شنیدن دقوقی در نماز افغان کشتی در حال غرق را | شرح و تفسیر

شنیدن دقوقی در نماز افغان کشتی در حال غرق را | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شنیدن دقوقی در نماز افغان کشتی در حال غرق را | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2176 تا 2207

نام حکایت : حکایت دقوقی و کراماتش

بخش : 5 از 7 ( شنیدن دقوقی در نماز افغان کشتی در حال غرق را )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت دقوقی و کراماتش

دقوقی ، عارفی بلند مرتبه و با کمال بود و پیوسته در سیر و سفر ، کم می شد که دو روز را در یک محل سر کند . در تقوی و وارستگی ، گوی سبقت از همگان ربوده بود و در اظهار نظر ، صائب بود و راست رأی . امّا با این همه ، در جستجویِ اولیای خاصِ خدا بود و در این طریق ، طلبی آتشین داشت . از اینرو سالیانی چند در پهنۀ زمین می گشت تا به مطلوبِ خود رسد . و حتی گاه می شد که برهنه پا و جامه دران قدم بر خارستان ها و سنگلاخ ها می نهاد و با گرمی تام و اشتیاقِ تمام همه جا را می جُست . باشد که اولیای خاصِ خدا نقابِ غیبت از رخسار برگیرند و بدو رُخ بنمایند . سرانجام پس از سال ها تحملِ رنج و مشقّت و سختی و مرارت به ساحلی می رسد و با منظره ای بس شگفت انگیز روبرو می شود . در اینجا بهتر است ماجرا را از زبانِ خودِ تو بشنویم …

متن کامل « حکایت دقوقی و کراماتش » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار شنیدن دقوقی در نماز افغان کشتی در حال غرق را

ابیات 2176 الی 2207

2176) آن دقوقی در امامت کرد ساز / اندر آن ساحل درآمد در نماز

2177) و آن جماعت در پیِ او در قیام / اینت زیبا قوم و ، بگزیده امام

2178) ناگهان چشمش سوی دریا فتاد / چون شنید از سویِ دریا داد داد

2179) در میانِ موج دید او کشتیی / در قضا و در بلا و زشتیی

2180) هم شب و ، هم ادبر و ، هم موجِ عظیم / این سه تاریکی و ، از غرقابِ بیم

2181) تندبادی همچو عزراییل خاست / موج ها آشوفت اندر چپّ و راست

2182) اهلِ کشتی از مَهابت کاسته / نعرۀ واویل ها برخاسته

2183) دست ها در نوحه بر سر می زدند / کافر و مُلحِد همه مُخلِص شدند

2184) با خدا با صد تضرّع آن زمان / عهدها و نذرها کرده به جان

2185) سر برهنه در سجود ، آنها که هیچ / رویشان قبله ندید از پیچ پیچ

2186) گفته که بی فایده ست این بندگی / آن زمان دیده در آن صد زندگی

2187) از همه اومید بُبریده تمام / دوستان و خال و عم ، بابا و مام

2188) زاهد و فاسق شد آن دَم ، مُتّقی / همچو در هنگامِ جان کندن ، شَقی

2189) نی ز چپشان چاره بود و ، نی ز راست / حیله ها چون مُرد ، هنگامِ دعاست

2190) در دعا ایشان و در زاریّ و آه / بر فلک ز ایشان شده دودِ سیاه

2191) دیو آن دَم از عداوت بَین بَین / بانگ زد ای سگ پرستان عِلّتَین

2192) مرگ و جَسک ، ای اهلِ انکار و نفاق / عاقبت خواهد بُدن این اتفاق

2193) چشمتان تر باشد از بعدِ خلاص / که شوید از بهرِ شهوت دیوِ خاص

2194) یادتان ناید که روزی در خطر / دستتان بگرفت یزدان از قَدَر

2195) این همی آمد ندا از دیو ، لیک / این سخن را نشنود جز گوشِ نیک

2196) راست فرموده ست با ما مصطفی / قطب و شاهنشاه و دریای صفا

2197) کانچه جاهل دید خواهد عاقبت / عاقلان بینند ز اوّل مرتبت

2198) کارها ز آغاز اگر غیب است و سِر / عاقل اوّل دید و ، آخِر آن مُصِر

2199) اوّلش پوشیده باشد و آخِر آن / عاقل و جاهل ببیند در عیان

2200) گر نبینی واقعۀ غیب ای عَنود / حَزم را سیلاب کی اندر ربود ؟

2201) حزم چه بوَد ؟ بد گمانی در جهان / دَم به دَم بیند بلایِ ناگهان

2202) آن چنان که ناگهان شیری رسید / مرد را بربود و در بیشه کشید

2203) او چه اندیشد در آن بُردن ؟ ببین / تو همان اندیش ای استادِ دین

2204) می کشد شیرِ قضا در بیشه ها / جانِ ما مشغولِ کار و پیشه ها

2205) آن چنان کز فقر می ترسند خلق / زیرِ آبِ شور رفته تا به حلق

2206) گر بترسندی از آن فقر آفرین / گنج هاشان کشف گشتی در زمین

2207) جمله شان از خوفِ غم در عینِ غم / در پَیِ هستی فتاده در عدم

شرح و تفسیر شنیدن دقوقی در نماز افغان کشتی در حال غرق را

آن دقوقی در امامت کرد ساز / اندر آن ساحل درآمد در نماز


دقوقی برای پیشنمازی ، آماده شد و در آن ساحل به نماز ایستاد .

برخی از شارحان حادثه دریا و برخاستن طوفان و به خطر افتادن کشتی و ساکنان آن را چنین تأویل کرده اند : مراد از کشتی ، دقوقی است و مراد از ساکنان کشتی ، حواس و قوای جسمانی چرا که قوای روحانی از غرق شدن نمی ترسند بلکه خواهان غرق شدن در دریای احدیت اند . چون وقوقی به حضرت احدیت که موجبِ فنای بشریت است توجه داشت ، توجه وی به صورتِ نماز ، متمثّل شد بنابراین جسمِ او به صورت کشتی و قوای او به صورت ساکنان کشتی تمثّل یافت . و چون در آن حالت در آستانۀ فنای فی الله قرار گرفته بود . این حالتِ فنا به صورتِ غرق شدنِ کشتی در دریا نمودار شد و مراد از ساحل ، عالمِ مثال است ( شرح مثنوی ولی محمداکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 143 ) البته نیاز به این تأویلات نیست و اگر آن حادثه را حمل بر ظاهر کنیم هیچ خللی به مکاشفاتِ روحی دقوقی وارد نمی سازد .

و آن جماعت در پیِ او در قیام / اینت زیبا قوم و ، بگزیده امام


آن جمعِ هفت نفره اولیاء نیز در پشتِ سرِ دقوقی به نماز ایستادند . عجب جمعِ شکوهمند و عجب پیشنمازِ زُبده ای . [ اینت = این تو را ، هم برای تحسین می آید و هم برای تعجب ]

ناگهان چشمش سوی دریا فتاد / چون شنید از سویِ دریا داد داد


ناگهان چشمِ دقوقی به پهنۀ دریا افتاد زیرا از جانبِ دریا فریاد و فغانِ جمعی شنیده می شد که تقاضای کمک داشتند .

در میانِ موج دید او کشتیی / در قضا و در بلا و زشتیی


دقوقی در میانِ امواج ، کشتی ای دید که دچارِ قضا و بلا و حادثه ناگواری شده بود .

هم شب و ، هم ادبر و ، هم موجِ عظیم / این سه تاریکی و ، از غرقابِ بیم


هم شب بود و هم هوا ابری بود و هم امواجِ عظیمی از سطحِ دریا برخاسته بود . بنابراین از یک طرف این سه تاریکی دست به دست هم داده بود و از سویی بیمِ غرق شدن کشتی نیز وجود داشت . [ آیه 40 سورۀ نور را تداعی می کند « یا همچون تاریکی هایی در دریای ژرف که فرو پوشدش موجی و از زَبَرِ آن موجی دیگر است و از زَبَرِ آن ، ابری گرانبار ، تاریکی های انباشته شده بر روی هم … » ]

تندبادی همچو عزراییل خاست / موج ها آشوفت اندر چپّ و راست


در این هنگام طوفانی هولناک برخاست که همچون عزراییل ، جان ستان بود و امواج را از چپ و راست بر هم می کوفت .

اهلِ کشتی از مَهابت کاسته / نعرۀ واویل ها برخاسته


ساکنان کشتی از بیم ، کاملاََ خود را باخته بودند و نعره های واویلا ، واویلای آنان به آسمان می رسید .

دست ها در نوحه بر سر می زدند / کافر و مُلحِد همه مُخلِص شدند


ساکنانِ کشتی حادثه دیده شیون کنان ، دست بر سَر می کوفتند و در آن معرکه ، کافران و بی دینان نیز خالصانه از خدا یاری می خواستند . [ از این بیت به بعد مضمون آیاتی از قرآن کریم را تداعی می کند . آیه 67 سورۀ عنکبوت و آیه 67 سورۀ اِسرا و آیه 22 و 23 سورۀ یونس « اوست خدایی که شما را در خشکی و دریا می بَرَد . تا اینکه به کشتی می نشینید و با موافق ، اهلِ کشتی را به ( به سوی مقصد ) حرکت می دهد و آنان شادمان ، ناگهان تندبادی می وزد و خیزاب ها از هر سو بر آنان می تازد و هلاکِ خود را حتمی می بینند . در این هنگام خدا را خالصانه می خوانند و عهد می کنند که اگر ما را نجات دهی حتماََ از سپاسگزاران خواهیم بود امّا هنگامی که آنها را می رهانیم ( دوباره ) در زمین به ستم می پردازند … » چرا که عالبِ آدمیان در هنگامِ گرفتاری ، خدا را یاد می کنند و در موقعِ نعمت و راحت از او غافل می شوند . ]

با خدا با صد تضرّع آن زمان / عهدها و نذرها کرده به جان


در آن لحظاتِ پر خوف و خطر ، با شیون و زاری ، با خدا عهدها می بستند و نذرها کی کردند .

سر برهنه در سجود ، آنها که هیچ / رویشان قبله ندید از پیچ پیچ


جملگی آنان با سری برهنه به سجده افتادند در حالی که تا آن لحظه بر اثرِ مشغلۀ دنیوی حتّی برای یکبار هم که شده رو به قبله نکرده بودند . [ پیچ پیچ = تو در تو ، پر پیچ و خم ، گرفتاری و مشغله ، منظور اشتغال به گرفتاری های دنیوی است ]

گفته که بی فایده ست این بندگی / آن زمان دیده در آن صد زندگی


آنان تا پیش از این حادثه هولناک به تمسخر می گفتند : عبادت خدا اصلاََ فایده ای ندارد امّا به هنگامِ گرفتار شدن در چنگالِ بلا ، در عبادت و نیایش حق ، صد نوع زندگی و بقا می دیدند . [ برخی گفته اند : حق فرموده است که این بندگی در حینِ بلا بی فایده است . ولی شما گمان دارید که در آن ، صد نوع زندگی است ( ارمغان مثنوی ، ص 100 ) ]

از همه اومید بُبریده تمام / دوستان و خال و عم ، بابا و مام


آنان از همه کس قطعِ امید کرده بودند یعنی نه در فکرِ دوستان خود بودند و نه در فکر دایی و عمو و پدر و مادر خود .

زاهد و فاسق شد آن دَم ، مُتّقی / همچو در هنگامِ جان کندن ، شَقی


در آن لحظاتِ مرگبار ، آدم های فاسق و تباهکار ، پرهیزگار شده بودند . چنانکه بدکاران به هنگامِ جان دادن پرهزگار می شوند .

نی ز چپشان چاره بود و ، نی ز راست / حیله ها چون مُرد ، هنگامِ دعاست


برای ساکنانِ کشتی ، هیچ چاره ای از هیچ طرفی وجود نداشت . زیرا وقتی که تدبیرها و حیله ها به نتیجه ای نینجامید هنگامِ دعا کردن فرا می رسد .

در دعا ایشان و در زاریّ و آه / بر فلک ز ایشان شده دودِ سیاه


آن حادثه دیدگان ، جملگی از صمیمِ دل به دعا و شیون و آه پرداختند بطوری که دودِ سیاه آه و شیونشان به آسمان می رسید .

دیو آن دَم از عداوت بَین بَین / بانگ زد ای سگ پرستان عِلّتَین


در آن لحظه ، شیطان از روی دشمنی پیش رفت و به شیون کنندگان گفت : ای سگ پرستان یعنی ای کسانی که هوای نَفسِ خود را معبود خود کرده اید . دور شوید که شما دو گونه بیماری دارید . [ قسمتی از ایه 23 سورۀ جاثیه را تداعی می کند « آیا دیدی آن را که هوای نَفسِ خود را معبودِ خود ساخت … » آن دو بیماری گویا به غفلت و عصیان آنان اشاره دارد ]

بَین بَین = میانه نیک و بد ، میانه کوتاه و بلند ، میانه سخت و نرم ، میانه سبک و سنگین و متردد شدن میان دو جیز ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ، ج 2 ، ص 226 ) با توجه به این معنی شاید منظور این باشد که شیطان ، طبقِ خاصیّتِ مُتلوّنِ خود به اقتضای شرایط حرف می زند . گاه علیه حق و گاه بر لهِ حق . به اصطلاح دو پهلو حرف می زند .

مرگ و جَسک ، ای اهلِ انکار و نفاق / عاقبت خواهد بُدن این اتفاق


ای منکران و منافقان ، مرگ و آزار بر شما باد . این اتفاق بالاخره رخ خواهد داد . [ این اتفاق ، کدام اتفاق است ؟ آیا شیطان برای تضعیفِ روحیه اهلِ کشتی به آنان می گوید : بالاخره کشتی غرق خواهد شد . یا منظور از «اتفاق» خلاصی آنان از ورطه دریا و بازگشتِ دوباره به غفلت و عصیان است و یا مرگِ محتوم که همه را گرفتار خواهد کرد ؟ چه دیر و چه زود . ظاهراََ هر سه وجه محتمل است / جَسک = رنج و بلا و پریشانی ]

چشمتان تر باشد از بعدِ خلاص / که شوید از بهرِ شهوت دیوِ خاص


چه فایده از این گریه ها که اگر خلاص شوید به سبب غلبۀ شهوت هر کدام به شیطانی خاص مبدّل خواهید شد ( ارمغان مثنوی ، ص 100 ) [ وجه دیگر مصراع اول : آیا پس از رهایی از ورطۀ خطر ، چشمانتان باز از توبه و استغفار ، اشک آلود می ماند ؟ یا اکنون چشمانتان اشک آلود است امّا بعد از خلاصی ، چنین حالتی ندارید ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 836 ) و یا ، بعد از خلاصی ، از حق غافل و کور خواهید شد و در معاصی و شهوات خواهید افتاد و به علّتِ این دو امر ، تا آخر عمرتان خواهید گریست ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 160 ) ]

یادتان ناید که روزی در خطر / دستتان بگرفت یزدان از قَدَر


دیگر یادتان نمی آید که روزی ، گرفتار خطر بودید و خداوند دستِ شما را در تنگنا گرفت و نجاتتان داد . [ قَدَر = یکی از معانی آن تنگ کردن است چنانکه در آیه 30 سورۀ اِسرا به همین معنی آمده . این بیت ظاهراََ بدان نظر دارد ]

این همی آمد ندا از دیو ، لیک / این سخن را نشنود جز گوشِ نیک


این ندا همچنان از سوی شیطان برمی خاست امّا این سخن را هر گوشی نمی توانست بشنود بلکه فقط گوش های شنوا آن را می شنید .

راست فرموده ست با ما مصطفی / قطب و شاهنشاه و دریای صفا


حضرت محمد (ص) که قطب و شاهِ انبیاء و اولیاء و دریای صفاست به ما سخنِ راستی فرمود که :

کانچه جاهل دید خواهد عاقبت / عاقلان بینند ز اوّل مرتبت


هر انچه را که آدمِ نادان در پایانِ هر کار می بیند ، همان را خردمند در آغاز می بیند . [ مناسب است با این فرمایش امیر مؤمنان (ع) « آغازِ رأی خردمند ، پایانِ رأی نادان است » ( احادیث مثنوی ، ص 86 ) ]

کارها ز آغاز اگر غیب است و سِر / عاقل اوّل دید و ، آخِر آن مُصِر


عاقبتِ کارها اگر چه از ابتدا ، پوشیده و مستور است . با این حال شخصِ خردمند ، عاقبتِ کارها را از ابتدا می بیند . [ مُصِر = اصرار کننده ، در اینجا منظور اصرار کننده بر گناه و لغزش است ]

اوّلش پوشیده باشد و آخِر آن / عاقل و جاهل ببیند در عیان


نتیجه کارها ، در آغاز پوشیده و نامعلوم است . امّا بالاخره آن امور پنهان ، آشکار می شود و خردمند و نابخرد آشکارا می بینند .

گر نبینی واقعۀ غیب ای عَنود / حَزم را سیلاب کی اندر ربود ؟


ای ستیزه گر اگر وقایع پوشیده را قبل از وقوع نمی توانی ببینی ، احتیاط و دوراندیشی را کی سیلاب بُرده است ؟ یعنی دوراندیشیِ تو را که از تو نگرفته اند .

حزم چه بوَد ؟ بد گمانی در جهان / دَم به دَم بیند بلایِ ناگهان


احتیاط و دوراندیشی چیست ؟ سوء ظن داشتن نسبت به امور دنیا و دَم به دَم بلایی ناگهانی دیدن . [ زیرا نسبت به این دنیا ، حُسنِ ظَن داشتن و اینجا را جایگاه امن و امان دانستن ، کارِ آدم های ظاهربین است . دوراندیشان ، محتاطانه با دنیا برخورد می کنند . ]

تصوّراتِ مردِ حازم


آن چنان که ناگهان شیری رسید / مرد را بربود و در بیشه کشید


برای مثال ، فرض کنید شیری ناگهان از راه می رسد و شخصی را می گیرد و با خود درونِ جنگل می برد .

او چه اندیشد در آن بُردن ؟ ببین / تو همان اندیش ای استادِ دین


ای استادِ دین ، ببین آن کسی که اسیرِ پنجه های مرگبار و دندان های جان ستان شیرِ مهاجم شده و آن شیر دارد او را کشان کشان با خود به درونِ جنگل می برد . در چه فکری است ؟ تو نیز اکنون در همان اندیشه باش . [ آیا آن شحص در چنین موقعیت هولناک در فکر توسعۀ اموال و املاکِ خویش است و یا در اندیشه فلان معامله سودآور ؟ آیا او در این مهلکه در فکر حلِ غوامض فلسفی و کلامی است و یا کشف قوانین تازه طبیعت ؟ قهراََ در هیچ یک از این اندیشه ها نیست بلکه فقط به فکر جانِ خود است . پس ای انسان حالِ تو باید همسانِ حالِ او باشد یعنی همواره باید خود را مقهورِ پنجۀ قضای الهی بدانی . ]

می کشد شیرِ قضا در بیشه ها / جانِ ما مشغولِ کار و پیشه ها


حال که این مقدمه را دانستی اینک بدان که شیرِ قضا و قدر نیز ما را به سوی جنگلِ مرگ و فنا کشان کشان می برد در حالی که نَفسِ ما سرگرم کارها و مشاغل دنیوی است .

آن چنان کز فقر می ترسند خلق / زیرِ آبِ شور رفته تا به حلق


مردم دنیا چنان از فقر و تنگدستی می هراسند که تا خِرخِره زیر آبِ شور رفته اند . [ آب شور = مراد کسب و کار و اموال و ارزاقِ بی شمار است ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 841 ) ]

گر بترسندی از آن فقر آفرین / گنج هاشان کشف گشتی در زمین


اگر مردم دنیا همانطور که از فقر می ترسند از خدایی که فقر را آفریده می ترسیدند . قطعاََ گنج ها و دفینه های زمینی برای آنان عیان می شد . [ مناسب است با آیه 96 سورۀ اعراف « اگر اهلِ شهرها ایمان ارند و پروا پیشه سازند . هر آینه ( درهای ) برکات آسمان و زمین را به رویشان بگشاییم » ]

جمله شان از خوفِ غم در عینِ غم / در پَیِ هستی فتاده در عدم


همۀ مردم از بیمِ اندوه به اندوه دچارند و به خاطر وجود موهوم و مجازی دنیا ( که نیست هست نماست ، از حق محروم مانده اند ) راه نیستی و هلاک درمی نوردند .

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه شنیدن دقوقی در نماز افغان کشتی در حال غرق را

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟