حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت

حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت

روزی صوفی ای که به زنِ خود ظنین شده بود سرزده و ناگهانی از مغازه به خانه آمد و متوجه شد که همسرش با مردی کفشدوز در اتاقی دربسته خلوت کرده است . همینکه زن متوجه آمدنِ شویش شد فوراََ چادری سر آن فاسقِ از خدا بی خبر افکند و او را به شکل زنان درآورد . و دوان دوان رفت و درِ خانه را باز کرد . صوفی با آنکه متوجه قضیه شده بود خود را به نادانی زد و چون آن مردکِ بَدکار را در هیأتِ زنانه دید به روی خود نیاورد بلکه با ظاهری تعجب آمیز رو به زن کرد و گفت : این خانم کیست ؟ زن گفت : این بانویی است بس محترم و از اعیانِ شهر . صوفی گفت : خوب با ما چه امری دارد ؟ زن گفت : این خانم میل دارد که با ما وصلت کند زیرا او پسری زیبارو و هوشمند دارد که خواهانِ خویشی با ما است . حالا این خانم آمده است تا دختر ما را ببیند امّا موقعی آمده که دختر ما به مکتبخانه رفته است . صوفی گفت : ما که همشأن و همطرازِ این خانواده اشرافی نیستیم چگونه می توانیم با آنان وصلت کنیم ؟ زن گفت : بله ، البته چنین است که می گویی . من نیز این مطلب را به او گوشزد کردم و گفتم که ما فقیر و بینواییم و شما مالدار و محتشم . امّا او در جوابم گفت که برای ما این مسئله اهمیتی ندارد زیرا ما طالبِ عفاف و پاکی و نیکی هستیم . صوفی دوباره حرفِ اوّلش را تکرار کرد و بر فقر و نداری خانوادۀ خود تأکید نمود . و زن نیز به خیالِ آنکه شویش خام شده و نیرنگش کارساز گشته با اطمینان تمام گفت : شوهرِ عزیزم من هم این مطلب را مکرراََ به او گفته ام امّا او با عزمی راسخ و اعتقادی محکم در جوابم گفته که اینها مسئله ای نیست . ما از شما فقط تقوی و پاکی و راستی می خواهیم . صوفی رندانه و با کلامی دو پهلو به آن زن گفت : بله البته که این خانم از همۀ جزئیات و زیر و بمِ زندگی ما با خبر است و هیچ چیزِ ما بر او پوشیده نیست . پس لازم هم نیست که برای او دم از تقوی و پاکدامنی بزنیم . چون او پاکدامنی من و تو را خوب امتحان کرده است .

مولانا این حکایت را در میان حکایتِ آن عاشق نمایی آورده که ( در اواخر دفتر سوم آغاز شد و هنوز ) به پایان نرسیده است . تا گستاخی و دعاوی بی اساس و مکرِ آن مدعی عشق را نقد کند . مولانا به مناسبت این حکایت گریزی می زند به اینکه حضرت حق در خانۀ دلِ آدمی حاضر و ناظر است پس اهلِ دغا و ریا بیهوده تلاش می کنند که ظاهر خود را به تقوی و صلاح بیآرایند و نیز مسائلِ دیگری که در مطاوی ابیات یادآور شده که ضمن شرح ابیات آمده است .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر صوفیی که در خانه اش زنِ خود را با مردِ بیگانه دید

شرح و تفسیر معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس

شرح و تفسیر گفتن زن که او در بندِ جِهاز نیست و مراد او سِتر و صلاح است

شرح و تفسیر غرض از سمیع و بصیر و علیم گفتن خدا را

شرح و تفسیر مثالِ دنیا چون گُلخُن و تقوی چون حمام

شرح و تفسیر دبّاغی که در بازار عطاران از بوی مُشک بی هوش شد

شرح و تفسیر معالجه کردنِ برادرِ دبّاغ ، آن دبّاغ را به بوی سِرگین

شرح و تفسیر عذر خواستن آن عاشق از گناهِ خویش به تلبیس

شرح و تفسیر رَد کردنِ معشوقه عذرِ عاشق گستاخ را 

شرح و تفسیر گفتن آن جهود به علی (ع) که اعتماد داری بر حافظی حق

شرح و تفسیر قصه مسجد اقصی و عزم داود به بنای آن پیش از سلیمان

شرح و تفسیر بقیّه قصۀ بنای مسجد اقصی به دست سلیمان 

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟