شرح و تفسیر غزل شماره 19 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 19 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 19 دیوان سعدی شیرازی
1) کمانِ سخت که داد آن لطیف بازو را ؟ / که تیرِ غمزه تمام است صیدِ آهو را
2) هزار صیدِ دلت پیش تیر باز آید / برین صفت که تو داری کمانِ ابرو را
3) تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی / که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
4) دیار هند و اقالیم تُرک بسپارند / چو چشم تُرک تو بینند و زلف هندو را
5) مغان که خدمتِ بت می کنند در فَرخار / ندیده اند مگر دلبران بت رو را
6) حصار قلعۀ باغی به منجنیق مده / به بام قصر برافکن کمند گیسو را
7) مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر / چنین اسیر گرفتی که باز تیهو را
8) لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم / سخن بگفتی و ، قیمت برفت لؤلو را
9) بهای روی تو بازارِ ماه و خور بشکست / چنانکه معجز موسی طلسم جادو را
10) به رنج بُردن بیهوده گنج نتوان بُرد / که بخت راست فضیلت ، نه زور بازو را
11) به عشق روی نکو ، دل کسی دهد سعدی / که احتمال کند خوی زشت نیکو را
کمانِ سخت که داد آن لطیف بازو را ؟ / که تیرِ غمزه تمام است صیدِ آهو را
چه کسی به دستان ظریف یار ، کمان محکم و قوی برای صید آهو ( عاشق بیچاره و بی گناه ) داد ؟ نیازی به کمانِ سخت نیست زیرا غمزه هایِ تیرمانند او برای به دام انداختن عاشق کافی است . [ سخت = محکم / لطیف بازو = آنکه بازویی ظریف و زیبا دارد ]
هزار صیدِ دلت پیش تیر باز آید / برین صفت که تو داری کمانِ ابرو را
با چنین شیوه ای که تو کمان کشیده ای . هزاران دل همانند صید جلوی تیرِ تو قرار می گیرد . [ در این بیت صید به دل و ابرو به کمان تشبیه شده است ]
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی / که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
تو در روزِ جنگ به پوشش هایی نظیر جوشن و برگستوان نیازی نداری . زیرا گیسوان در هم تنیده ات همانند زره تو را از آسیب دشمن در امان می دارند . [ جوشن = زره و لباس جنگی / برگستوان = پوششی است که در روزِ جنگ می پوشیدند و بر اسب نیز برای حفظ جان آن می افکندند / معرکه = جنگ ]
دیار هند و اقالیم تُرک بسپارند / چو چشم تُرک تو بینند و زلف هندو را
هندوان و ترکان اگر چشمانِ ترکانه و زیبا و گیسوان هندُوانه و سیاهت را ببینند . دیگر به زیبارویان ترکستان و هندوستان توجّهی نخواهند کرد . [ دیار = جمع دار به معنی خانه ها ، شهر ها / اقالیم = جمع اقلیم به معنی سرزمین ها / سپردن = واگذاشتن و رها کردن / ترک = در مصراع دوو به معنی زیبا و غارتگر / هندو = اهل هند و در اینجا به معنی سیاه ]
مغان که خدمتِ بت می کنند در فَرخار / ندیده اند مگر دلبران بت رو را
بت پرستانی که در شهر فَرخار ، کمر به خدمت بتان بسته اند و آنان را ستایش می کنند . بی تردید معشوقان بت روی را ندیده اند . وگرنه پرستش بتان را فرو نمی گذاشتند . [ مغان = پیشوایان و موبدان دین زردشتی ف و در اینجا به معنی مطلق کافران و بت پرستان است / فَرخار = نام شهری است در ترکستان منسوب به خوبان و صاحب حُسنان (لغت نامه) / مگر = همانا ، به درستی ]
حصار قلعۀ باغی به منجنیق مده / به بام قصر برافکن کمند گیسو را
برای محاصره کردن قلعۀ ستمگر به منجنیق نیازی نداری . گیسوان چون کمندت را به بامِ کاخ بیفکن و از آن بال برو و قلعه را بگشای . [ حصار دان = محاصره کردن / باغی = ظالم و ستمکار ، در این بیت «باغی» در معنای غیر منظورش بکار رفته است . / منجنیق = سنگ انداز ، فلاخن مانندی است بزرگ که بر سرِ چوبی تعبیه کنند و سنگ در آن کرده به طرف دشمن اندازند (لغت نامه) /
مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر / چنین اسیر گرفتی که باز تیهو را
مرا که در تمام عمر همانند سیمرغ گوشه نشینی اختیار کرده و از دام ها رَسته ام . چنان اسیر کردی که گویی عقابی تیهویی را به چنگال گرفته ای . [ عزلت = گوشه گیری / عنقا = شرح بیت 4 از غزل 1 / تیهو = پرنده ای است کوچک شبیه کبک / در این بیت «اسیر شدن من به دست تو» تشبیه شده به «اسیر شدن تیهو در چنگال باز» ]
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم / سخن بگفتی و ، قیمت برفت لؤلو را
لبانِ سرخت را دیدم و لعل در نظرم بی اعتبار شد و سخن گفتی ، دندان های مرواید گونت نمایان شد و مروارید در برابر دندان های تو ارزش خود را از دست داد . [ لعل = سنگ قیمتی سرخ رنگ / قیمت = بها ، ارزش و اعتبار / لؤلو = مروارید ]
بهای روی تو بازارِ ماه و خور بشکست / چنانکه معجز موسی طلسم جادو را
تابش رویت درخشندگی ماه و خورشید را از رونق انداخت . همانگونه که معجزۀ حضرت موسی (ع) جادوی سامری را باطل کرد . [ بها = نور و درخشندگی / خور = خورشید / جادو = جادوگر / طلسم = عمل خارق العاده و نوشته ای برای پدید آوردن امور عجیب و عمل خارق عادت (فرهنگ معین ) ]
به رنج بُردن بیهوده گنج نتوان بُرد / که بخت راست فضیلت ، نه زور بازو را
با رنج بیهوده بردن نمی توان به گنج دست یافت . زیرا بخت و اقبال بر زورِ بازو برتری دارد . [ فضیلت = رجحان و برتری ]
به عشق روی نکو ، دل کسی دهد سعدی / که احتمال کند خوی زشت نیکو را
ای سعدی ، کسی بر روی زیبا عاشق می شود که تابِ تحمّلِ خویِ زشت زیبارویان را داشته باشد . [ احتمال کردن = تحمّل کردن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار