قصه کرامات و نور شیخ عبدالله محمد مغربی | شرح و تفسیر

قصه کرامات و نور شیخ عبدالله محمد مغربی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

قصه کرامات و نور شیخ عبدالله محمد مغربی | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 598 تا 613

نام حکایت : حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال

بخش : 5 از 8 ( قصه کرامات و نور شیخ عبدالله محمد مغربی )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال

چون دورانِ زمامداری عثمان بن عفّان ( خلیفه سوم ) فرا رسید ، بر منبر فراز آمد و بر جای پیامبر (ص) نشست . آن منبر سه پلّه داشت . پلّۀ نخست ( بالاترین پلّه ) جایی بود که پیامبر (ص) به هنگامِ ایرادِ خطابه بر آن می نشست . پس از رحلت آن حضرت ، ابوبکر ( خلیفۀ اوّل ) بر پلّۀ دوم نشست و چون نوبت به عُمر ( خلیفۀ دوم ) رسید بر پلّۀ سوم نشست . امّا وقتی نوبت خلافت عثمان فرا آمد ، بر جایگاهِ پیامبر (ص) نشست . در این هنگام یکی از حضّارِ فضول در مجلس با لحنی اعتراض آمیز به او گفت : تو که از حیثِ مقام پایین تر از سَلَف …

متن کامل ” حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات قصه کرامات و نور شیخ عبدالله محمد مغربی

ابیات 598 الی 613

598) گفت عبدالله شیخِ مغربی / شصت سال از شب ندیدم من شبی

599) من ندیدم ظلمتی در شصت سال / نه به روز و ، نه به شب ، نه ز اعتلال

600) صوفیان گفتند : صدقِ قالِ او / شب همی رفتیم در دنبالِ او

601) در بیابانهای پُر از خار و گَو / او چو ماهِ بَدر ، ما را پیشرو

602) روی پس ناکرده ، می گفتی به شب / هین گَو آمد میل کُن در سویِ چب

603) باز گفتی بعدِ یک دَم سویِ راست / میل کن ، زیرا که خاری پیشِ پاست

604) روز گشتی ، پاش را ما پای بوس / گشته و ، پایش چو پاهای عروس

605) نه ز خاک و نه ز گِل بر وَی اثر / نه از خراشِ خار و آسیبِ حَجَر

606) مغربی را مشرقی کرده خدای / کرده مغرب را چو مشرق نورزای

607) نورِ این شمسِ شُمُوسی فارِس است / روز ، خاص و عام را او حارِس است

608) چون نباشد حارس آن نورِ مجید / که هزاران آفتاب آرَد پدید ؟

609) تو به نورِ او همی رَو در امان / در میانِ اژدها و کژدُمان

610) پیش پیشت می رود آن نورِ پاک / می کند هر رهزنی را چاک چاک

611) یَومَ لا یُخزِی اَلنّبیَّ راست دان / نور ، یَسعی بَینَ أیدیهِم بخوان

612) گر چه گردد در قیامت آن فزون / از خدا اینجا بخواهید آزمون

613) کو ببخشد هم به میغ و هم به ماغ / نورِ جان ، وَاللهُ اَعلَم بِالبَلاغ

شرح و تفسیر قصه کرامات و نور شیخ عبدالله محمد مغربی

شیخ عبدالله مغربی در مدت شصت سال زندگی ، هرگز تاریکی را ندید . زیرا او عارفی روشن بین بود و چادر سیاهِ شب نمی توانست مانعِ دیدِ وی شود . مریدان او نیز این کرامت او را تصدیق کرده و گفته اند : ما شب ها همراهِ او در صحاریِ پُر خار و گودال راه می رفتیم در حالی که او پیشاپیشِ ما می رفت و ما را از خطر خارهای کُشنده و گودال های فراوان آگاه می کرد .

او عبدالله محمّد بن اسماعیل مغربی و از صوفیانِ طبقه دوم بشمار می رود . وی استادِ ابراهیم خوّاص و ابراهیم بن شیبان کرمانشاهی و ابوبکر بیکندی ، و شاگرد ابوالحسین علی زرّین هِرَوی بود . گفته اند که صد و بیست و دو سال عمر کرد . برخی وفات او را به سال دویست و هفتاد و نه و برخی دویست و نود و نه هجری قمری می دانند  کراماتِ بسیاری بدو نسبت داده اند از جمله شیخ الاسلام ( خواجه عبدالله ) گفته است : وی هرگز تاریکی را ندیده بود ، آنجا که خلق را تاریکی بودی ، وی را روشنی بودی ( نفحات الانس ، ص 89 و 90 ) . عطّار گوید که کارهای او بس عجیب بود . یکی آنکه جز از ریشۀ گیاهان از غذای دیگر تغذیه نمی کرد . همواره در حالِ سفر بود و در یک جا اقامت نمی کرد و هرگز از جامۀ اِحرام خارج نمی شد . یکی از سخنان او اینست : کسی می تواند دعوی بندگی کند که هیچ مراد و آرزویی جز خدا نداشته باشد . و می گفت که خوارترین مردم درویشی است که با توانگران مداهنت کند . وی سرامجام در طور سینا وفات کرد و همانجا دفن شد ( تذکرة الاولیاء ، ج 2 ، ص 98 و 99 ) .

مولانا حکایت شیخ عبدالله مغربی را به اقتضای مطالب پیشین نقل می کند زیرا در ابیات پیشین حرف از این بود که دیدۀ حسّی از رویت حق عاجز و ناتوان است امّا دیدۀ باطنی و آن چشمی که به نورِ الهی بصیر و منوّر شده بخوبی عظمت حق و خُردی و ناچیزی ماسوی الله را مشاهده می کند و علل و اسباب ظاهری نمی تواند حجاب دیدۀ او شود و برای نمونه شیخ عبدالله مغربی را مَثَل می زند .

گفت عبدالله شیخِ مغربی / شصت سال از شب ندیدم من شبی


شیخ عبدالله مغربی گفت : من شصت سال است که شب را ندیده ام .

من ندیدم ظلمتی در شصت سال / نه به روز و ، نه به شب ، نه ز اعتلال


من در طولِ این شصت سال نه روز و نه شب ، تاریکی و ظلمت دیدم و نه هنگام بیماری و کسالت . [ اعتلال = بیمار شدن ]

صوفیان گفتند : صدقِ قالِ او / شب همی رفتیم در دنبالِ او


صوفیان در تأییدِ سخن او گفتند : شب هنگام ما به دنبالِ او می رفتیم .

در بیابانهای پُر از خار و گَو / او چو ماهِ بَدر ، ما را پیشرو


در بیابان های پُر از خار و گودال ، او مانندِ ماهِ شبِ چهاردهم پیشرو و راهنمای ما بود . [ گَو = گودال ]

روی پس ناکرده ، می گفتی به شب / هین گَو آمد میل کُن در سویِ چَب


شب که ما به دنبالش می رفتیم . او بی آنکه سرش را به عقب برگرداند به پشت سری هایش می گفت : مواظب باشید جلوی پایتان یک گودال وجود دارد . به طرف چپ بروید . [ چَب = چَپ ، بنا به ضرورت شعری «چَب» آمده است ]

باز گفتی بعدِ یک دَم سویِ راست / میل کن ، زیرا که خاری پیشِ پاست


لحظه ای بعد می گفت : حالا به طرف راست بروید زیرا خاری جلوی پاست .

روز گشتی ، پاش را ما پای بوس / گشته و ، پایش چو پاهای عروس


و چون روز می شد ما پاهایش را می بوسیدیم و می دیدیم که پاهای شیخ بعد از آن همه راه رفتن مانندِ پای عروسان بسیار تمیز است .

نه ز خاک و نه ز گِل بر وَی اثر / نه از خراشِ خار و آسیبِ حَجَر


می دیدیم که بر پاهایش نه اثری از خاک و گِلِ راه است و نه نشانه ای از خراش خار و زخم و جراحت سنگ .

مغربی را مشرقی کرده خدای / کرده مغرب را چو مشرق نورزای


خداوندِ متعال ، شیخ مغربی را همچون مشرق ، منیر و تابان ساخته بود . و مغرب را مانندِ مشرق ، منوّر و نورافشان کرده بود . [ حق تعالی قلب آن شیخ جلیل را محلِّ اشراقاتِ ربّانی و انوار سبحانی کرده بود . ]

نورِ این شمسِ شُمُوسی فارِس است / روز ، خاص و عام را او حارِس است


انوار این خورشیدِ خورشیدها که همچون سوارکاران هر دَم در حالِ حرکت و پیشتازی است . در هنگام روز نگهبان خاص و عام است . ( شُموس = جمع شمس به معنی خورشید / فارِس = اسب سوار ، سوار بر اسب ، شهسوار ) [ اگر وجه ظاهر بیت را در نظر بگیریم منظور همین خورشید فلک است که در میان ستارگان یکه تاز و برجسته است و در طی روز با نور خود موجب حفظ و بقای موجودات شود . و اگر حمل بر باطن کنیم منظور از خورشیدِ خورشیدها ، حضرت حق و یا ولیِ کاملی است که دائماََ افاضۀ نور معنوی می کند . ]

چون نباشد حارس آن نورِ مجید / که هزاران آفتاب آرَد پدید ؟


آن نورِ شریف و عالی مرتبه که هزاران خورشید پدید می آورد ، چگونه ممکن است که حافظ و نگهبانِ همگان نباشد ؟ [ با توجه به وجه ظاهرِ بیت قبل ، این بیت می گوید : در صورتیکه خورشیدِ فلک می تواند به همۀ موجودات نور بیفشاند . چگونه ممکن است که شمسِ حقیقت و یا خورشیدِ الهی ، قلب های خاص و عام را با انوارِ تابناک خود روشن و منوّر نسازد ؟ ]

تو به نورِ او همی رَو در امان / در میانِ اژدها و کژدُمان


ای سالک ، تو با نورِ الهی با امنیّتِ کامل به میان مارها و کژدُم ها برو . [ و از آسیب و گزندِ آنها اصلاََ بیمناک مشو . پس تو نیز مانندِ شیخ عبدالله مغربی به میان خار و مار برو و بدان که تحتِ حفاظتِ الهی هستی و هیچ صدمه ای به تو وارد نمی شود . ممکن است منظور از « اژدها و کژدُم » مردمان مارصفت و عقرب صفت باشد . در اینصورت نیز بدخواهی و حسادت آنان نمی تواند کمترین آسیبی به تو برساند به شرط آنکه به خدا پناه ببری . ]

پیش پیشت می رود آن نورِ پاک / می کند هر رهزنی را چاک چاک


آن نورِ پاک پیشاپیشِ تو می رود و هر راهزنی را پاره پاره می کند . [ وقتی که نورِ الهی پیشوا و راهنمای تو باشد . راهزنان شیطان صفت را که در طریقِ حق کمین می کنند تا راهیان و سالکان را به گمراهی کشند به هلاکت می رساند . ]

یَومَ لا یُخزِی اَلنّبیَّ راست دان / نور ، یَسعی بَینَ أیدیهِم بخوان


تو این آیه را که می گوید : « در روزِ قیامت ، خداوند پیامبر خویش را خوار و ذلیل نمی کند » راست بدان و این قسمت از آیه را نیز بخوان « نور در جلوی آنان حرکت می کند » [ در قسمتی از آیه 8 سورۀ تحریم آمده است « … روزی که خداوند ، پیامبر خود و گروندگان بدو را خوار و ذلیل نسازد . در آن روز نورِ آنان در پیشاپیش و سمت راستِ ایشان می رود . و در آن حال گویند : پروردگارا نورِ ما را به حدِ کمال رسان و بر ما آمرزش آر که همانا تو بر هر چیز توانایی » مفسرانِ قرآن کریم در بارۀ اینکه منظور از آن نو چیست اقوال مختلفی آورده اند . برخی گویند در روزِ قیامت برای اهلِ ایمان ، نوری بر پلِ صراط می تابد که در پرتوِ آن به سوی مقصدِ بهشت حرکت می کنند . و شدّت و ضعف این نور متناسب با مقدار اعمالِ صالح ایشان است . عده ای دیگر گویند این نور همان نورِ هدایت است ( مجمع البیان ، ج 9 ، ص 235 ) . مولانا با اقتباس لفظی از آیه مذکور می گوید : وقتی نورِ حقیقت در دلِ تو بتابد هرگز به دستِ هوای نَفس و نَفس پرستان خوار و ذلیل نخواهی شد . بلکه در پرتوِ آن نور در کمال اطمینان به کوی حق واصل خواهی شد . ]

گر چه گردد در قیامت آن فزون / از خدا اینجا بخواهید آزمون


اگر چه آن ( نورِ دلِ مؤمن ) در روزِ قیامت بیشتر خواهد شد امّا از خدا بخواهید که تجربۀ آن نور را در همین دنیا به شما عطا کند . [ میغ = ابر / ماغ = بخاری تیره که هوای نزدیک به زمین را اشغال کند ، مِه ]

کو ببخشد هم به میغ و هم به ماغ / نورِ جان ، وَاللهُ اَعلَم بِالبَلاغ


زیرا که حق تعالی هم به ابر نورِ جان می بخشد و هم به مِه ، و خداوند به رسیدن و رساندن به مقصود و مطلوب داناتر است . [ بلاغ = هم به معنی رسیدن به نهایت مقصد است و هم به معنی رساندن به مطلوب ]

شرح و تفسیر بخش قبل                   شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه قصه کرامات و نور شیخ عبدالله محمد مغربی

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟