بیان معنی حزم و مثال مرد حازم | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بیان معنی حزم و مثال مرد حازم | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2841 تا 2861
نام حکایت : آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار
بخش : 3 از 9 ( بیان معنی حزم و مثال مرد حازم )
خلاصه حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار
دزدی در نیمه های شب دیوارِ منزلی را سوراخ می کرد کسی او را دید و گفت : آهای پدر جان ، در این شبِ تاریک ، داری چه می کنی ؟ دزد گفت : دارم دُهل می زنم . آن شخص گفت : پس کو صدای دُهل …
متن کامل « حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار بیان معنی حزم و مثال مرد حازم
ابیات 2841 الی 2861
2841) یا به حالِ اولینان بنگرید / یا سویِ آخِر به حزمی در پَرید
2842) حَزم چه بوَد ؟ در دو تدبیر احتیاط / از دو آن گیری که دُور است از خُباط
2843) آن یکی گوید : در این ره هفت روز / نیست آب و ، هست ریگِ پای سُوز
2844) آن دگر گوید : دروغ است این ، بران / که به هر شب چشمه یی بینی روان
2845) حَزم آن باشد که برگیری تو آب / تا رهی از ترس و ، باشی بر صواب
2846) گر بُوَد در راه آب ، این را بریز / ور نباشد ، وای بر مردِ ستیز
2847) ای خلیفه زادگان ، دادی کنید / حزم ، بهرِ روزِ میعادی کنید
2748) آن عدوّی کز پدرتان کین کشید / سویِ زندانش ز علیّین کشید
2849) آن شهِ شطرنجِ دل را مات کرد / از بهشتش سُخرۀ آفات کرد
2850) چند جا بندش گرفت اندر نبرد / تا به کُشتی در فگندش روی زرد
2851) اینچنین کرده ست با آن پهلوان / سُست سُستش منگرید ای دیگران
2852) مادر و بابای ما را آن حسود / تاج و پیرایه به چالاکی ربود
2853) کردشان آنجا برهنه و زار و خوار / سال ها بگریست آدم زار زار
2854) که ز اشکِ چشمِ او رویید نَبت / که چرا اندر جریدۀ لاست ثبت
2755) تو قیاسی گیر طرّاریش را / که چنان سَروَر ، کنَد زو ، ریش را
2856) اَلحَذر ای گِل پرستان از شرش / تیغِ لا حَولی زنید اندر سرش
2857) کو همی بیند شما را از کمین / که شما او را نمی بینید هین
2858) دایماََ صیّاد ریزد دانه ها / دانه پیدا باشد و ، پنهان دَغا
2859) هر کجا دانه بدیدی ، اَلحَذر / تا نبندد دام ، بر تو ، بال و پر
2860) ز آنکه مرغی کو به ترکِ دانه کرد / دانه از صحرای بی تزویر خَورد
2861) هم بدآن قانع شد و ، از دام جُست / هیچ دامی پرّ و بالش را نبست
شرح و تفسیر بیان معنی حزم و مثال مرد حازم
یا به حالِ اولینان بنگرید / یا سویِ آخِر به حزمی در پَرید
ای قوم ، یا در احوالِ جوامع پیشین به دقّت بنگرید و از آن عبرت بگیرید و یا خود با احتیاط و دوراندیشی به سوی آینده پرواز کنید .
حَزم چه بوَد ؟ در دو تدبیر احتیاط / از دو آن گیری که دُور است از خُباط
دوراندیشی چیست ؟ دوراندیشی ، احتیاط کردن میانِ دو تدبیر است . چنانکه از میانِ آن دو تدبیر ، آن تدبیر را اختیار کنی که از اشتباه و لغزش به دور است .
آن یکی گوید : در این ره هفت روز / نیست آب و ، هست ریگِ پای سُوز
برای مثال ، یکی به تو می گوید : در این راهِ هفت روزه ، آبی وجود ندارد . سراسرِ این راه مالامال از ریگ هایی است که پا را می سوزاند . [ این شخص ، حق تعالی و انبیاء و اولیاست که همواره مردمان را به برگرفتن توشۀ معنوی برای درنوردیدنِ عقبۀ آخرت تشویق می کنند . ]
آن دگر گوید : دروغ است این ، بران / که به هر شب چشمه یی بینی روان
امّا شخصِ دیگری به تو می گوید : این حرف دروغ است ، مترس و در این راه حرکت کن که هر شب ، چشمۀ آبی روان خواهی دید . [ این شخص نیز مثالِ شیطان و اعوانِ اوست که سخنان حق را تکذیب می کنند و مردم را از برگرفتن توشه های معنوی باز می دارند . ]
حَزم آن باشد که برگیری تو آب / تا رهی از ترس و ، باشی بر صواب
دوراندیشی آن است که تو آب برداری تا از ترس نجات پیدا کنی و کاری صحیح و صواب انجام داده باشی . [ اگر در این جهان توشۀ تقوا و عملِ صالح برگیری از دو حال خارج نیست . اگر فرضاََ قیامت و دارِ آخرت ، پوچ و بی اساس باشد ، تو ضرر نکرده ای . و اگر راست باشد که مسلماََ تو منتفع خواهی بود و منکرانِ قیامت ، خاسر و زیانکار . ]
گر بُوَد در راه آب ، این را بریز / ور نباشد ، وای بر مردِ ستیز
اگر در آن راه فرضاََ آب وجود داشت . تو ذخیره آبِ خود را روی زمین می ریزی و اگر آبی در کار نبود . وای به حالِ آن کسی که تو را از برداشتن آب منع می کرد . [ خوارزمی گوید : اگر روی به مقصد آورده باشی و قصدِ طوافِ کویِ مقصودی کرده و قدم در طریق نهاده و عنان اختیار به دستِ بدرقۀ شفیق داده . اگر بدرقۀ طریق یا بعضی از رفقا گویند که از این منزل تا هفت روز آب نیست و جز ریگِ پای سوز و غیر سراب نیست . و بعضی گویند صورتِ حال بر این منوال نیست بلکه هر روز چشمه ای است پُر از آبِ زلال و حوضی است از آبِ صافی مالامال . لاجَرَم چون عمل به حزم واجب است باید که اولاََ به حال اوّلینان نظر اندازی و از سرِ استبصار به استخبارِ اخبار ایشان پردازی که بواسطۀ انکارِ انبیاء و متابعتِ شیطان و نَفس و هوی چگونه به هلاکت افتاده اند و سرمایه سعادت دو جهان از دست داده و بواسطۀ دوستیِ دشمن ، پدر خویش ملک خلافت خراب ساخته و از سرِ جلادت و مردی به کینه کشیدن از آن دشمن نپرداخته ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 607 ) ]
ای خلیفه زادگان ، دادی کنید / حزم ، بهرِ روزِ میعادی کنید
ای فرزندان آدم (ع) که وی خلیفۀ حضرت حق تعالی در روی زمین است . برای روزِ موعودِ قیامت ، دور اندیشی داشته باشید . [ در آیه 30 سورۀ بقره آمده است « یاد آر زمانی را که پروردگارت به فرشتگان همی گفت که من در روی زمین جانشینی بگمارم … » ]
آن عدوّی کز پدرتان کین کشید / سویِ زندانش ز علیّین کشید
همان دشمنی که از پدرِ شما انتقام گرفت و او را از بهشتِ برین به سوی زندان دنیا انداخت .
آن شهِ شطرنجِ دل را مات کرد / از بهشتش سُخرۀ آفات کرد
حضرت آدم (ع) را که در صفحۀ شطرنجِ جهانِ عرفان و معنویت ، پادشاه و خواجۀ همگان بود . مقهورِ حیله و ترفندِ خود کرد و از بهشتی که در آنجا سکونت داشت اِخراج کرد . و بازیچۀ دستِ رخدادهای ناگوار نمود . [ چنانکه در آیه 36 سورۀ بقره آمده است « پس ابلیس ، آدم و حوا را بی راه کرد و آنان را از آنچه در آن بودند ( نعیم بهشت ) بیرون کرد و ما به آنها گفتیم جملگی ( به زمین ) هبوط کنید که بعضی دشمنِ بعضی دیگر خواهید بود » ]
چند جا بندش گرفت اندر نبرد / تا به کُشتی در فگندش روی زرد
در اثنای کُشتی چند بار کمرگاهِ حضرت آدم (ع) را گرفت تا اینکه سرانجام او را بر زمین زد و شرمسارش کرد . ( بند = ریسمان ، ریسمانی ابریشمی که به کمر بندند ) [ از شهربن حوشب روایت شده که : آدم (ع) از شرمِ کردۀ خویش ، سیصد سال سر به آسمان برنداشت ( تفسیر الفتوح رازی ، ج 1 ، ص 140 ) ]
اینچنین کرده ست با آن پهلوان / سُست سُستش منگرید ای دیگران
شیطان که با پهلوانِ عرصۀ فضل و کمال ( آدم) چنین کرد . پس شما ای فرزندانِ آدم ، مبادا شیطان را دستِ کم بگیرید .
مادر و بابای ما را آن حسود / تاج و پیرایه به چالاکی ربود
آن حسود بدخواه (شیطان) زیورِ مادر و تاجِ پدرِ ما را با زرنگی و تردستی خاصی دزدید . [ بنا به نقلِ برخی از مفسرانِ قرآن کریم و مورخانِ اسلامی ، پس از آنکه آدم و حوا به زمین هبوط کردند بر سرِ آدم ، تاجی از برگ ها و شاخه های بهشتی بود که بخوشید و برگ های آن فرو ریخت و باد پراکنده اش کرد ( تفسیر الفتوح رازی ، ج 1 ، ص 144 ) ]
کردشان آنجا برهنه و زار و خوار / سال ها بگریست آدم زار زار
شیطان ، آدم و حوا را در آنجا (بهشت) عریان و خوار و زار کرد و آدم پس از خروج از بهشت ، سالها زار زار گریست . [ مصراع اوّل اشاره است به آیه 26 سورۀ اعراف « ای آدمیزادگان مبادا که شیطان ، شما را بفریبد . چنانکه پدر و مادر شما را (با فریب) از بهشت بیرون کرد . جامه هاشان را از تن شان بدر آورد تا شرمگاهشان را به ایشان بنمایاند . او و کسانِ او از جایی که شما نمی بیندشان ، شما را می بینند » ]
که ز اشکِ چشمِ او رویید نَبت / که چرا اندر جریدۀ لاست ثبت
از اشکِ چشمِ آدم ، گناهان بسیاری رویید و آدم می گریست که چرا نامِ من در دفتر عصیانگران و نافرمانانِ امرِ الهی ثبت شده است ؟ ( نَبت = گیاه / جریده = دفتر ، دفتر اعمال / لا = شرح بیت 1759 دفتر اوّل ) [ در صورتیکه «جریده» را مضاف به «لا» ندانیم . معنی مصراعِ دوم اینست : آدم برای این گریست که چرا در نامۀ اعمالِ او ، نفی طاعت و عدمِ انقیاد نسبت به امرِ الهی ثبت شده است ( المنهج القوی ، ج 2 ، ص 383 ) یعنی او می گفت : من که همواره مطیعِ اوامرِ الهی بودم چرا این بار نامم در دفترِ عصیانگران ثبت شده است . ]
طبق روایات برخی از مفسرانِ قرآن کریم و مورخان ، آدم پس از آنکه از بهشت رانده شد . بر سر کوهِ سرندیب ، سر به سجده نهاد و صد سال همی گریست چندانکه از آبِ دیدگانِ او ، جویبارانی روان گشت و پیرامونِ آن کوه ، گیاهانی فراوان رویید و به مرغزاری تبدیل شد ( تفسیر طبری ، ج 1 ، ص 54 ) .
تو قیاسی گیر طرّاریش را / که چنان سَروَر ، کنَد زو ، ریش را
ای آدمیزاده ، تو حیله گری و نیرنگ بازی شیطانِ ملعون را از اینجا قیاس کن که چنان سالارِ دین و ایمانی (آدم) از دستِ آن ملعون ، ریشِ خود را کند یعنی دچارِ ناراحتی و پریشانی شد . [ ریش کندن = تشویشِ بی فایده کردن ( امثال و حکم ، ج 2 ، ص 886 ) ]
اَلحَذر ای گِل پرستان از شرش / تیغِ لا حَولی زنید اندر سرش
ای دنیا پرستان و ای تن پروران از شر و گزندِ شیطان بپرهیزید و شمشیرِ برّانِ لاحَول وَ لا قُوَةَ اِلّا بِالّله بر فرقِ سرش بکوبید . [ لاحَول وَ لا قُوَةَ اِلّا بِالّله = نیرو و قدرتی نیست مگر خدا را ، از اذکارِ شریفی است که اگر با معرفت و توجّه خوانده شود . قطعاََ در دفعِ سُلطۀ شیطان و غلبه و صولتِ هوای نفس و دفعِ خواطر و خیالاتِ هول انگیز مؤثر است ]
کو همی بیند شما را از کمین / که شما او را نمی بینید هین
بدانید که شیطان شما را از کمینگاهِ خود می بیند در حالی که شما او را نمی بینید .
دایماََ صیّاد ریزد دانه ها / دانه پیدا باشد و ، پنهان دَغا
برای مثال ، شکارچی پیوسته دانه می ریزد ، هر چند دانه ها پیداست امّا دام و نیرنگ پنهان است . ( دَغا = مکر و فریب ) [ شیطان مانندِ صیّادی است که دانه های خود را به صورتِ لذّاتِ نفسانی و حبِ جاه و مال در عرصۀ این دنیا می پاشد و آدمیان خام طمع را صید می کند . ]
هر کجا دانه بدیدی ، اَلحَذر / تا نبندد دام ، بر تو ، بال و پر
بنابراین هر جا که دانه ای می بینی احتیاط را از دست مده تا مبادا دامِ پنهان ، بال و پَرِ تو را ببندد .
ز آنکه مرغی کو به ترکِ دانه کرد / دانه از صحرای بی تزویر خَورد
زیرا پرنده ای که دانه های نهاده شده در دام ها را رها کند . قطعاََ او از صحرای بی دام و کمین دانه خواهد خورد . [ هر که از لذّاتِ نفسانی و امیالِ شیطانی بپرهیزد از صحرای بی کران حقیقت بهره مند خواهد شد . ]
هم بدآن قانع شد و ، از دام جُست / هیچ دامی پرّ و بالش را نبست
به آن دانۀ بی دام و کمین قناعت می کند و از دامِ شیطانی می رهد و در نتیجه هیچ دامی از دام های دنیایی و شهوانی نمی تواند بال و پَرِ عقل و فکرتِ او را ببندد .
دکلمه بیان معنی حزم و مثال مرد حازم
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
بسیار بسیار عالی بود… فقط برخی نقش نما های نگاشته شده برخلاف خوانش دکلمه بود… البته بنده اطلاع ندارم که کدام درست هست اما ب هر حال تضاد داشت…. سپاس بیکران