شرح و تفسیر غزل شماره 7 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 7 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : دیوان اشعار حافظ شیرازی غزل شماره 7
1) صوفی بیا که آینه صافی است جام را / تا بنگری صفای می لعل فام را
2) راز درون پرده ز رندان مست پرس / کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
3) عنقا شکار کس نشود دام باز چین / کانجا همیشه باد به دست است دام را
4) در بزم دور یک دو قدح درکش و برو / یعنی طمع مدار وصال مدام را
5) ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش / پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
6) در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضه دارالسلام را
7) ما را بر آستان تو بس حق خدمت است / ای خواجه باز بین به ترحم غلام را
8) حافظ مرید جام می است ای صبا برو / و ز بنده بندگی برسان شیخ جام را
صوفی بیا که آینه صافی است جام / تا بنگری صفای می لعل فام را
صوفی بیا که آیینه جام ، صاف است . مقصود صفت باده است نه جام . بیا که صفای می لعل فام را ببینی . یعنی تماشا کن که باده چه حالت می دهد . [ صوفی = صوف در لغت پشم گوسفند را گویند . چون این طایفه اکثراََ پشم پوش بودند . به این جهت به صوفی موسوم شده اند . فام = رنگ زنده ، لعل فام = مراد لعلی رنگ است . ]
راز درون پرده ز رندان مست پرس / کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
اسرار پشت پرده یا اسرار درون پرده یعنی اسرار نهانی را از عشاق مست بپرس . زیرا این حال ، حال زاهد عالی مقام نیست . یعنی آگهی از رموز و اسرار پشت پرده ، کارِ زاهد عالی مقام نیست .
_ منظور بیت : مراد از عالی مقام ، عشاقی است که عُمر خود را در عشق جانان صرف کرده و طریق عشق و محبت را اختیار نموده اند . پس اینان سِرِ جانان را برای کسی فاش نمی کنند بلکه سِرِ معشوق را در جان خود و جان را در زبان خود مکتوم دارند . پس می توان گفت که افشای راز درون پرده ، حال آنان نیست .
عنقا شکار کس نشود دام باز چین / کانجا همیشه باد به دست است دام را
عنقا شکار کس نشود دامت را برچین . یعنی جانان که در عظمت و شکوه مثال عنقا است و عالی مقام است با فن و صنعت و حیله به کسی التفات نمی کند و در این کار همیشه در دستِ دام جز باد چیز دیگری نیست بلکه باد هم نیست زیرا چیزی حاصل نمی شود . یعنی در وصول به جانان ترک تدارک (سعی) بی فایده است . [ عنقا = به فارسی سیمرغ گویند . در ظهور عنقا اختلاف قول است . یک روایت می گوید : در زمان حضرت موسی (ع) ، حق تعالی یک جفت مرغ آفرید در اطراف قدس مبارک . همین که حضرت موسی وفات کرد . این دو مرغ به کوههای اطراف مکه کوچ کردند . بعضی گفته اند : ظهور عنقا در زمان قوم رس بوده است که پیغمبری به نام حنظلة بن صفوان داشتند . عده ای هم گفته اند مدت عمر این مرغ تا زمان حضرت خالد بن سنان (ع) بوده . این پیغمبر ظهورش در زمان فترت یعنی بین پیغمبری عیسی (ع) و رسالت حضرت محمد (ص) بوده است .
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو / یعنی طمع مدار وصال دوام را
در بزم دنیا از قلیل و کثیر هر چه دست می دهد قانع شو و طمع زیاد نداشته باش یعنی به کم و بیش دنیا قانع باش و به زیاده طامع مباش . مصراع دوم محصول مصراع اول است . یعنی مگو که همیشه باید در ذوق و صفا باشم . چون باده نوشان که به یکی دو قدح قانع نشده . آنقدر می خورند که بالاخره مست لایعقل شده ، می افتند و بعدا خماری می کشند . [ خماری حالت کسالت آوری است که بعد از رفع نشئۀ می به شخص دست می دهد ]
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی عیش / پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
ای دل جوانی گذشت در حالی که از عمر گلی نچیدی یعنی هیچ فایده و نتیجه از عمرت نبردی . حاصل کلام اینکه در جوانی به وصال جانان نرسیدی پس حالا در زمان پیری هنری از خود نشان بده تا اینکه یک ننگ و نام عاشقانه بدست آوری . یعنی در جوانی نتوانستی یک وسیله ای برای رسیدن به وصال جانان به دست آری . سعی کن در پیری حالتی پیدا کنی . ( ننگ و نام = شهرت )
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضه دارالسلام را
به ذوق و صفایی که نقداَََ یعنی فی الحال برایت میسر است مشغول باش و به فکر آینده مباش زیرا حضرت آدم (ع) وقتی که در جنت قسمتش تمام شد . آنجا ررا ترک کرد و به خانه دنیا آمد یعنی به علت توجه به آینده از آنجا اخراج شد . [ عیش = در لغت به معنی زندگی است و در اینجا یعنی ذوق و عشرت . آبخور = محل آب خوردن . روضه = درلغت یعنی چمن و در اینجا مراد از باغچه است . دارالسلام = دار یعنی خانه و سلام اسم جنت است به معنی خانه جنت ]
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است / ای خواجه باز بین به ترحم غلام را
ما در آستان تو حق خدمت زیادی داریم . ای خواجه به غلامت با نظر ترحم نگاه کن . [ خواجه = در اینجا سرور و بزرگ معنی می دهد یعنی همان جانان یا شلید هم منظور خواجه قوام الدین حسن و یا قوام اکبر باشد . لفظ خواجه به وزراء نیز اطلاق می شده است . بس = خیلی و بسیار ]
حافظ مرید جام می است ای صبا برو / و ز بنده بندگی برسان شیخ جام را
ای صبا ، حافظ طالب جام می است . برو و اظهار بندگی مرا به خدمت حضرت شیخ احمد جام برسان که اگر ممکن باشد توجهی کند و شرابی برایمان فراهم سازد همانطور گه در آن ایام معهود برای خود تهیه می کرد . [ مراد از شیخ ، شیخ الاسلام احم نامقی جامی معروف به ژنده پیل که در سنۀ 461 متولد و در سنۀ 536 وفات یافته و موطن او شهر جام است ]
دکلمه غزل شماره 7 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه