر شده ام و می خواهم به صحرای بیکران و بیچونِ حقیقت درآیم . [ بیرون شوم = بیرون روم ]

ما در این دِهلیزِ قاضیِّ قضا / بهرِ دعویِّ اَلَستیم و بلی


ما در این راهروِ قاضیِ قضا در انتظار هستیم تا به ادعای « اَلَست و بَلی » رسیدگی شود . [ دهلیز = در لغت به معنی راهرو است . امّا در اینجا مراد از آن «دنیا» است زیرا به « قاضیِ قضا » اضافه شده است . که منظور از آن خداوندِ دادگر است ( المنهجِ القوی ، دفتر پنجم ، ص 29 ) . پس ما در محکمۀ دنیا جمع شده ایم تا دعوی «اَلَست» و بلی گفتنمان موردِ امتحان قرار گیرد . و معلوم شود که آیا ما بر طریقِ توحید ره می پوییم یا در گریوۀ کفر و شرک . / اَلَست = شرح بیت 1241 دفتر اوّل ]

که بلی گفتیم و آن را ز امتحان / فعل و قولِ ما شهود است و بیان


ما در آن عالم ( اَلَست ) گفته ایم «آری» یعنی بر ربوبیّت حق اقرار کرده ایم . اینک در این دنیا برای امتحان چنین اقراری ، کردار و گفتارِ ما شاهد و حجّت است . [ در اینکه ایمان چیست و چه حدّ و رسمی دارد میان متکلّمان بحث های موسّعی صورت گرفته است . از آن جمله ، اَشاعره گفته اند که «ایمان» فقط تصدیقِ قلبی است و اقرار زبانی و عمل به ارکان ، علامتِ تصدیق قلبی است . نیز گفته اند ایمان همانا اقرار زبانی است . و همچنین گفته اند ایمان ، آمیزه ای است از کارِ دل و زبان و عمل . مولانا طبقِ اسلوبِ معهودِ خود واردِ این بحث ها نمی شود و فقط بدین نکته توجّه می دهد که گفتار و کردارِ نیک دلیل و نشانِ ایمان است . ]

از چه در دهلیزِ قاضی تن زدیم ؟ / نه که ما بهرِ گواهی آمدیم


به چه جهت در محکمۀ قاضی سکوت اختیار کرده ایم ؟ یعنی چرا ما در این دنیا در جهت تجدیدِ عهد با پیمان ازلی و اقرار بر ربوبیّتِ الهی حرکت نمی کنیم ؟ مگر ما برای چنین گواهی و شهادتی بدین دنیا نیامده ایم . [ تن زدن = ساکت شدن ]

چند در دهلیزِ قاضی ای گواه / حبس باشی ؟ دِه شهادت از پگاه


ای شاهد تا کی در محکمۀ قاضی زندانی خواهی ماند ؟ پس لازم است قولاََ و عملاََ بر صبحِ حقیقت گواهی دهی .

ز آن بخواندندت بدینجا ، تا که تو / آن گواهی بدهی و نآری عُتُو


ای انسان از آنرو تو را بدین جهان فراخوانده اند که تو بر حقیقت گواهی دهی و سرکشی نکنی . [ عُتُو = سرکشی ، نافرمانی ]

از لجاجِ خویشتن بنشسته ای / اندرین تنگی کف و لب بسته یی


از روی لجاجت و عِناد در این جایِ تَنگ یعنی در دنیا و نفسانیّات نشسته ای و دست و لب خود را بسته ای . یعنی قولاََ و  عملاََ بر حقیقت گواهی نمی دهی .

تا بِنَدهی آن گواهی ای شهید / تو از این دِهلیز کی خواهی رهید ؟


ای شاهد تا وقتی که آن شهادت موردِ نظر را ندهی . کی ممکن است که از دهلیزِ دنیا و نفسانیّات نجات یابی . [ دهلیز = راهرو ]

یک زمان کار است بگزار و بتاز / کارِ کوته را مکن بر خود دراز


کاری را که در کوته زمانی انجام می گیرد انجام بده و به سویِ حیاتِ باقی بشتاب . کاری کوتاه را اینقدر برای خود طولانی مکن .

خواه در صد سال ، خواهی یک زمان / این امانت واگذار و وارهان


چه در صد سال و چه در یک لحظه حقِّ این امانتِ الهی را اَدا کن . و خود را از بندِ دنیا و نفسانیّات برهان . [ برای توضیح بیشتر رجوع شود به شرح بیت 4672 دفتر سوم ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه نواختن مصطفی آن عربِ مهمان را و تسکین دادن او

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟