شرح و تفسیر غزل شماره 94 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 94 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 94 دیوان سعدی شیرازی
1) خورشید زیر سایۀ زلفِ چو شامِ اوست / طوبی غلام قدّ صنوبر خرام اوست
2) آن قامت است ؟ نی ، به حقیقت قیامت است / زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
3) بر مرگ ، دل خوش است در این واقعه مرا / کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
4) بوی بهار می دمدم یا نسیم صبح ؟ / باد بهشت می گذرد یا پیام اوست ؟
5) دل عشوه می فروخت که من مرغ زیرکم / اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
6) بیچاره مانده ام همه روزی به دام او / وِ اینک فتاده ام به غریبی که کام اوست
7) هر لحظه در بَرم دل از اندیشه خون شود / تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست ؟
خورشید زیر سایۀ زلفِ چو شامِ اوست / طوبی غلام قدّ صنوبر خرام اوست
معشوق در زیر سایۀ گیسوان شبگون خویش ، چهرۀ تابان خود را نهان کرده است و یا مهر فلک هم مغلوب زلف اوست . قامت خوش خرام او از طوبی هم کشیده تر است . [ شام = شب / صنوبر = درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادب فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / صنوبر خرام = آن که خرامیدن او مانند صنوبر است در حرکت به چپ و راست ]
طوبی = درخت طوبا ، نام دیگر بهشت و یا درختی است در بهشت که شاخ و برگ آن تمام باغ عدن را می پوشاند . اصل آن در سرای رسول خدا (ص) و یا علی بن ابی طالب (ع) است و در سرای هر مؤمنی شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبو از آن حاصل آید و چون بهشتیان میوۀ آن درخت آرزو کنند ، شاخه سر فرود آرد تا میوه بازکنند . در حدیث است که عیسی (ع) به خداوند گفت : پروردگارا طوبی چیست ؟ خداوند فرمود : درختی است در بهشت که من آن را کاشته ام ، بر سراسر بهشت سایه افکنده ، ریشۀ آن از رضوان و آبش از تسنیم . در امالی شیخ صدوق حدیث دیگری است که می گوید در بهشت درختی است که از بالایش جامه برآید و از پایینش اسبان پَردار با زین و مهار که نه سرگین کنند و نه ادرار . اولیای خدا بر آن سوار شوند و در بهشت هر جا که خواهند پرواز کنند . صوفیان طوبی را به معنی طیب وقت و حال خوش گرفته اند . طوبی و سدرة المنتهی و زیتونه را هم یکی می دانند که نام های بسیار دارد .
آن قامت است ؟ نی ، به حقیقت قیامت است / زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
آیا آن قد و قامت معشوق است ؟ نه ، در حقیقت آشوبی است که به پای خاسته است . زیرا هنگامی که او قیام می کند ، رستاخیز من فرا می رسد . [ قیامت = رستخیز ، محشر ]
بر مرگ ، دل خوش است در این واقعه مرا / کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
دل من در این رویداد به مرگ خشنود است ، زیرا آب حیاتی که مرا زنده می کند ، در لبان چون یاقوت او قرار دارد . [ واقعه = بلا و مصیبت / یاقوت = سنگی است قیمتی به رنگ های مختلف که گران بهاترین آن سرخ رنگ است / یاقوت فام = یاقوت رنگ ، سرخ رنگ ]
_ چشمۀ حیات = آب حیوان ، آب زندگی ، آب خضر ، در غزلیان سعدی همۀ این ترکیبات بکار رفته است . به عقیدۀ قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هر کس از آن چشمه بنوشد عمر جاودانی خواهد یافت .
در اساطیر آمده است که ذوالقرنین که بنابر باوری قدیمی همان اسکندر مقدونی است . برای یافتن آن چشمه به ظلمات رفت . امّا نتوانست بدان دست یابد ، ولی خضر پیغمبر که وزیر و پسرخالۀ او بود به همراه الیاس نبی آن چشمه را یافتند و از آبش نوشیدند و عمر جاودان پیدا کردند . این افسانه ، علّت مضامین بسیار در اشعار فارسی شده است . در اصطلاح صوفیان گاهی کنایه شده است از سرچشمۀ عشق و محبّت که هر کس از آن بچشد هرگز معدوم و فانی نشود و نیز اشارت به دهان معشوق و گاهی به معنی سخنان پیر و مرشد است که به سالک حیات ابدی می بخشد .
بوی بهار می دمدم یا نسیم صبح ؟ / باد بهشت می گذرد یا پیام اوست ؟
آیا اینکه می وزد نسیم صبحگاهی یا بوی خوش بهاری است ؟ و اینکه می گذرد پیام دلدار است یا نسیم بهشت ؟ [ دمیدن = وزیدن / بهار = شکوفه های تازه و نورُسته ، گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ]
دل عشوه می فروخت که من مرغ زیرکم / اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
دل با ناز می گفت : که من همانند پرنده ای هوشیارم . ولی اکنون در دام زلف او اسیر مانده است . [ عشوه فروختن = کنایه از ناز و کرشمه به کار بردن ، فریفتن ]
بیچاره مانده ام همه روزی به دام او / وِ اینک فتاده ام به غریبی که کام اوست
تمام روزها در دام او اسیر مانده ام و کاری از من ساخته نیست ، امّا اکنون به غم غربت دچار شده ام و این چیزی است که او می خواست . [ کام = مراد و آرزو ]
هر لحظه در بَرم دل از اندیشه خون شود / تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست ؟
دل هر لحظه در سینه ام از این فکر خون می شود که معشوقی که سعدی بدو دلباخته و حلقۀ غلامی او را به گوش کرده ، خود حلقه به گوش کیست ؟ [ بَر = سینه ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار