غزل شماره 73 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 73 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 73 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 73 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 11

1) دیده از دیدار خوبان بر گرفتن مشکل است / هر که ما را این نصیحت می کند بی حاصل است

2) یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دل است / بامدادان روی او دیدن صباح مُقبِل است

3) آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان / چون مَلَک محبوس در زندان چاه بابل است

4) پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی / باز می گویم که هر دعوی که کردم باطل است

5) زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتل است / چون ز دست دوست می گیری ، شفای عاجل است

6) من قدم بیرون نمی یارم نهاد از کوی دوست / دوستان ، معذور داریدم که پایم در گِل است

7) باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان / ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقل است

8) آن که می گوید نظر در صورت خوبان خطاست / او همین صورت همی بیند ، ز معنی غافل است

9) ساربان ، آهسته ران کآرام جان در محمِل است / چارپایان بار بر پشتند و ، ما را بر دل است

10) گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست / همچنانش در میان جانِ شیرین منزل است

11) سعدی ، آسان است با هر کس گرفتن دوستی / لیک چون پیوند شد ، خو باز کردن مشکل است

شرح و تفسیر غزل شماره 73 دیوان سعدی شیرازی

دیده از دیدار خوبان بر گرفتن مشکل است / هر که ما را این نصیحت می کند بی حاصل است


چشم از چهرۀ زیبارویان برداشتن دشوار است و هر کس به ما پند می دهد که چشم از زیبارویان برداریم ، کارش بی فایده است . [ دیدار = صورت / خوبان = جمع خوب به معنی زیبارویان / بی حاصل = بی فایده ، بی نتیجه ]

یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دل است / بامدادان روی او دیدن صباح مُقبِل است


اگر از یار زیبا هزاران دلتنگی و غم و اندوه در دلت باشد ، وقتی در بامداد روی او را ببینی ، آن صبح برای تو سعادتمندانه است . [ بامدادان = وقت بامداد ، به هنگام صبح / صباح = صبح ، بامداد / مقبل = خوش اقبال ، سعادتمند ، نیک ]

آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان / چون مَلَک محبوس در زندان چاه بابل است


آن محبوب کسی است که دل عاشقان درمانده در چاه زنخدانش چنان اسیر گشته که هاروت و ماروت در چاه بابل محبوس مانده اند . [ زنخدان = چانه / مصراع دوم اشاره به داستان هاروت و ماروت است . ]

_ هاروت و ماروت = نام دو فرشته است که به جهت سرزنش آدمیان به گناه ، در چاه بابل عذاب می شوند . بنابر اغلب روایات اسلامی ، پس از آفرینش آدم ، فرشتگان سبب تقرّب و بزهکاری آدمی را از حق تعالی جویا شدند ، خطاب رسید که سبب بزهکاری آدمی شهوت است و علّت عصمت شما عدم شهوت و به همین جهت ایشان را پاداش بیش دهیم . فرشتگان نیز مدّعی منزلت آدمی شدند و از میان خویش سه تن به نامهای عزا ، عزایا ، عزازیل را برگزیدند تا بر صورت آدمیان به زمین آیند . خداوند ایشان را از چند چیز نهی فرمود : شرک ، قتل نَفس ، زنا و باده نوشی ، عزازیل پوزش خواست و دو تای دیگر که هاروت و مادروت لقب یافتند ، به وظیفۀ خویش مشغول شدند و میان مردم حکم می کردند . تا اینکه زنی را با شوی خود خصومت افتاد . نام این زن به تازی زهره و به پارسی بیدخت و به عبری اناهید بود . ( تفسیر قرآن پاک ، به اهتمام علی رواقی ، 58 ) حکم به پیش ایشان آوردند . هر کدام جدا جدا بر او دل باختند و با وی قرار گذاشتند که میان او و شویش حکم کنند و هر دو به یک وعده گاه آمدند . در آن ساعت که هر دو پیش زن بنشستند ، ایزدتعالی فرمان داد تا درهای آسمان گشاده شد و فرشتگان آسمان فرونگریستند و برگزیدگان خود را مشغول باده نوشی و زنا دیدند . از آن روز باز فرشتگان شفیع مؤمنان گشتند . این زن دعایی برخواند و به قدرت اسم اعظم که از ایشان آموخته بود ، بر آسمان شد . ایزدتعالی او را مسخ گردانید و او را به ستارۀ زهره یا ربّ النّوع عشق ، جمال ، عیش ، عشرت و شادی و طرب مبدّل گشت (لغت نامه) . هاروت و ماروت پس از گناه ، در بابل ماندند و به مردم سِحر و جادو آموختند . راجع به عذاب آنان برخی معتقدند که این دو را در چاهی واژگون آویخته اند تا روز قیامت . اصل این قصّه بابلی است . ( اعلام قرآن ، 632 ) .

پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی / باز می گویم که هر دعوی که کردم باطل است


قبل از عاشق شدن ، من ادّعای تقوا و پاکی داشتم ، امّا اینک می گویم که تمام ادّعاهای پیشینم باطل است . [ دعوی = ادّعا ، لاف و گزاف ]

زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتل است / چون ز دست دوست می گیری ، شفای عاجل است


زهر اگر چه به اعتقاد خردمندان کُشنده است . امّا اگر آن را از دست یار بگیری ، درمانی سریع است . [ دوست = معشوق / عاجل = سریع و زود ]

من قدم بیرون نمی یارم نهاد از کوی دوست / دوستان ، معذور داریدم که پایم در گِل است


من نمی توانم از کوی دوست قدم بیرون گذارم . ای یاران ، عذر مرا بپذیرید ، زیرا پایم در گِل کوی دوست فرو رفته و حیران و گرفتار گشته ام و به همین دلیل قادر به ترک آنجا نیستم . [ یارستن = توانستن / پای در گِل بودن = کنایه از سرگشته وو گرفتار بودن ]

باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان / ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقل است


بگذار همۀ خردمندان مرا دیوانه تلقّی کنند ، زیرا نمی توانم برای اینکه مرا عاقل بدانند از عشق جانان دست بردارم . ( عاشق بودن و دیوانه قلمداد شدن بهتر از این است که ترک عشق کنم و عاقل تصوّر گردم . )

آن که می گوید نظر در صورت خوبان خطاست / او همین صورت همی بیند ، ز معنی غافل است


کسی که ادّعا می کند نگاه به چهرۀ زیبارویان اشتباه و نادرست است ، ظاهر را دیده و از باطن و حقیقت معنای زیبایی آگاهی ندارد . [ نظر = نگاه / خوبان = زیبارویان / صورت = ظاهر / معنی = باطن و حقیقت ]

ساربان ، آهسته ران کآرام جان در محمِل است / چارپایان بار بر پشتند و ، ما را بر دل است


ای ساربان ، کاروان را به آرامی به حرکت درآور ، زیرا یار آرام بخش جان ما در کجاوه بر پشت چهارپایانی است که از لطافت بار خویش بی خبرند . امّا بار سنگین عشق او بر دوش دل ما نهاده شده و تحمّل آن برای ما آسان نیست . [ ساربان = ( «سار» به معنی شتر است و «بان» پسوند محافظت و نگه داری است) ،  کاروان سالار ، کسی که پیشاپیش شتران حرکت می کند و آنها را هدایت می کند / محمل = کجاوه ، هودج / بار بر دل بودن = کنایه از رنج و ناراحتی و اندوه داشتن ]

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست / همچنانش در میان جانِ شیرین منزل است


اگر میان ما و دوست به اندازۀ صد مرحله جدایی وجود داشته باشد ، باز هم جایگاه او در میان جان شیرین ماست . [ منزل = توقّفگاه موقّت کاروان ، محل فرود آمدن و اقامت که همیشگی نیست ، مرحله و قسمت ، در اصطلاح تصوّف به مراحل سلوک گفته می شود که بعضی آنها را به هزار رسانیده اند و خواجه عبدالله انصاری در صد منزل خلاصه کرده است ]

سعدی ، آسان است با هر کس گرفتن دوستی / لیک چون پیوند شد ، خو باز کردن مشکل است


ای سعدی ، دوست شدن با هر کس آسان است ، امّا هنگامی که پیمان دوستی بسته شد ، ترک موأنست و دست از دوست شستن دشوار است . [ لیک = امّا ، ولی / خو باز کردن = ترک عادت کردن ]

شرح و تفسیر غزل 72                     شرح و تفسیر غزل 74

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 73 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟