مردی که طالب روزی حلال و بی کسب و رنج بود | شرح و تفسیر

مردی که طالب روزی حلال و بی کسب و رنج بود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

مردی که طالب روزی حلال و بی کسب و رنج بود | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1450 تا 1489

نام حکایت : حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد

بخش : 1 از 11 ( مردی که طالب روزی حلال و بی کسب و رنج بود )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد

مردی در زمان حضرت داود (ع) ، پیوسته اینگونه دعا می کرد : « خداوندا رزق و روزیِ بی زحمت و مشقّتی به من عطا فرما » مردم وقتی که دعاهای به ظاهر یاوه و بی اساسِ او را می شنیدند مسخره اش می کردند . ولی او به تَسخُرها وقعی نمی نهاد و همچنان به کارِ دعا و نیایش و درخواستِ روزیِ بی زحمت مشغول بود . تا اینکه روزی غرقِ در دعا بود که گاوی یله ، دوان دوان به درِ خانۀ او آمد و با ضرباتِ شاخِ ستبر و تیزش قفل و بندِ در را شکست و درونِ خانه شد و آن مرد ، بیدرنگ دست و

متن کامل « حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار مردی که طالب روزی حلال و بی کسب و رنج بود

ابیات 1450 الی 1489

1450) آن یکی در عهدِ داوِ نبی / نزدِ هر دانا و ، پیشِ هر غبی

1451) این دعا می کرد دایم ، کِای خدا / ثروتی بی رنج روزی کُن مرا

1452) چون مرا تو آفریدی کاهلی / زخم خواری ، سست جُنبی ، مَنبلی

1453) بر خرانِ پشت ریش بی مُراد / بارِ اسبان و استران نتوان نهاد

1454) کاهلم چون آفریدی ، ای مَلی / روزی ام ده هم ز راهِ کاهلی

1455) کاهلم من ، سایه خُسپم در وجود / خفتم اندر سایۀ این فضل و جود

1456) کاهلان و سایه خُسپان را مگر / روزیی بنوشته یی نوعی دگر ؟

1457) هر که را پایی ست ، جوید روزیی / هر که را پا نیست ، کُن دل سوزیی

1458) رزق را می ران به سوی آن حَزین / ابر را می کش به سویِ هر زمین

1459) چون زمین را پا نباشد ، جودِ تو / ابر را رانَد به سویِ او دو تُو

1460) طفل را چون پا نباشد ، مادرش / آید و ریزد وظیفه بر سَرَش

1461) روزیی خواهم بناگه بی تَعَب / که ندارم من به کوشش جز طلب

1462) مدّتی بسیار می کرد این دعا / روز تا شب ، شب همه شب تا ضُحی

1463) خلق می خندید بر گفتارِ او / بر طمع خامی و ، بر پیکارِ او

1464) که چه می گوید عَجَب این سُست ریش ؟ / یا کسی دادست بَنگِ بی هُشیش ؟

1465) راهِ روزی کسبِ رنج است و تعب / هر کسی را پیشه یی داد و طلب

1466) اُطلُبوا الارزاقَ فی اَسبابِها / اُدخُلُوا الاَوطانَ مِن اَبوابِها

1467) شاه و سلطان و رسول حق کنون / هست داودِ نبیِ ذُوفُنون

1468) با چنان عِزّی و نازی کاندروست / که گزیدستش عنایت هایِ دوست

1469) معجزاتش بی شمار و بی عدد / موجِ بخشایش مَدَد اندر مَدد

1470) هیچ کس را ، خود ز آدم تا کنون / کی بُده ست آوازِ صد چون اَرغَنون ؟

1471) که به هر وعظی بمیراند دویست / آدمی را صوتِ خویش کرد نیست

1472) شیر و آهو جمع گردد آن زمان / سویِ تذکیرش مُغَفَّل این از آن

1473) کوه و مرغان ، هم رسایل با دَمَش / هر دو اندر وقتِ دعوت مَحرمش

1474) این و صد چندین مَر او را معجزات / نورِ رویَش بی جِهات و در جِهات

1475) با همه تمکین ، خدا روزیِ او / کرده باشد بسته اندر جُست و جو

1476) بی زره بافیّ و ، رنجی روزیش / می نیاید با همه پیروزیش

1477) این چنین مَخذولِ واپس مانده یی / خانه گَنده دون و ، گَردون رانده یی

1478) این چنین مُدبِر همی خواهد که زود / بی تجارت پُر کند دامن ز سود

1479) این چنین گیجی بیآمد در میان / که برآیم بر فلک بی نردبان

1480) این همی گفتش به تَسخُر رو بگیر / که رسیدت روزی و آمد بَشیر

1481) و آن همی خندید ما را هم بده / ز آنچه یابی هدیه ، ای سالارِ ده

1482) او ازین تشنیع مردم وین فسوس / کم نمی کرد از دعا و چاپلوس

1483) تا که شد در شهر معروف و شهیر / کو ز انبانِ تهی جُویَد پَنیر

1484) شد مَثَل در خام طبعی آن گدا / او از این خواهش نمی آمد جدا

1485) تا که روزی ناگهان در چاشتگاه / این دعا می کرد با زاریّ و ، آه

1486) ناگهان در خانه اش گاوی دَوید / شاخ زد ، بشکست دَربَند و کلید

1487) گاوِ گُستاخ اندر آن خانه بجَست / مرد در جَست و قَوایم هاش بست

1488) پس گلویِ گاو بُبرید آن زمان / بی توقّف ، بی تأمّل ، بی امان

1489) چون سرش ببرید ، شد سویِ قصاب / تا اِهابش برکند در دَم شتاب

شرح و تفسیر مردی که طالب روزی حلال و بی کسب و رنج بود

آن یکی در عهدِ داوِ نبی / نزدِ هر دانا و ، پیشِ هر غبی


یک شخص در عصر حضرت داود (ع) در نزدِ هر دانا و احمقی . [ غَبی = گول ، احمق ]

این دعا می کرد دایم ، کِای خدا / ثروتی بی رنج روزی کُن مرا


دائماََ این دعا را می کرد که خدایا به من ثروتی بی رنج عطا فرما .

چون مرا تو آفریدی کاهلی / زخم خواری ، سست جُنبی ، مَنبلی


خدایا ، چون مرا زخم خورده و مصدوم و سست حال و تنبل آفریدی . [ زخم خوار = زخم خورده ، صدمه دیده / مَنبل = کاهل و تنبل ]

بر خرانِ پشت ریش بی مُراد / بارِ اسبان و استران نتوان نهاد


بر پشتِ زخمی خَرانِ از کار افتاده ، نمی توان بارِ سنگین اسبان و استران را نهاد .

کاهلم چون آفریدی ، ای مَلی / روزی ام ده هم ز راهِ کاهلی


ای خداوندِ بی نیاز ، چون مرا تنبل آفریده ای . رزق و روزی ام را نیز از راهِ تنبلی عطا فرما . [ مَلی = بی نیاز و غنی ، توانگر ]

کاهلم من ، سایه خُسپم در وجود / خفتم اندر سایۀ این فضل و جود


من تنبل ام و از عالَمِ بیکران هستی همین کار نصیبم شده که در زیرِ سایه بخوابم . من در زیرِ سایه دهش و بخشش ات خوابیده ام .

کاهلان و سایه خُسپان را مگر / روزیی بنوشته یی نوعی دگر ؟


مگر برای افرادِ تنبل و بیکارگان ، نوعی دیگر روزی مقرر داشته ای .

هر که را پایی ست ، جوید روزیی / هر که را پا نیست ، کُن دل سوزیی


خداوندا هر کس که پا دارد به دنبالِ رزق و روزی خود می رود . امّا برای کسی که پا ندارد تو خود رحم و لطفی آر . [ همانطور که در انتهای این حکایت معلوم می شود ، او فردِ عاطل و بیکاره ای نبوده است بلکه قربانی دستِ ستم شده است ]

رزق را می ران به سوی آن حَزین / ابر را می کش به سویِ هر زمین


ای رزّاقِ متعال ، روزی را به سوی آن اندوهگینِ بی روزی بفرست و ابرِ رحمت را به هر نقطه ای از زمین گسیل دار .

چون زمین را پا نباشد ، جودِ تو / ابر را رانَد به سویِ او دو تُو


چون زمین پا ندارد که به دنبالِ روزی خود رود . بخشش و کرمِ تو ، ابرِ متراکمِ و تو بر توی رحمت را به سوی زمین می فرستد . [ دو تُو = دو لایه ، زیرا یکی از معانی تُو ، پرده و لایه است . منظور ابرهای متراکم و باران زاست ]

طفل را چون پا نباشد ، مادرش / آید و ریزد وظیفه بر سَرَش


تا وقتی که طفل راه نیفتاده و یا قدرتِ راه رفتن نیافته ، مادرش می آید و غذا را بر سرش می ریزد یعنی فراوان و بی زحمت به او غذا می رساند .

روزیی خواهم بناگه بی تَعَب / که ندارم من به کوشش جز طلب


خداوندا ، از تو روزی و رزقی ناگهانی و بی رنج می خواهم . زیرا از سعی و تلاش بهره ای جز خواست و طلب ندارم .

مدّتی بسیار می کرد این دعا / روز تا شب ، شب همه شب تا ضُحی


آن کاهیِ بی سعی ، مدّتی طولانی به این دعا مشغول بود یعنی روز تا شب و سراسرِ شب را تا دمیدنِ آفتاب ، به این دعا می پرداخت . [ ضُحی = نیمروز ، چاشتگاه ]

خلق می خندید بر گفتارِ او / بر طمع خامی و ، بر پیکارِ او


امّا مردم به سخنان او و نیز به خام طمعی و پافشاری او می خندیدند . [ مردم بر احوالِ او می خندیدند و تسخُر می آوردند در حالی که خبر نداشتند که او از روی صدق و صفا چنین دعایی می کرده است . ]

که چه می گوید عَجَب این سُست ریش ؟ / یا کسی دادست بَنگِ بی هُشیش ؟


مردم می گفتند : شگفتا این احمق چه می گوید ؟ مگر کسی به او مخدّراتِ بیهوش کننده داده است ؟ [ سُست ریش = احمق ]

راهِ روزی کسبِ رنج است و تعب / هر کسی را پیشه یی داد و طلب


راهِ به دست آوردن روزی ، کار و رنج و زحمت است . خداوند به هر کسی قدرتِ کار و انگیزۀ طلب عطا کرده است .

اُطلُبوا الارزاقَ فی اَسبابِها / اُدخُلُوا الاَوطانَ مِن اَبوابِها


روزی ها را از طریقِ علل و اسباب آن بجوییدو به خانه ها درآیید از درهای آن . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 189 سورۀ بقره « … و به خانه ها اندر شوید از درهای آن و بترسید از خدا ، باشد که رستگار شوید .

شاه و سلطان و رسول حق کنون / هست داودِ نبیِ ذُوفُنون


باز مردم گفتند : امروز ، شاه و سلطان و رسول حضرت حق ، داود نبی (ع) است که دارای هنرهای متعددی است .

با چنان عِزّی و نازی کاندروست / که گزیدستش عنایت هایِ دوست


بواسطۀ آن همه عزّت و لطافتِ روحانی و معنوی که دارد . حق تعالی او را موردِ عنایت خاصه خود قرار داده و به مقامِ نبوت برگزیده است .

معجزاتش بی شمار و بی عدد / موجِ بخشایش مَدَد اندر مَدد


معجزاتِ او را نمی توان به شمارش درآورد و امواجِ بخشایشِ الهی ، پی در پی به او می رسد . [ مدد اندر مدد = پیوسته ، لاینقطع / مَدد = در لغت به معنی یاریگری ، نصرت و کمک است . اصلِ آن به معنی زیادت و فراوانی است . با توجه به معنی منظور اینست که امواج دهش و بخشش الهی ، بسیار فراوان می رسد . ]

هیچ کس را ، خود ز آدم تا کنون / کی بُده ست آوازِ صد چون اَرغَنون ؟


از زمانِ آدم تا به امروز ، چه کسی پیدا شده که صدایش مانند صد ارغنون بوده است ؟ یعنی هیچکس مانندِ داود (ع) صوتِ خوش نداشته است . [ رجوع کنید شرح بیت 493 دفتر دوم ]

اَرغنون = آلتی بوده است در موسیقی که مردم یونان و روم بکار می بردند . و آن را در قدیم با سه مَشکِ بزرگ از پوستِ گاو میش می ساختند و روی این مَشک ها نی هایی مسین و یا رویین و یا زرین که در فواصل معین دارای سوراخ هایی بود سوار می کردند ( مفاتیح العلوم ، ص 225 ) .

که به هر وعظی بمیراند دویست / آدمی را صوتِ خویش کرد نیست


حضرت داود (ع) بقدری صدای لطیف و دلنشین داشت که در هر وعظی ، صدای خوبِ او دویست نفر را از شدّتِ شوق و ذوق بی جان می کرد .

شیر و آهو جمع گردد آن زمان / سویِ تذکیرش مُغَفَّل این از آن


معجزه دیگر حضرت داود (ع) این بود که هر گاه به وعظ و سخن می پرداخت . شیر و آهو نیز پیرامون او جمع می شدند . ( مُغَفّل = آنکه دچار غفلت باشد ) [ یعنی صدای او به قدری دلربا بود که شیر درنده و آهوی چرنده از یکدیگر غافل می شدند . نه شیر به آهو حمله می کرد و نه آهو از شیر می ترسید . زیرا هر دو مجذوبِ نوایِ داودی بودن . ]

کوه و مرغان ، هم رسایل با دَمَش / هر دو اندر وقتِ دعوت مَحرمش


کوه ها و پرندگان نیز با نوای دلاویز داود ، هم آواز می شدند . و همۀ آنها به هنگامِ نیایش داود با او انیس و محرم می گشتند . [ دو بیت اخیر اشاره دارد به مضمونِ آیه 10 سورۀ سبا ، که توضیح آن در شرح بین 915 دفتر دوم گذشت . رسایل = شرح بیت 1917 دفتر اوّل ]

این و صد چندین مَر او را معجزات / نورِ رویَش بی جِهات و در جِهات


علاوه بر معجزاتی که گفته شد ، او صد نوع دیگر از این معجزات دارد . نورِ روی او هر چند در مکان نمی گنجد ولی در مکان مقیّد شده است . [ « نور رویش » اشاره دارد به وجه حقّیِ حضرت داود (ع) که روحِ پر نور اوست . مظهرِ تامِ الهی است و از این حیث در هیچ مکان و کمیّتی محدود نمی شود . امّا وجه خلقی او که جسمِ اوست . در اندازه ها و مقادیر مادّی و جسمانی محدود است . آن روحِ پر نور و جهت ناپذیر او در قالبِ جسم متجسّد شده است . برخی گفته اند بی جهات ، در اینجا یعنی مطلق و با جهات یعنی مقیّد ( المنهج القوی ، ج 3 ، ص 213 )

با همه تمکین ، خدا روزیِ او / کرده باشد بسته اندر جُست و جو


با همۀ قدرت و تصرفی که حضرت حق به او عنایت کرده بود . با این حال رزق و روزی او را به کار و تلاش و جستجو مشروط کرده بود .

بی زره بافیّ و ، رنجی روزیش / می نیاید با همه پیروزیش


آن حضرت با همۀ عزت و توفیق ، رزق و روزی اش بدون زره سازی و زحمت حاصل نمی شد . [ اشاره است به آیه 10 سورۀ سبا ، به شرح بیت 703 دفتر سوم رجوع کنید ]

این چنین مَخذولِ واپس مانده یی / خانه گَنده دون و ، گَردون رانده یی


با این حال ، چنین شخصِ خوار و واپس مانده از غافلۀ کار و تلاش و این خانۀ خراب گند گرفته و نگون بخت . ( مخذول = خوار شده ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]

این چنین مُدبِر همی خواهد که زود / بی تجارت پُر کند دامن ز سود


چنین آدم نگون بختی ، می خواهد که هر چه زودتر و بدون کار و کسب ، دامن خود را از سود و نفع پر کند .

این چنین گیجی بیآمد در میان / که برآیم بر فلک بی نردبان


حالا یک چنین آدمِ گیجی پیدا شده و می گوید : من بدونِ نردبان به اوحِ آسمان صعود می کنم یعنی بدونِ بکار بستن علل و اسباب حشمت و بزرگی می خواهم جزو بزرگان شوم . در حالیکه برای رسیدن به مراتب بالا بایستی عواملِ آن را فراهم آورد .

این همی گفتش به تَسخُر رو بگیر / که رسیدت روزی و آمد بَشیر


یکی از مردم با حالت طنز و تمسخر به آن خام طمع گفت : آره ، بگیر که روزیت رسید . مژده دهنده آمد ! [ چرا نشسته ای ، روزی آماده ات را از دستش بگیر ]

و آن همی خندید ما را هم بده / ز آنچه یابی هدیه ، ای سالارِ ده


و آن دیگری می خندید و می گفت : ای کدخدا ، از آن گنجِ بی رنج که یافته ای سهمِ مرا هم بده .

و ازین تشنیع مردم وین فسوس / کم نمی کرد از دعا و چاپلوس


امّا آن مردِ بیچاره با وجودِ این همه نکوهش و تمسخر ، دست از دعا و التماس برنمی داشت و از طلب روزی بدون کار و تلاش صرف نظر نمی کرد .

تا که شد در شهر معروف و شهیر / کو ز انبانِ تهی جُویَد پَنیر


تا اینکه بالاخره کارِ او به جایی رسید که در میانِ مردمِ شهر معروف به این شد که : فلانی از انبانِ خالی ، پنیر می خواهد بدست آورد . [ مصراع دوم شبیه ضرب المثل « موی بر کف دست برآمدن » است که کنایه از امری محال است ( امثال و حکم ، ج 4 ، ص 1757 ) صائب می گوید :

بر کف دست اگر موی برون می آید / می رسد دست به موی کمر یار مرا

شد مَثَل در خام طبعی آن گدا / او از این خواهش نمی آمد جدا


با اینکه آن بیچاره در خام طبعی ، ضرب المثل شده بود ، با این حال دست از خواهش و التماس برنداشت . [ یکی از آدابِ دعا اصرار و الحاح و مداومت بر آن است . روایاتِ بسیاری از پیامبر (ص) و ائمه معصومین و اولیاء الله رسیده که در دعا باید ثابت قدم بود ]

تا که روزی ناگهان در چاشتگاه / این دعا می کرد با زاریّ و ، آه


آن مرد در صبح یکی از روزها مشغولِ دعا و زاری بود . [ پیامبر می فرماید : « همانا خداوند ، اصرار کنندگان در دعا را دوست دارد ]

ناگهان در خانه اش گاوی دَوید / شاخ زد ، بشکست دَربَند و کلید


ناگهان گاوی دوان دوان به خانه اش درآمد و شاخی به در زد و زنجیر و قفلش را شکست .

گاوِ گُستاخ اندر آن خانه بجَست / مرد در جَست و قَوایم هاش بست


آن گاوِ بی باک و یله پس از شکستن قفل و بندِ در ، به درونِ خانه پرید و آن مرد ، بی درنگ دست و پای گاو را محکم بست . [ قوایم = یک پای یا یک دست ستور ]

پس گلویِ گاو بُبرید آن زمان / بی توقّف ، بی تأمّل ، بی امان


سپس بیدرنگ و بی هیچ اندیشه و امانی ، سرِ گاو را برید .

چون سرش ببرید ، شد سویِ قصاب / تا اِهابش برکند در دَم شتاب


همینکه سرِ آن گاو را برید ، سراغِ قصاب رفت تا هر چه زودتر پوستش را بکند . [ اِهاب = پوست ، پوست دباغی نشده / بدین ترتیب دعا کننده به مراد خویش رسید . نقل این حکایت در اینجا موقتاََ قطع می شود و در بیت 2306 به بعد ادامه آن بیان می شود . ]

شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه مردی که طالب روزی حلال و بی کسب و رنج بود

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟