شرح و تفسیر قصه باد که در عهد هود قوم عاد را هلاک کرد در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر قصه باد که در عهد هود قوم عاد را هلاک کرد
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 854 تا 868
نام حکایت : پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود
بخش : 6 از 7
یکی دیگر از شاهان جهود در صدد برآمد تا مسیحیت و مسیحیان را بطور کامل نابود کند از اینرو آتشی عظیم فراهم ساخت و در کنار آن ، بتی برنهاد و فرمان داد تا همگان بر آن بت سجده آرند . هر کس که فرمان او را اطاعت می کرد از کام آتش می جست و الا در آتش می خست . ماموران شاه بیدادگر ، زنی عیسوی را همراه طفل خردسالش آوردند . زن از سجده بر آن بت سر باز زد و آنها برای آنکه مادر را به این امر تسلیم سازند طفل را به کام آتش فرستادند . نزدیک بود که آن مادر برای نجات جگرگوشه اش …
متن کامل حکایت پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
854) هود گرد مومنان ، خطی کشید / نرم می شد باد ، کانجا می رسید
855) هر که بیرون بود ز آن خط ، جمله را / پاره پاره می سکست اندر هوا
856) همچنان شیبان راعی می کشید / گرد بر گرد رمه خطی پدید
857) چون به جمعه می شد او وقت نماز / تا نیارد گرگ ، آنجا ترک تاز
858) هیچ گرگی در نرفتی اندر آن / گوسفندی هم نگشتی ز آن نشان
859) باد حرص گرگ و حرص گوسفند / دایره مرد خدا را بود ، بند
860) هم چنین باد اجل با عارفان / نرم و خوش ، همچون نسیم یوسفان
861) آتش ، ابراهیم را دندان نزد / چون گزیده حق بود ، چونش گزد ؟
862) ز آتش ، شهوت نسوزد اهل دین / باقیان را برده تا قعر زمین
863) موج دریا ، چون به امر حق بتاخت / اهل موسی را ز قبطی واشناخت
864) خاک ، قارون را چو فرمان در رسید / با زر و تختش به قعر خود کشید
865) آب و گل چون از دم عیسی چرید / بال و پر بگشاد ، مرغی شد ، پرید
866) هست تسبیحت ، بخار آب و گل / مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
867) کوه طور از نور موسی شد به رقص / صوفی کامل شد و رست او ز نقص
868) چه عجب گر کوه ، صوفی شد عزیز / جسم موسی از کلوخی بود نیز
هود گرد مومنان ، خطی کشید / نرم می شد باد ، کانجا می رسید
هود پیامبر ، پیرامون مومنان خطی می کشید و همین که باد سرکش بدانجا می رسید سست و آرام می شد .
– هود (ع) بر قبیله عاد مبعوث شد . نام این پیامبر بارها در قرآن کریم ذکر شده است . یازدهمین سوره قرآنی نیز به نام اوست . عرفا و صوفیه ، هود را مظهر توحید ذاتی و اسمایی می دانند . مولانا در این بخش می خواهد بگوید که جمادات نیز شعور دارند و شعور فرع بر حیات است . پس آنها هم دارای حیات اند و هم دارای قوه ادراک .
هر که بیرون بود ز آن خط ، جمله را / پاره پاره می سکست اندر هوا
این باد هرآنچه را که بیرون آن خط قرار داشت پاره پاره و متلاشی می کرد . [ می سکست به معنی می شکست ، می گسست . ]
همچنان شیبان راعی می کشید / گرد بر گرد رمه خطی پدید
شیبان راعی (چوپان) هم گرداگرد گوسفندان خود خطی می کشید .
– شیبان راعی با کنیه ابو محمد یکی از زهاد و پارسایان راستین و صاحب کرامت قرن سوم هجری بود که بر کوههای لبنان چوپانی می کرد بدین مناسبت بدو راعی می گفتند . وی اهل دمشق بود و از یاران سفیان نوری . کرامت مشهور او که مولانا نیز در این ابیات بدان اشاره کرده است این بود که هر گاه برای اقامه نماز جمعه به شهر می رفت . گرد گوسفندانش خطی می گشید به گونه ای که نه گوسفندان از آن خط خارج می شدند و نه گرگ و سایر درندگان می توانستند داخل خط شوند و بر گوسفندان یورش آورند . مولانا با اشاره به این روایت ، می خواهد بگوید که اهل الله هم در امور تکوینی تصرف دارند و هم در امور روحی و اخلاقی . بطوریکه هرگاه کسی تحت تربیت آنان قرار گیرد از جمیع گزندهای روحی و اخلاقی مصون ماند .
چون به جمعه می شد او وقت نماز / تا نیارد گرگ ، آنجا ترک تاز
هر وقت شیبان راعی برای اقامه نماز جمعه به شهر می رفت برای حفاظت از گوسفندانش در برابر حمله گرگ ، خطی به دور گوسفندانش می کشید . [ اصحاب افسون نیز برای تمرکز و جمعیت خاطر ، دور خود دایره ای می کشند و در آن به ذکر و فکر می پردازند و بدان دایره مندل گویند . ]
هیچ گرگی در نرفتی اندر آن / گوسفندی هم نگشتی ز آن نشان
هیچ گرگی به درون آن خط وارد نمی شد و هیچ گوسفندی نیز از آن خط خارج نمی شد .
باد حرص گرگ و حرص گوسفند / دایره مرد خدا را بود ، بند
مولانا از اینجا به بعد به نکات عارفانه منتقل می شود و لزوم پناه جستن به اهل الله را جهت رهایی از اوصاف نا پسند مورد تاکید قرار می دهد و می گوید : همانگونه که شیبان راعی با کشیدن خطی توانست بر غریزه تهاجمی گرگ و بر حرص گوسفندان در چریدن اراضی مختلف غالب آید . اهل الله نیز می توانند جلوی وزش طوفان حرص آدمی را بگیرند . یعنی همانطور که اولیاء الله می توانند در امور تکوینی تصرف کنند . می توانند پدیده های روحی و اخلاقی انسانها را نیز تحت تصرف خود قرار دهند . پس هر کس به ظل ارشاد و عنایت اهل الله درآید و تحت تربیت آنان قرار گیرد اوصاف بهیمی و صفات مذموم از قبیل حرص و شهوت بر او غالب نیاید .
هم چنین باد اجل با عارفان / نرم و خوش ، همچون نسیم یوسفان
باد اجل و مرگ نیز نسبت به عارفان ، همانند باد سرکشی که برای یاران مومن هود (ع) ، نرم و نسیم گونه می شد ، نرم و لطیف می گردد و بوی دلاویز زیبارویان را می دهد . [ منظور این است که مرگ برای غیر مومنان و ناصالحان ، زشت و مهیب است اما برای مومنان و صالحان ، زیبا و دلنشین . چنانکه در حدیث آمده است ” مرگ نسبت به مومن ، دسته گلی است خوش بو ” و مولانا در بیت 3434 دفتر سوم می فرماید . مرگ هر یک ای پسر ، همرنگ اوست / پیش دشمن ، دشمن و بر دوست ، دوست .
آتش ، ابراهیم را دندان نزد / چون گزیده حق بود ، چونش گزد ؟
مثلا آتش نمرودیان به ابراهیم (ع) هیچ آسیبی نرساند زیرا او برگزیده و مقبول درگاه حضرت حق بود . آتش چگونه می توانست بدو زیانی وارد آورد . [ این بیت استدلالی تمثیلی است و مولانا می خواهد مطلبی را اثبات کن که پیشتر بدان پرداخته است و آن اینکه فعل و تاثیر موجودات از طبع آنها نیست بلکه منوط به مشیت الهی است زیرا اگر سوزاندن از لوازم ذاتی آتش بود ، می بایست ابراهیم را بسوزاند چرا که خاصیت ذاتی تخلف پذیر نیست . توضیح بیشتر در شرح بیت 547 همین دفتر . ]
ز آتش شهوت ، نسوزد اهل دین / باقیان را برده تا قعر زمین
اهل حقیقی دین هیچگاه از آتش شهوت نمی سوزند در حالیکه همان آتش غیر اهل ایمان را به ژرفای زمین فرو برد و پست و ذلیلشان کند .
موج دریا ، چون به امر حق بتاخت / اهل موسی را ز قبطی واشناخت
برای مثال ، موج دریا و خیزاب خروشان بحر ، وقتی که به خروش آمد یاران موسی را از قبطیان بازشناخت و موسویان را نجات داد و فرعونیان را به هلاکت افکند . [ این بیت نیز استدلال تمثیلی است و بر اساس مفاد بیت 861 همین بخش . به روایت قرآن کریم ( آیه 90 از سوره یونس و آیه 50 از سوره بقره ) موسی و بنی اسرائیل از دریا گذشتند و فرعون و فرعونیان به دنبال آنها در دریا غرق شدند . پس آب دریا دو فعل متناقض نسبت به این دو گروه انجام داد . در حالیکه اگر خاصیت ذاتی دریا غرق کردن بود می بایست هر دو گروه را در خود غرق کند . ]
– قبطی مفرد کلمه قبط است و آن نام قدیم مردم مصر است . و بعضی معتقدند که قبط ، معرف لفظ مصر است . آن سان که از تاریخ بر می آید کیش آنان ستاره پرستی بوده است . آنان ستاره ها را صاحب اراده و تدبیر می شمردند و جهان را تحت تاثیر و تصرف آنها می دانستند و همین طور خدایان خود ، که زنده می کنند و می میرانند و روزی می دهند و باران می آورند .
خاک ، قارون را چو فرمان در رسید / با زر و تختش به قعر خود کشید
مثال دیگر ، همین که فرمان الهی در رسید ، زمین قارون را با گنجینه های سیمین و زرینش به قعر خود کشید و هلاکش کرد . در حالیکه زمین در نظر عامه مردم عنصری جامد و فاقد روح و شعور است . [ نام قارون ، چهار مرتبه در قرآن کریم آمده است . ( آیه 76 تا 82 سورۀ قصص ) قارون از قوم موسی (ع) بود و گویا نخستین کیمیاگر بوده است ( مسعودی و ابن ندیم بر این باور بوده اند ) و در نتیجه به مال و مکنتی هنگفت دست یافت . و هر چه قوم موسی (ع) از او خواستند که از این ثروت سرشار به نیازمندان کمک کند . امتناع ورزید و با کبر و غرور مدعی شد که این همه ثروت را از راه دانش خود بدست آورده است . سرانجام این مرد پر نخوت به کام زمین در شد . ]
آب و گل چون از دم عیسی چرید / بال و پر بگشاد ، مرغی شد ، پرید
مثال دیگر ، آب و گل همینکه از دم حضرت عیسی (ع) برخوردار شد بال و پر باز کرد و به صورت پرنده ای درآمد و پرواز کرد . [ اشاره به آیه 110 از سوره مائده قرآن کریم است که می فرماید : یاد آر هنگامی را که از گل ، صورت پرنده ای ساختی و به امر من در آن بدمیدی و آن صورت ، پرنده ای شد و به پرواز در آمد .]
هست تسبیحت بخار آب و گل / مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
مثال دیگر ، تسبیح و ذکر تو ، بخاری از آب و گل است یعنی نفس تو به گاه نیایش حق ، بخاری است که از کالبد مادی تو می خیزد و چون این نفس با دم صداقت قلبی همراه می شود به پرنده ای بهشتی مبدل می گردد . [ این بیت نیز استدالی تمثیلی است بر اثبات اینکه فعل و مشیت الهی است که ایجاد می کند والا مگر ممکن است که از نفس ذاکر ، مرغ خلق شود . ]
کوه طور از نور موسی شد به رقص / صوفی کامل شد و رست او ز نقص
مثال دیگر ، کوه طور از نور موسی به رقص درآمد و صوفی کاملی شد زیرا جسم موسی هم آب و گلی بیش نبود .
– منظور از نور موسی این است که خداوند با تجلی جلالیه خود موسی را منور کرد و انعکاس نور موسی بر کوه طور ، آن را به رقص و چالاکی درآورد و مولانا این حالت را به حالت وجد صوفیه به هنگام سماع تشبیه کرده است .
چه عجب گر کوه ، صوفی شد عزیز / جسم موسی از کلوخی بود نیز
عجب مدار که کوه ، صوفی ارجمند و کاملی شد زیرا جسم موسی هم آب و گلی بیش نبود .
دکلمه قصه باد که در عهد هود قوم عاد را هلاک کرد
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات