شرح و تفسیر غزل شماره 74 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 74 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 74 دیوان سعدی شیرازی
1) شراب از دست خوبان سلسبیل است / وگر خود خون مِی خواران سبیل است
2) نمی دانم رُطَب را چاشنی چیست ؟ / همی بینم که خرما بر نخیل است
3) نه وسمه ست آن ، به دلبندی خضیب است / نه سرمه ست آن ، به جادویی کحیل است
4) سرانگشتان صاحب دل فریبش / نه در حنّا که در خون قتیل است
5) الا ای کاروان ، مَحمل برانید / که ما را بند بر پای رحیل است
6) هر آن شب در فراق روی لیلی / که بر مجنون رود ، لیلی طویل است
7) کمندش می دواند پای مشتاق / بیابان را نپرسد چند میل است
8) چو مور افتان و خیزان رفت باید / وگر خود ره به زیر پای پیل است
9) حبیب آنجا که دستی برفشانَد / محبّ ار سر نیفشاند بخیل است
10) ز ما گر طاعت آید ، شرمساریم / وز ایشان گر قبیح آید ، جمیل است
11) بدیل دوستان گیرند و یاران / ولیکن شاهد ما بی بدیل است
12) سخن بیرون مگوی از عشق ، سعدی / سخن عشق است و دیگر قال و قیل است
شراب از دست خوبان سلسبیل است / وگر خود خون مِی خواران سبیل است
اگز زیبارویان شراب دهند ، مثل آب چشمۀ بهشتی است ، حتّی اگر برای نوشیدنش خون نوشندگان آن رایگان باشد و ریخته شود . آن شراب به جان می ارزد . [ خوبان = زیبارویان / سلسبیل = نام چشمه ای است در بهشت (آیه 18 سورۀ انسان) / سبیل = راه و طریق / سبیل بودن = رایگان بودن ]
نمی دانم رُطَب را چاشنی چیست ؟ / همی بینم که خرما بر نخیل است
من مزۀ رطب (لب شیرین یار) را نمی دانم ، فقط می بینم که آن لبان شیرین بر بلندای نخل قامت او قرار دارد و دست یافتن بر آن دشوار است . [ رطب = خرمای تر و تازه / چاشنی = مزه / نخیل = نخل و درخت خرما / خرما بر نخیل بودن = کنایه از دور از دسترس بودن ]
نه وسمه ست آن ، به دلبندی خضیب است / نه سرمه ست آن ، به جادویی کحیل است
آن چیزی که ابروان را بدان آراسته ای وسمه نیست . بلکه خضابی است که بدان دل می بری و آنچه بر چشمان کشیده ای سرمه نیست ، بلکه چشمان سرمه کشیده و فریبندۀ توست . [ وسمه = رنگ سیاه است که زنان ابرو را با آن رنگ کنند . برخی گویند که نوعی از حناست و آن را حنای سیاه می گویند / دلبندی = دلبری و دلکشی / خضیب = خضاب ، رنگ کردن با حنا و گلگونه / سرمه = مادّه ای است سیاه رنگ که سبب ازدیاد نور چشم و زیبایی است ، توتیا / کحیل = چشم سرمه کشیده ، مکحول ]
سرانگشتان صاحب دل فریبش / نه در حنّا که در خون قتیل است
آن سرانگشتانی که دل از کف صاحبدلان می رباید ، به حنا آراسته نیست بلکه با خون کشتگان سرخ شده است . [ حنا = گیاهی که دارای برگ معروفی است که بدآن رنگ کنند ]
الا ای کاروان ، مَحمل برانید / که ما را بند بر پای رحیل است
هان ای کاروانیان ، کجاوۀ یار را به حرکت درآورید ، زیرا بند ما بر پای کوچ و رفتن کاروان بسته شده است . چون ما کشیده می شویم پس محمل را هم برانید تا از وی جدا نمانیم . [ الا = هان / محمل = کجاوه ، هودج / رحیل = کوچ و رفتن ]
هر آن شب در فراق روی لِیلی / که بر مجنون رود ، لَیلی طویل است
هر شبی که در جدایی از روی لیلی بر مجنون بگذرد ، شب درازی خواهد بود . [ لَیلی = شبی ]
_ لیلی و مجنون = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت . در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربّانی و الوهیت و مجنون مظهر روحِ ناآرامِ بشری که بر اثر دردها و رنج ها ی جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجویِ وصالِ حق به وادی عشق درافتاده و می خواهد به مقامِ قربِ حضرتِ لایزال واصل شود اما بدین مقام نمی رسد ، مگر آن روزی که از قفسِ تن رها شود . از داستان عشقِ لیلی و مجنون شاید بیش از هر داستانِ عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است . ادب غنایی فارسی و ترکی مملوّ است از داستان این دو دلداده که سرآغاز آن تقریباََ از « لیلی و مجنونِ نظامی گنجوی » است . این اثر بعدها موردِ توجه و تقلید شعرای متعدد قرار گرفته است . ( فرهنگ اساطیر )
کمندش می دواند پای مشتاق / بیابان را نپرسد چند میل است
کمند معشوق پای عاشق را به بند کشیده و می دواند . دلدادۀ شیفته فقط به دنبال معشوق می رود و نمی پرسد که مسافت بیابان چند میل است . [ مشتاق = عاشق و شیفته / میل = واحد مسافت ، مناره و نشانه ای که در راه می گذاشتند تا کاروانیان راه خود را گم نکنند . هر سه میل برابر با یک فرسخ بوده است (لغت نامه) ]
چو مور افتان و خیزان رفت باید / وگر خود ره به زیر پای پیل است
در راه معشوق باید مثل مور ، افتان و خیزان ره سپرد ، هر چند این راه بر زیر پای و احتمال خطرِ در هم نوردیده شدن ، وجود داشته باشد . [ افتان و خیزان = کنایه از به سختی راه رفتن است ]
حبیب آنجا که دستی برفشانَد / محبّ ار سر نیفشاند بخیل است
در جایی که دوست اشارتی کند ، اگر عاشق جان نثار نکند ، بخل ورزیده است . [ حبیب = معشوق ، محبوب / دست برفشاندن = با دست اشاره کردن / محبّ = عاشق ، دوستدار / سرفشاندن = سر دادن و نثار کردن ]
ز ما گر طاعت آید ، شرمساریم / وز ایشان گر قبیح آید ، جمیل است
اگر ما سر بر خط فرمان خوبان داشته باشیم . از عمل خویش شرمساریم . امّا اگر خوبان کار ناروایی انجام دهند ، آن را زیبا و پسندیده می دانیم . [ طاعت = اطاعت و فرمانبرداری / قبیح = کار زشت / جمیل = زیبا و پسندیده ]
بدیل دوستان گیرند و یاران / ولیکن شاهد ما بی بدیل است
برای دوستان و یاران بدلی می توان در نظر گرفت ، امّا محبوب زیبای ما نظیری ندارد و بی همتاست . [ بدیل = مثل و مانند ]
سخن بیرون مگوی از عشق ، سعدی / سخن عشق است و دیگر قال و قیل است
ای سعدی ، جز سخن عشق سخنی به میان میاور ، زیرا سخن فقط سخن عشق است و سخنان دیگر سر و صدا و هیاهویی بیش نیست . [ قیل و قال = سر و صدا و هیاهو ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار