آن صوفی که مردی بیگانه را با زن خود دید | شرح و تفسیر

آن صوفی که مردی بیگانه را با زن خود دید | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

آن صوفی که مردی بیگانه را با زن خود دید | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 158 تا 185

نام حکایت : حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت

بخش : 1 از 12 ( آن صوفی که مردی بیگانه را با زن خود دید )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت

روزی صوفی ای که به زنِ خود ظنین شده بود سرزده و ناگهانی از مغازه به خانه آمد و متوجه شد که همسرش با مردی کفشدوز در اتاقی دربسته خلوت کرده است . همینکه زن متوجه آمدنِ شویش شد فوراََ چادری سر آن فاسقِ از خدا بی خبر افکند و او را به شکل زنان درآورد . و دوان دوان رفت و درِ خانه را باز کرد . صوفی با آنکه متوجه قضیه شده بود خود را به نادانی زد و چون آن مردکِ بَدکار را در هیأتِ زنانه دید به روی خود نیاورد بلکه با ظاهری تعجب آمیز رو به زن کرد و گفت : این خانم کیست ؟ زن گفت : این بانویی است بس محترم و …

متن کامل ” حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات آن صوفی که مردی بیگانه را با زن خود دید

ابیات 158 الی 185

158) صوفیی آمد به سویِ خانه روز / خانه یک دَر بود و ، زن با کفش دوز

159) جُفت گشته با رَهیِّ خویش ، زن / اندر آن یک حُجره از وسواسِ تن

160) چون بزد صوفی به جِد دَر ، چاشتگاه / هر دو درماندند ، نه حیلت ، نه راه

161) هیچ معهودش نَبُد کو آن زمان / سویِ خانه باز گردد از دکان

162) قاصداََ آن روز ، بی وقت آن مَرُوع / از خیالی کرد تا خانه رُجوع

163) اعتمادِ زن بر آن کو هیچ بار / این زمان فا خانه نآمد او ز کار

164) آن قیاسش راست نآمد از قضا / گر چه ستّارست ، هم بدهد سزا

165) چونکه بَد کردی ، بترس ، آمِن مباش / ز آنکه تخم است و برئیانَد خداش

166) چند گاهی او بپوشانَد که تا / آیدت ز آن بَد پشیمان و حیا

167) عهدِ عُمَّر ، آن امیرِ مؤمنان / داد دزدی را جلّاد و عَوان

168) بانگ زد آن دزد کِای میرِ دیار / اوّلین بار است جُرمم ، زینهار

169) گفت عُمَّر : حاشَ لِله که خدا / بارِ اوّل قهر بارد در جزا

170) بارها پوشد پیِ اظهارِ فضل / باز گیرد از پیِ اظهارِ عدل

171) تا که این هر دو صفت ظاهر شود / آن مُبَشِّر گردد ، این مُنذِر شود

172) بارها زن نیز این بَد ، کرده بود / سهل بگذشت آن و ، سهلش می نمود

173) آن نمی دانست عقلِ پای سُست / که سبو دایم ز جُو نآید دُرُست

174) آن چنانش تنگ آورد آن قضا / که منافق را کُند مرگِ فُجا

175) نه طریق و ، نه رفیق و ، نه امان / دست کرده آن فرشته سویِ جان

176) آن چنان کین زن در آن حُجرۀ جفا / خشک شد او و ، حریفش ز ابتلا

177) گفت صوفی با دلِ خود ای دو گبر / از شما کینه کشم ، لیکن به صبر

178) لیک نادانسته آدَم این نَفَس / تا که هر گوشی ننوشد این جَرَس

179) از شما پنهان کشد کینه ، مُحِقّ / اندک اندک همچو بیماریِّ دِق

180) مردِ دِق باشد چو یخ هر لحظه کم / لیک پندارد به هر دَم بهترم

181) همچو کفتاری که می گیرندش و او / غِرِّۀ آن گفت کین کفتار کو ؟

182) هیچ پنهان خانه آن زن را نبود / سُمج و دِهلیز و رَهِ بالا نبود

183) نه تنوری که در آن پنهان شود / نه جُوالی که حجابِ آن شود

184) همچو عرصۀ پهنِ روزِ رستخیز / نه گَو و ، نه پشته ، نه جای گریز

185) گفت یزدان ، وصفِ این جایِ حَرَج / بهرِ مَحشَر لاتری فیها عِوَج

شرح و تفسیر آن صوفی که مردی بیگانه را با زن خود دید

صوفیی آمد به سویِ خانه روز / خانه یک دَر بود و ، زن با کفش دوز


روزی صوفی ای سرزده به خانه آمد و دید درِ خانه اش بسته است و زنش با یک کفشدوز خلوت کرده است . [ خانه یک دَر بود = درِ خانه بسته بود ، درِ خانه ها معمولاََ دو لنگه است و چون بسته شود یک دَر به نظر می رسد ]

جُفت گشته با رَهیِّ خویش ، زن / اندر آن یک حُجره از وسواسِ تن


آن زن با هواخواه و دلباختۀ خویش در آن اتاق خلوت کرده بود . [ رَهی = غلام ، بنده ، در اینجا یعنی هواخواه و دلباخته / وسواس تن = وسوسه هایی که بر اثر غلبۀ شهوات جسمانی و امیال جنسی پدید آید ]

چون بزد صوفی به جِد دَر ، چاشتگاه / هر دو درماندند ، نه حیلت ، نه راه


همینکه صوفی حوالی پیش از ظهر درِ خانه را با جدّیت و اصرار کوبید . آن دو بَدکار درمانده شدند زیرا راهی برای فریب و گریز نبود . [ چاشتگاه = چاشت به معنی یک پاس از روز است و این در حالی است که روز را به چهار پاس تقسیم می کنند ، بنابراین چاشتگاه به معنی زمان و مکان خوردن چاشت ]

هیچ معهودش نَبُد کو آن زمان / سویِ خانه باز گردد از دکان


البته آن صوفی عادت نداشت که در آن هنگام از دکان به خانه بازگردد .

قاصداََ آن روز ، بی وقت آن مَرُوع / از خیالی کرد تا خانه رُجوع


امّا آن روز صوفی بواسطۀ گُمانِ بَدی که نسبت به همسرش پیدا کرده بود و بر اثر آن ظنّ بیمناک شده بود عمداََ بی وقت و سرزده به خانه اش بازگشت . [ قاصداََ = از روی قصد ، عمداََ / مَروع = ترسانیده شده ]

اعتمادِ زن بر آن کو هیچ بار / این زمان فا خانه نآمد او ز کار


زنِ صوفی اطمینان داشت که همسرش هیچگاه در آن وقت از سرِ کار به خانه باز نمی گردد .

آن قیاسش راست نآمد از قضا / گر چه ستّارست ، هم بدهد سزا


اتفاقاََ این قیاسِ زن درست از آب درنیامد . هر چند خداوند ستّارالعیوب است امّا در موقعِ مناسب کیفر نیز می دهد .

چونکه بَد کردی ، بترس ، آمِن مباش / ز آنکه تخم است و برئیانَد خداش


ای انسان هر گاه کارِ بَدی مرتکب شدی از خدا بترس و هرگز ایمن مباش . زیرا گناه تخمی است که خدا آن را می رویاند . [ مراد از « رویاندن » مکافات عمل و سزای کار است . هر که عملی انجام دهد نتیجۀ آن عمل بدو باز می گردد . ]

چند گاهی او بپوشانَد که تا / آیدت ز آن بَد پشیمان و حیا


خداوند مدّتی آن گناه را می پوشاند تا شاید از آن عملِ بَد پشیمان شوی و شرم کنی .

عهدِ عُمَّر ، آن امیرِ مؤمنان / داد دزدی را جلّاد و عَوان


چنانکه در روزگارِ عُمر ، آن امیرِ مؤمنان سارقی را به دستِ مأمور و میرغضب سپرد .

بانگ زد آن دزد کِای میرِ دیار / اوّلین بار است جُرمم ، زینهار


آن سارق فریاد زد : ای فرمانروای کشور ، نخستین بار است که من جُرمی مرتکب می شوم . اینک امان می خواهم .

گفت عُمَّر : حاشَ لِله که خدا / بارِ اوّل قهر بارد در جزا


عُمر گفت : خدا منزه از آن است که بنده اش برای نخستین بار جُرمی مرتکب شود و در همان بارِ اوّل به او کیفر دهد . [ حاشَ لِلّه = منزه است خدا ، پناه بر خدا ]

بارها پوشد پیِ اظهارِ فضل / باز گیرد از پیِ اظهارِ عدل


حق تعالی برای آنکه نسبت به بندۀ گُنه کار ، اظهار لطف و احسان کند گناهِ او را می پوشاند و سپس برای آنکه عدالتِ خود را آشکار کند او را کیفر می دهد .

تا که این هر دو صفت ظاهر شود / آن مُبَشِّر گردد ، این مُنذِر شود


تا بدین سان هر دو صفتِ فضل و عدل او ظاهر شود . صفت فضل ، نوید بخش است و صفتِ عدل ، ترساننده .

بارها زن نیز این بَد ، کرده بود / سهل بگذشت آن و ، سهلش می نمود


آن زن نیز بارها مرتکبِ این عملِ زشت شده بود و چون این کارِ زشت سهل بگذشت یعنی خطری پیش نیامد و عقوبتی گریبانگیرش نشد پس آن را ساده گرفت و در نظرش آسان آمد . [ این بیت به نکته ای روانشناسانه اشارت دارد و آن اینست که انسان هر عملِ زشتی را در ابتدا با اضطراب و فشار روحی و وجدانی مرتکب می شود و همینکه چند بار آن کار را انجام داد در نظرش ساده جلوه می کند و پس از آن هیچگونه فشار و اضطرابی احساس نمی کند بلکه لذّت نیز می برد . ]

آن نمی دانست عقلِ پای سُست / که سبو دایم ز جُو نآید دُرُست


آن ضعیف العقل این نکته را درک نکرده بود که کوزه همیشه از جویِ آبِ سالم بیرون نمی آید . [ بلکه گاهی اتفاق می افتد که کوزه به سنگی برخورد می کند و می شکند . مصراع دوم اشاره است به ضرب المثل « کوزه همیشه از آبِ سالم و درست نیاید » ( امثال و حکم ، ج 3 ، ص 1246 ) ]

آن چنانش تنگ آورد آن قضا / که منافق را کُند مرگِ فُجا


قضای الهی آن زنِ بَدکار را همانطور در تنگنا قرار داد که مرگ ناگهانی ، آدمِ منافق را در تنگنا قرار می دهد .

نه طریق و ، نه رفیق و ، نه امان / دست کرده آن فرشته سویِ جان


منافق می بیند که نه راهِ نجاتی برای اوست و نه یاوری است که به او کمک کند و نه از مرگ ، امانی دارد . فقط می بیند که فرشتۀ مرگ دست به سویِ او برده و می خواهد قبضِ روحش کند . [ منظوراز فرشتۀ مرگ همان ملک الموت است که در آیه 11 سورۀ سجده از آن سخن رفته . آیه 28 سورۀ نحل نیز قبض روح و توفّیِ نَفس را به «ملائکه» نسبت می دهد . برخی از مفسران قرآن کریم معتقدند که این فرشتگان از اَعوان و دستیاران ملک الموت بشمار می روند . و برخی نیز عقیده دارند که ملک الموت اسمِ جنس است و اسم جنس شامل جمع فرشتگان می شود ( مجمع البیان ، ج 8 ، ص 329 ) به هر حال اگر ملک الموت را بر مهتر فرشتگان مرگ اطلاق کنیم . منظور از او همانا « عزرائیل » است . امام فخر رازی می گوید : وقتی که فرشتگان قبض روح می کنند اگر آن روح اهلِ ایمان و صلاح باشد در نزدِ آنان همانندِ خویش و میهمان می ماند و اگر اهلِ فساد و تباهی باشد نزد آنان مانندِ زندانی به سر می برد ( التفسیر الکبیر ، ج 25 ، ص 177 ) ]

آن چنان کین زن در آن حُجرۀ جفا / خشک شد او و ، حریفش ز ابتلا


آن زنِ بَدکار در آن اتاقی که سرگرمِ خیانت به همسرش بود چنان غافلگیر و رسوا شد که خودِ او و دوستِ فاسقش از شدّتِ مخمصه و گرفتاری سخت ، بر جای خود خشک شدند .

گفت صوفی با دلِ خود ای دو گبر / از شما کینه کشم ، لیکن به صبر


همینکه صوفی حالِ وخیمِ این دو بَدکار را دید عکس العملِ سریع نشان نداد بلکه با خود گفت : ای دو بی دین ، از شما انتقام می گیرم امّا با صبر و حوصله .

لیک نادانسته آدَم این نَفَس / تا که هر گوشی ننوشد این جَرَس


من فعلاََ خود را به نادانی می زنم یعنی در حالِ حاضر تجاهل می کنم تا مبادا هر گوشی بانگِ رسوایی این عملِ قبیح را بشنود . [ این قضیه را فاش نمی کنم تا مایۀ آبروریزی شود . ]

از شما پنهان کشد کینه ، مُحِقّ / اندک اندک همچو بیماریِّ دِق


هر که ذیحق است مانندِ بیماری دِق ، اندک اندک از شما انتقام خواهد کشید . [ اطبای قدیم «دِق» را تبی دانسته اند که یا پیش از بیماری سِل عارض می شود و یا همراه با آن و یا بعد از آن . از اینرو برخی توسِّعاََ آن را بیماری سل معنی کرده اند . ابن سینا از قول بقراطِ حکیم می گوید : دق ، بَدترین نوعِ تب است ( ترجمه قانون ، کتاب چهارم ، ص 168 ) ]

مردِ دِق باشد چو یخ هر لحظه کم / لیک پندارد به هر دَم بهترم


کسی که دچار تبِ دِق شده مانندِ یک پاره یخ ، لحظه به لحظه ذوب می شود . یعنی رو به تحلیل می رود در حالی که پیشِ خود خیال می کند که دم به دم در حالِ بهبودی است . [ چنانکه وقتی از او سؤال می شود : حالت چطور است ؟ می گوید : بهترم و دارم کاملاََ خوب می شوم غافل از آنکه به علّتِ فشارِ تب و هیجاناتِ روحی ، سیستم عصبی اش مختل شده و خبر ندارد که هر لحظه به مرگ نزدیکتر می شود . ابن سینا در کتاب قانون می گوید : « کسی که دچار این نوع تب است از وخامتِ حالِ خود بی خبر است » مولانا به ذکر این تمثیل می خواهد موضوعِ استدراج و انتقامِ تدریجی حق را بازگو کند . توضیح دِق در شرح بیت 3714 دفتر سوم آمده است . ]

همچو کفتاری که می گیرندش و او / غِرِّۀ آن گفت کین کفتار کو ؟


آن کسی که به سببِ تأخیرِ عذاب و تعویقِ عِقاب دچارِ فریب و گمراهی شده درست مانندِ آن کفتاری است که فریبِ سخن صیّادانِ خود را می خورد که برای خام کردن او می گویند : کفتار کو و گجاست ؟ [ به شرح بیت 3363 دفتر دوم رجوع شود ]

هیچ پنهان خانه آن زن را نبود / سُمج و دِهلیز و رَهِ بالا نبود


آن زن در خانه هیچ نوع مخفی گاه و نقب و راهرویی نداشت و تازه راهی هم نبود که به پشتِ بام منتهی شود . [ سُمج = نقب ، سرداب ، مجرای زیر زمینی ]

نه تنوری که در آن پنهان شود / نه جُوالی که حجابِ آن شود


همچنین نه تنوری وجود داشت که آن مردِ فاسق در آن پنهان شود و نه جوالی بود که خود را بدان پوشش ، مخفی کند .

همچو عرصۀ پهنِ روزِ رستخیز / نه گَو و ، نه پشته ، نه جای گریز


آن خانه ، درست مانندِ عرصۀ صحرای محشر بود . نه چاله ای داشت و نه پشته ای و نه گریزگاهی .

گفت یزدان ، وصفِ این جایِ حَرَج / بهرِ مَحشَر لاتری فیها عِوَج


خداوند در توصیفِ تنگنای این عرصه می فرماید : تو در آنجا هیچ کجی و گودی ای نخواهی دید . ( حَرَج = تنگی / لاتَری = نمی بینی / عِوَج = کجی و گودی ) [ اشاره به آیات 105 تا 107 سورۀ طه « از تو ( پیامبر ) در باره کوه ها پرسند : بگو پروردگارم آنها را سخت در هم کوبد و آن را به صورتِ زمینی پَست و هموار درآورد بطوری که در آن نه پستی بینی و نه بلندی » ]

 شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه آن صوفی که مردی بیگانه را با زن خود دید

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟