گفتن زن که او در بند جهاز نیست و مراد او صلاح است | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
گفتن زن که او در بند جهاز نیست و مراد او صلاح است | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 198 تا 214
نام حکایت : حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت
بخش : 3 از 12 ( گفتن زن که او در بند جهاز نیست و مراد او صلاح است )
خلاصه حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت
روزی صوفی ای که به زنِ خود ظنین شده بود سرزده و ناگهانی از مغازه به خانه آمد و متوجه شد که همسرش با مردی کفشدوز در اتاقی دربسته خلوت کرده است . همینکه زن متوجه آمدنِ شویش شد فوراََ چادری سر آن فاسقِ از خدا بی خبر افکند و او را به شکل زنان درآورد . و دوان دوان رفت و درِ خانه را باز کرد . صوفی با آنکه متوجه قضیه شده بود خود را به نادانی زد و چون آن مردکِ بَدکار را در هیأتِ زنانه دید به روی خود نیاورد بلکه با ظاهری تعجب آمیز رو به زن کرد و گفت : این خانم کیست ؟ زن گفت : این بانویی است بس محترم و …
متن کامل ” حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات گفتن زن که او در بند جهاز نیست و مراد او صلاح است
ابیات 198 الی 214
198) گفت : گفتم من چنین عذریّ و ، او / گفت : نه ، من نیستم اسباب جُو
199) ما ز مال و زر ملول و تُخمه ایم / ما به حرص و جمع ، نه چون عامه ایم
200) قصد ما سِتر است و پاکیّ و صَلاح / در دو عالَم خود بدآن باشد فَلاح
201) باز صوفی عذرِ درویشی بگفت / آن مکرّر کرد تا نَبوَد نهفت
202) گفت زن : من هم مُکرّر کرده ام / بی جِهازی را مُقَرّر کرده ام
203) اعتقادِ اوست راسخ تر ز کوه / که ز صد فقرش نمی آید شِکُوه
204) او همی گوید : مُرادَم عِفّت است / از شما مقصود ، صدق و هِمّت است
205) گفت صوفی : خود جِهاز و مالِ ما / دید و ، می بیند هویدا و خفا
206) خانۀ تنگی ، مقامِ یک تنی / که درو پنهان نمانَد سوزنی
207) باز سِتر و پاکیّ و زهد و صلاح / او ز ما بِه دانَد اندر اِنتصاح
208) بِه ز ما می داند او احوالِ سَتر / اندک اندک همچو بیماریِّ دِق
209) ظاهراََ او بی جِهاز و خادم است / وز صلاح و سَتر او خود عالَم است
210) شرحِ مستوری ز بابا شرط نیست / چون بَرو پیدا چو روزِ روشنی ست
211) این حکایت را بِدآن گفتم که تا / لاف کم بافی ، چو رسوا شد خطا
212) مر تو را ای هم به دعوی مُستَزاد / این بُده ستت اجتهاد و اعتقاد
213) چون زنِ صوفی تو خائن بوده ای / دامِ مکر اندر دَغا بگشوده ای
214) که زِ هَر ناشُسته رویی گَپ زنی / شرم داری وز خدایِ خویش نی
شرح و تفسیر گفتن زن که او در بند جهاز نیست و مراد او صلاح است
گفت : گفتم من چنین عذریّ و ، او / گفت : نه ، من نیستم اسباب جُو
همسر صوفی به او گفت : من هم همین عذر را برای این خانم آوردم امّا او گفت : من به دنبال مال و ثروت نیستم یعنی برایم مهم نیست که شما ثروتمند نیستید . [ اسباب جُو = جوینده مال و ثروت ]
ما ز مال و زر ملول و تُخمه ایم / ما به حرص و جمع ، نه چون عامه ایم
زیرا ما از مال و ثروت و زر و سیم واقعاََ بیزار و سیریم . و ما همچو عامۀ مردم برای بدست آوردن مال و اندوختن آن ، حرص نمی زنیم . [ تُخمه = یا تُخَمه به معنی هضم نشدن غذا در معده توأم با اسهال و استفراغ ]
قصد ما سِتر است و پاکیّ و صَلاح / در دو عالَم خود بدآن باشد فَلاح
منظور ما عفّت و پاکدامنی و نیکی است . زیرا همین اوصافِ پسندیده است که در دنیا و آخرت سبب نجاتِ آدمی می شود . [ هر چند این سخنان از قولِ آن زنِ بَدکار آمده . امّا حق نیز همین است یعنی هر کس بخواهد در این دنیا و آن دنیا رستگار و نیک بخت باشد باید قدم در راهِ پاکی و وارستگیِ اخلاقی بگذارد . ]
باز صوفی عذرِ درویشی بگفت / آن مکرّر کرد تا نَبوَد نهفت
دوباره آن صوفی عامداَََ مسئله فقر و نداری را پیش کشید و سخنانش را تکرار کرد تا مسئله ای پوشیده نمانَد تا شاید زن را متوجّه قبح و بَدکاری خود کند . امّا چون کلامش جنبۀ ایهام داشت ، زن متوجّه مقصود او نشد . در واقع منظور صوفی از فقر و نداری ، فقر کمالاتِ اخلاقی مانندِ عفّت و وارستگی بود نه فقر مالی . لیکن آن زن کلام او را حمل بر ظاهر می کرد و تعریض و کنایۀ او را متوجّه نمی شد . یعنی صوفی به او می گفت تو که مدعی فضایل و کمالاتِ اخلاقی هستی ، باطناََ فاقدِ آنی . پس بهتر است که دعاوی بی اساس را رها کنی . ]
گفت زن : من هم مُکرّر کرده ام / بی جِهازی را مُقَرّر کرده ام
زن گفت : من هم تا به حال چند بار بطور صریح و روشن به این خانم گفته ام که ما اصلاََ مال و ثروتی نداریم . [ جِهاز = ساز و برگ و اسباب و لوازم خانه ، رخت عروس ]
اعتقادِ اوست راسخ تر ز کوه / که ز صد فقرش نمی آید شِکُوه
امّا این خانم با اعتقادی محکم تر از کوه می گوید که از فقر و نداری ، هیچ ترس و گلایه ای ندارد . [ شِکُوه = شکایت و گله ، بیم و هراس ]
او همی گوید : مُرادَم عِفّت است / از شما مقصود ، صدق و هِمّت است
این خانم می گوید : مقصودِ من پاکدامنی است و تنها چیزی که از شما انتظار دارم ، راستی و همّتِ عالی است . [ همّت = شرح بیت 2 دفتر چهارم ]
گفت صوفی : خود جِهاز و مالِ ما / دید و ، می بیند هویدا و خفا
صوفی با تعریض و کنایه به زنش گفت : این خانم ( همان مردِ فاسقی که زیر چادر مخفی شده بود ) وسایل و اموالِ ما را دیده است و نیز هر چه در ظاهر و باطن داریم می بیند . خلاصه اینکه هیچ چیزِ ما بر او پوشیده نیست . [ در این بیت هر چند ظاهراََ فاعل «دید» و «می بیند» آن مردکِ نابکار است امّا مقصودِ اصلی اینست که خداوند به ظاهر و باطنِ آدمیان واقف است . پس ای ریاکاری که شرع را سپرِ نَفسانیِ خود کرده و پشتِ آن مخفی شده ای . دست از دَغا و ریا بدار که حضرتِ حق به خَفیّاتِ امور ، علیم است .
خانۀ تنگی ، مقامِ یک تنی / که درو پنهان نمانَد سوزنی
زیرا خانۀ تنگِ ما فقط جای یک نفر است یعنی خانۀ ما بیش از یک نفر گنجایش ندارد . بطوریکه حتّی جایی برای پنهان کردنِ یک سوزن هم نیست .
باز سِتر و پاکیّ و زهد و صلاح / او ز ما بِه دانَد اندر اِنتصاح
علاوه بر اینها او در مقامِ نصیحت پذیری پوشش و پاکی و نیکی را از ما بهتر می شناسد . ( سِتر = پوشش ، پرده / سَتر = پوشاندن / اِنتصاح = نصیحت پذیرفتن ) [ در اینجا و بیت بعدی نیز هر چند که ظاهراََ مرجعِ ضمیر «او» آن مردکِ فاسق است امّا در اصل می خواهد بگوید که حضرت حق به همۀ نهانی های ما آگاه است . پس نباید بیهوده از تقوی و پروا دم زد . ]
بِه ز ما می داند او احوالِ سَتر / اندک اندک همچو بیماریِّ دِق
او از ما بهتر خبر دارد که حقیقت و کیفیّتِ عفّت و پاکدامنی چیست و نیز از ما بهتر می داند که ظاهر و باطن و سَر و تَه پاکدامنی چیست و کدام است . [ حال که خداوند از همۀ امورِ آشکار و نهان واقف است چه فایده ای دارد که منم منم بگوییم و خود را پیشِ این و آن مقدّس و متشرّع جا بزنیم . ]
ظاهراََ او بی جِهاز و خادم است / وز صلاح و سَتر او خود عالَم است
اگر چه ظاهراََ دختر ما جهیزیه و خدمه ای ندارد یعنی فاقدِ مال و منال و جهیزیه است و این نیاز به گفتن ندارد چون همه از این موضوع خبر دارند و یقیناََ او ( مردِ فاسقی که زیر چادر مخفی شده بود ) از نیکی و پاکی و وارستگی دخترمان آگاه است .
شرحِ مستوری ز بابا شرط نیست / چون بَرو پیدا چو روزِ روشنی ست
شرط این نیست که پدر ، پاکدامنی دخترش را تعریف و توصیف کند . زیرا هر پدری از دختر خود تعریف و تمجید می کند در حالی که این موضوع بر او ( آن مردکِ فاسق ) مانندِ روز ، روشن است .
این حکایت را بِدآن گفتم که تا / لاف کم بافی ، چو رسوا شد خطا
مولانا در اینجا از زبان آن معشوقی که عاشق خود را در باغ دید می گوید : این حکایت را بدان خاطر گفتم که هر گاه خطا و لغزشت آشکار شد دیگر لاف نزنی .
مر تو را ای هم به دعوی مُستَزاد / این بُده ستت اجتهاد و اعتقاد
ای کسی که فراوان ادّعا می کنی ، حقیقتِ سعی و اعتقاد تو این است . ( مُستزاد = افزون شده ، زیاد شده ) [ خلاصه اینکه ای مدّعی گستاخ ، تو که دعوی تقوی و وارستگی داری بدان که همه سعی و تلاشِ و اعمال و کردار و اندیشه ات مانندِ آن زنِ بَدکار است . با اینکه از نظرِ حضرتِ حق و عارفانِ روشن بین ، رسوایی . ]
چون زنِ صوفی تو خائن بوده ای / دامِ مکر اندر دَغا بگشوده ای
این بیت نیز از زبانِ آن معشوق در باغ خطاب به عاشقِ بی ادبِ خود است . ای مدّعی عاشقی ، تو نیز مانندِ زنِ صوفی ، اهلِ خیانت هستی و دامِ فریبِ خود را در زمین ناراستی و نادرستی گسترده ای .
که زِ هَر ناشُسته رویی گَپ زنی / شرم داری وز خدایِ خویش نی
تو در نزدِ هر آدمِ نااهلی ، دم از تقوی و صلاح می زنی و از آن اراذلِ اوباش خجالت می کشی . در حالی که از حضرت حق شرم نمی داری . [ ناشسته رُو = ناپاک ، آنکه چهرۀ دلش آلوده است . ]
دکلمه گفتن زن که او در بند جهاز نیست و مراد او صلاح است
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
سلام .
شرح ابیات باز نمیشه .
سایت بدون فیلتر شکن هم باز نمیشه