مثال دنیا چون گلخن حمام و تقوی چون حمام | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
مثال دنیا چون گلخن حمام و تقوی چون حمام | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 238 تا 256
نام حکایت : حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت
بخش : 5 از 12 ( مثال دنیا چون گلخن حمام و تقوی چون حمام )
خلاصه حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت
روزی صوفی ای که به زنِ خود ظنین شده بود سرزده و ناگهانی از مغازه به خانه آمد و متوجه شد که همسرش با مردی کفشدوز در اتاقی دربسته خلوت کرده است . همینکه زن متوجه آمدنِ شویش شد فوراََ چادری سر آن فاسقِ از خدا بی خبر افکند و او را به شکل زنان درآورد . و دوان دوان رفت و درِ خانه را باز کرد . صوفی با آنکه متوجه قضیه شده بود خود را به نادانی زد و چون آن مردکِ بَدکار را در هیأتِ زنانه دید به روی خود نیاورد بلکه با ظاهری تعجب آمیز رو به زن کرد و گفت : این خانم کیست ؟ زن گفت : این بانویی است بس محترم و …
متن کامل ” حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات مثال دنیا چون گلخن حمام و تقوی چون حمام
ابیات 238 الی 256
238) شهوتِ دنیا مثالِ گُلخَن است / که ازو حمّام تَقوی روشن است
239) لیک قسمِ مُتَّقی زین تُون ، صفاست / ز آنکه در گرمابه است و ، در نَقاست
240) اغنیا مانندۀ سِرگین کشان / بهرِ آتش کردنِ گرمابه بان
241) اندر ایشان حرص بنهاده خدا / تا بُوَد گرمابه گرم و با نوا
242) ترکِ این تُون گوی و ، در گرمابه ران / ترکِ تُون را عینِ آن گرمابه دان
243) هر که در تُون است ، او چون خادم است / مر وَرا که صابر است و حازم است
244) هر که در حمّام شد ، سیمایِ او / هست پیدا در رُخِ زیبایِ او
245) تونیان را نیز سیما آشکار / از لباس و ، از دُخان و ، از غبار
246) ور نبینی رُوش ، بُویش را بگیر / بُو عصا آمد برای هر ضَریر
247) ور نداری بو ، در آرَش در سخن / از حدیثِ نو بدان رازِ کهن
248) پس بگوید تُونیی صاحب ذَهَب / بیست سَلّه چِرک بردم تا به شب
249) حِرصِ تو چون آتش است اندر جهان / باز کرده هر زبانه صد دهان
250) پیشِ عقل این زر چو سِرگین ناخوش است / گر چه چون سِرگین فروغِ آتش است
251) آفتابی که دَم از آتش زند / چِرکِ تر را لایقِ آتش کند
252) آفتاب ، آن سنگ را هم کرد زر / تا به تُونِ حرص افتد صد شَرَر
253) آنکه گوید : مال گِرد آورده ام / چیست ؟ یعنی چِرکِ چندین بُرده ام
254) این سخن گر چه که رُسوایی فزاست / در میانِ تُونیان ، زین ، فخرهاست
255) که تو شش سَلّه کشیدی تا به شب / من کشیدم بیست سَلّه بی کُرَب
256) آن که در تُون زاد و ، پاکی را ندید / بویِ مُشک آرَد بر او رنجی پدید
شرح و تفسیر مثال دنیا چون گلخن حمام و تقوی چون حمام
شهوتِ دنیا مثالِ گُلخَن است / که ازو حمّام تَقوی روشن است
میل به دنیا مانندِ گُلخن حمّام است که صحنِ حمّامِ تقوی بر اثرِ حرارتِ آن ، گرم و روشن می شود . یعنی شهوات را باید در جهتِ تقویتِ پاکی و تقوی بکار گرفت . [ توضیح گُولخَن در شرح بیت بعد آمده است ]
مولانا در مثنوی و دیگر آثار خود مکرراََ دنیا را به گُلخَن و تونِ حمّام تشبیه کرده است . مثلاََ در فیه ما فیه ، ص 211 ، می گوید : « عارفی گفت : رفتم در گُلخَنی تا دلم بگشاید که گریزگاهِ بعضی اولیاء بوده است . دیدم رئیسِ گُلخَن را شاگردی بود ، میان بسته بود و کار می کرد و اوش می گفت که این بکن و آن بکن . او چُست کار می کرد . گُلخَن تاب را خوش آمد از چُستی او در فرمان برداری او . گفت : آری همچنین چُست باش اگر تو پیوسته چُست باشی و ادب نگاه داری مقامِ خود به تو دهم و تو را به جای خود بنشانم . مرا خنده گرفت و عقدۀ من بگشاد . دیدم رئیسانِ این عالم را که همه بدین صفت اند به چاکران خود .
لیک قسمِ مُتَّقی زین تُون ، صفاست / ز آنکه در گرمابه است و ، در نَقاست
امّا سهمِ پرهیزگار از این گُلخَنِ حمّام ، پاکی و صفای باطن است . زیرا پرهیزگار در حمّام است و پاکیزگی . ( نَقا = مخففِ نَقاء به معنی پاکیزگی ، خلوص ) [ مولانا نمی گوید امیال و شهوات را سرکوب کنید بلکه می گوید آن را در جهتِ تعالی روح و ارتقاء درجات اخلاقی بکار گیرید . شعار انسانِ کامل اینست « شهوات در خدمتِ حیاتِ طیّبه نه حیات طیّبه قربانی شهوان » ]
اغنیا مانندۀ سِرگین کشان / بهرِ آتش کردنِ گرمابه بان
برای مثال ، در این دنیا ، ثروتمندان مانندِ سرگین کشانی هستند که برای گرمابه دار سرگین حمل می کنند . [ حمّام های قدیم آتش خانه ای داشت که در زیرِ خزانۀ آبِ گرم بر پا می شد . و سوختِ آن ، مدفوع چهارپایان و دیگر موادِ سوختی بود . همیشه در آتش خانۀ حمّام ، عده ای بودند که این مواد را به درونِ آتش می ریختند و آتش را گرم و فروزان نگاه می داشتند . این شغل از پَست ترین مشاغلِ اجتماعی آن دوران محسوب می شد . زیرا کارگرِ آتش خانه دائماََ در میانِ کثافت و نجاست کار می کرد . مولانا در این تمثیل دنیا را به آتش خانۀ حمّام تشبیه کرده و دنیا پرستان را به تونیان و کارگرانِ آتش خانه . و مقصود اینست که دنیا پرستان و شهوت گرایان با تمامِ وجود در جهتِ عمرانِ دنیای خود می کوشند . امّا نسبت به دنیای الهی و اخلاقی بیگانه اند طبیعی است که بر اثرِ سعی و تلاش اینان روابط و مناسباتی در زمینۀ اقتصادی و امرارِ معاشِ جامعه برقرار می شود . آنکه فقط برای ارضای شهواتِ خود می کوشد
اندر ایشان حرص بنهاده خدا / تا بُوَد گرمابه گرم و با نوا
خداوند از آنرو حرص و آز را در نهادِ دنیا پرستان قرار داده که گرمابۀ تقوی و طاعت همیشه گرم و با رونق باشد . [ اهلِ تقوی وقتی که حالِ زارِ دنیا پرستان را مشاهده می کنند از دنیا و مافیها رُخ برمی تابند و به تقوی و طاعتِ بیشتری روی می کنند و اینست که حمّامِ تقوی و ریاضت و عبادتشان همواره گرم و پُر رونق می مانَد . مشابه است با مضمون حکایت واعظی که بَدکاران را دعا می کرد .
ترکِ این تُون گوی و ، در گرمابه ران / ترکِ تُون را عینِ آن گرمابه دان
گُلخَن را رها کن و به درونِ گرمابه برو و تو باید ترک گفتنِ آتش خانه را عینِ رفتن به گرمابه بدانی . [ یعنی هنگامی که از آلودگیهای دنیوی اجتناب کنی پاک و مطهر می شوی و گویی که قدم به گرمابه نهاده ای . ]
هر که در تُون است ، او چون خادم است / مر وَرا که صابر است و حازم است
هر کس که در آتش خانۀ حمّامِ دنیا کار می کند . در واقع به کسی خدمت می کند که شکیبا و محتاط است . [ آن کس که برای عمرانِ دنیا و ارضای شهوات خود می کوشد . به کسی خدمت می کند که نسبت به دنیا و شهوات صابر و مُتّقی است . ]
هر که در حمّام شد ، سیمایِ او / هست پیدا در رُخِ زیبایِ او
هر کسی که به درونِ حمّام رود . آثارِ پاکی و نظافت بر چهرۀ زیبای او آشکار می شود . [ یعنی هر کس که به مقامِ تقوی و عبادت خالص و به دور از رنگ و ریا و مَکسَب و دکان نایل شود . آثار و علائمِ علوِّ روحی او در ظاهرش نمایان می شود . چنانکه در قسمتی از آیه 29 سورۀ فتح می فرماید : « … علامت و نشانِ ایشان ناشی از سجده و طاعتی است که در رخسارشان نمایان است » ]
تونیان را نیز سیما آشکار / از لباس و ، از دُخان و ، از غبار
همینطور کارگران آتش خانۀ حمّام نیز نشانه ها و علائمی دارند که از لباس و دود و گرد و غبار چهره شان آشکار است . [ تیرگی روحی دنیا پرستان و شهوت گرایان نیز در رخسار و اطوار و احوالِ آنان نمایان می شود . چنانکه که در آیه 41 سورۀ الرحمن آمده است « تبهکاران به نشانه هاشان شناخته شوند … » ]
ور نبینی رُوش ، بُویش را بگیر / بُو عصا آمد برای هر ضَریر
اگر نمی بینی که رخسارۀ اهلِ دنیا به غبار شهوت و دودِ غفلت آلوده شده ، لااقل بویش را استشمام کن . بو برای هر آدمِ نابینا راهنماست . [ «بو» در تعابیر مولانا ، مطلقِ «اثر» است . بو ، حاکی از استدلال و پی بردن از اثر به مؤثّر است ( شرح بیت 2928 دفتر دوّم ) هر یک از اعمال و افعالِ آدمی ، احوال و آثاری خاص دارد که جوهر و ماهیّت آن را نشان می دهد و آدم های آگاه و روشن بین می توانند از این طریق به خلوص و یا ریای کسی واقف شوند ( شرح بیت 165 دفتر سوم ) اکبر آبادی می گوید : « بو گرفتن » عبارت از آن است که در وقتِ صحبت با مردم متوجه باطن خود شود و ملاحظه نماید که کدام حالت عراض شده ، هر حالتی که عارض شد . بازتابِ روحی آن شخص است که با وی صحبت داشته لیکن این امر برای هر کسی میسّر نمی شود مگر برای کسی که بغایتِ صفا رسیده باشد ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر چهارم ، ص 10 ) ]
ور نداری بو ، در آرَش در سخن / از حدیثِ نو بدان رازِ کهن
و اگر از آثار و علائم ، نمی توانی به جوهرِ اعمالِ او پی ببری . او را به ایرادِ سخن وادار کن تا به مصداقِ « از کوزه همان برون تراود که در اوست » از طریقِ کلامِ تازۀ او ، رازِ دیرین و کهنۀ او را دریابی . [ زیرا هر کس چیزی را دوست داشته باشد از آن بسیار یاد می کند چرا که زبان ، ترجمانِ قلب است ( المنهج القوی ، دفتر چهارم ، ص 39 ) ]
پس بگوید تُونیی صاحب ذَهَب / بیست سَلّه چِرک بردم تا به شب
آن کس که در گُلخَن دنیا کار می کند و ثروتمند شده است می گوید : من تا به شب بیست سبد چِرک و کثافت بُرده ام . ( سَلّه = سبد ، زنبیل ) [ اهلِ دنیا که طلا و نقره بسیار اندوخته اند و به این زخارف دنیوی می بالند در واقع همچون تونیان اند که چرک و ناپاکی اندوخته اند . قرآن کریم بارها تکاثر و تفاخر به زخارفِ دنیوی را نکوهیده است . ]
حِرصِ تو چون آتش است اندر جهان / باز کرده هر زبانه صد دهان
ای دنیا پرست ، حرص و آز تو در این جهان مانندِ آتشی است که هر زبانه اش صد دهان گشوده است تا تو را ببلعد .
پیشِ عقل این زر چو سِرگین ناخوش است / گر چه چون سِرگین فروغِ آتش است
در نظرِ عقلِ معاد و یا در نظرِ انسانِ کامل که دارای عقلِ معاد است . طلا و ثروت مانندِ سِرگین ، ناخوشایند است . اگر چه مانندِ سرگین باعثِ شعله ور شدن آتش می شود . [ مولانا در ابیاتِ پیشین گفت که میل به دنیا و شهواتِ نفسانی مانندِ گُلخَنِ حمّام است . همانطور که سرگین و فضولات ، موجبِ گرمی حمّام می شود و مردم ، خود را در آن پاک و نظیف می سازند ، اموال و امیالِ دنیوی نیز به منزلۀ سرگین است . نیکلسون می گوید : « دنیاداری ، هر چند که به کارِ افروختن آتش زهد و پارسایی هم آید نفرت انگیز است ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر چهارم ، ص 1427 ) ]
آفتابی که دَم از آتش زند / چِرکِ تر را لایقِ آتش کند
آفتاب که مانندِ آتش ، دارای حرارت و سوزندگی است . سرگینِ نمناک را نیز می خشکاند و آمادۀ شعله ور شدن می کند .
آفتاب ، آن سنگ را هم کرد زر / تا به تُونِ حرص افتد صد شَرَر
آفتاب سنگ های معدن را به کانِ طلا تبدیل می کند تا به آتش خانۀ حرصِ آدمی ، صد نوع شعله افتد . [ زیرا اوال و زخارفِ دنیوی باعثِ اشتعالِ حرص و آزِ آدمی شود ، چنانکه سرگین باعثِ شعله ور شدن آتشِ تُون گردد . ]
آنکه گوید : مال گِرد آورده ام / چیست ؟ یعنی چِرکِ چندین بُرده ام
آن کس که می گوید : من مال و ثروتی جمع کرده ام . معنی این حرف چیست ؟ در واقع یعنی من چرک و کثافت بسیاری جمع کرده ام .
این سخن گر چه که رُسوایی فزاست / در میانِ تُونیان ، زین ، فخرهاست
اگر چه این حرف در نزدِ مردم مایۀ رسوایی و سرشکستگی است امّا در میانِ کارگرانِ آتش خانۀ حمّام ، سرگین جمع کردن ، موجب فخر و مباهاتِ بسیاری است .
که تو شش سَلّه کشیدی تا به شب / من کشیدم بیست سَلّه بی کُرَب
وقتی که تُونیان در آخرِ شب دورِ هم جمع می شوند با افتخار به یکدیگر می گویند : اگر تو از صبح تا شب شش سبد سرگین حمل کرده ای . من بی آنکه احساسِ خستگی کنم بیست سبد سرگین حمل کرده ام . پس مقامِ من از تو بالاتر است .
آن که در تُون زاد و ، پاکی را ندید / بویِ مُشک آرَد بر او رنجی پدید
آن کس که در گلخنِ چرکینِ این دنیا زاده می شود و هیچ وقت پاکی را ندیده است . بوی خوش و حیات بخشِ مُشک ، او را ناراحت می کند . [ کسی که بینِ جمعی دنیاپرست و مال اندوز چشم به جهان می گشاید و رنگِ تقوی و پاکی را نبیند رایحه دل انگیزِ پرهیزگاری او را به رنج افکنَد . حکایتی که در بخش بعد آمده در بسطِ این معناست . ]
دکلمه مثال دنیا چون گلخن حمام و تقوی چون حمام
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات