غزل شماره 91 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

غزل شماره 91 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غزل شماره 91 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 91 دیوان خواجه حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات غزل شماره 91 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ابیات 1 الی 10

1) ای غایب از نظر بخدا می سپارمت / جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

2) تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت

3) محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی / دستِ دُعا برآرم و در گردن آرمت

4) گر بایدم شدن سویِ هارتِ بابلی / صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

5) خواهم که پیش میرمت ای بی وفا طبیب / بیمار بازپُرس که در انتظارمت

6) صد جُویِ آب بسته ام از دیده بر کنار / بر بویِ تخمِ مهر که در دل بکارمت

7) خونم بریخت و ز غمِ عشقم خلاص داد / منّت پذیر غمزۀ خنجر گذارمت

8) میگریم و مرادم از این سیلِ اشکبار / تخمِ محبّت است که در دل بکارمت

9) بارم دِه از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل / در پای دم به دم گُهر از دیده بارمت

10) حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ تست / فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت

شرح و تفسیر غزل شماره 91 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ای غایب از نظر بخدا می سپارمت / جانم بسوختی و به دل دوست دارمت


این غزل را احتمالاََ خواجه به جای نامه برای جانانش ارسال کرده است و می فرماید : ای جانان غایب از نظر ، تو را به خدا سپردم و تو با اینکه جانم را سوختی امّا من با وجودِ این از جان و دل تو را دوست دارم . یعنی عاشقِ توام و هر قدر هم که از تو جفا ببینم هیچوقت خاطرم از تو ملال پیدا نمی کند چه دور از من باشی و چه نزدیکم باشی . [ بسوختی = تو آتش به جانم زدی ]

تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت


تا دامن کفن زیر پای خاک نکشم یعنی تا نمیرم باور مکن که دست از دامنت بردارم . خلاصه تا نمیرم عشق تو را ترک نخواهم کرد .

محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی / دستِ دُعا برآرم و در گردن آرمت


مِحرابِ ابروانت را به من نشان بده یعنی ابروانت را به من نشان بده تا هنگام سحر برای دعا دست بلند کنم و تو را دعا نمایم و دو دست خود را حمایل وار در گردنت اندازم تا از چشمِ بد دور باشی یا چشم بد از تو دور باشد . یعنی برای اینکه نظر نخوری ، دو دست خود را بلند نموده دعایت می کنم و به جای حمایل بر گردنت می اندازم .

گر بایدم شدن سویِ هارتِ بابلی / صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت


برای دیدار تو اگر به سویِ هاروت بابلی هم رمتنی باشم می روم و صد گونه جادوگری می کنم تا که تو را بیاورم . خلاصه به هر وجهی که ممکن و میسبر گردد برای دیدار تو سعی می نمایم و برای آوردن تو جدیت و کوشش می کنم . ولو به سِحر و جادوگری که فی نفسه یک عملِ کفر و ضلالت است اقدام می نمایم . یعنی اگر به هیچ وسیله نتوانستم تو را پیشِ خود آرم به وسیلۀ جادوگری خواهم آورد . خلاصه خواجه به واسطۀ دوری از جانان شدت اشتیاق خود را عرض می نماید .

خواهم که پیش میرمت ای بی وفا طبیب / بیمار بازپُرس که در انتظارمت


ای طبیبِ بی وفا می خواهم که در پیشت بمیرم ، از این بیمارت احوالی بپرس که در انتظار تو هستم . یعنی جان دادنم موقوف به عیادت تو است .

صد جُویِ آب بسته ام از دیده بر کنار / بر بویِ تخمِ مهر که در دل بکارمت


به امیدِ کاشتن تخمِ مهر در دلت ، از اشکِ چشمم در کنارِ خود صد جوی آب بسته ام . یعنی از کثرت گریه در اطرافم ، دریاچه ها تشکیل شده . به امید اینکه شاید تو شدّت گریه ام را ببینی و به من رحم نمایی و نسبت به من تمایلی پیدا کنی . [ بسته ام = بند کرده ام / کنار = نزد / مهر = محبت ]

خونم بریخت و ز غمِ عشقم خلاص داد / منّت پذیر غمزۀ خنجر گذارمت


خونم را ریخت و از غمِ عشق خلاصم کرد یعنی از غم هجران مرا نجات داد . و از این جهت ممنونش هستم . حاصل اینکه : کشتنم و از دستِ هجران خلاص کردنم را یک نوع منت برای جان خود می دانم . [ عبارت خنجر گذار کنایه از بهادری است ]

میگریم و مرادم از این سیلِ اشکبار / تخمِ محبّت است که در دل بکارمت


این بیت تکرار مضمون بیت ششم است که می فرماید : مرادم از این سیلِ اشکی که از دیده ام جاری است این است که به وسیلۀ آن ، دلِ سنگِ تو را نرم سازم و در آن بذرِ محبت بکارم .

بارم دِه از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل / در پای دم به دم گُهر از دیده بارمت


از کرم و لطفی که داری اجازه ام ده تا به نزدت بیایم ، تا از سوزِ دل دم به دم به زیرِ پایت از دیده گوهر بریزم . یعنی به پایت بیفتم و اشکِ چشمم را نثارت کنم .

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ تست / فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت


ای حافظ باده نوشی و محبوب دوستی و عیاری شایستۀ شأن و حالِ تو نیست . اگر چه کم و بیش از این کارها می کنی امّا من همۀ این ها را ندیده می گیرم و تو را می بخشم . [ فرو می گذارمت = از گناه تو صرف نظر می کنم ]

شرح و تفسیر غزل 90                     شرح و تفسیر غزل 92

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 91 دیوان خواجه حافظ شیرازی

خلاصه زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب دیوان اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟