شرح و تفسیر سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود

شرح و تفسیر سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2103 تا 2123

نام حکایت : انکار موسی بر مناجات شبان

بخش : 12 از 13

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

روزی حضرت موسی (ع) به چوپانی برخورد کرد که با زبانی ساده و بی پیرایه خدا را یاد می کرد . مثلاََ می گفت : ای خدا ، تو کجا هستی که من نوکری تو را کنم . موزه ات را رفو کنم و شانه بر گیسوانت کشم . شپش های جامه ات را بِکُشم و از شیر گوسفندان به تو غذا دهم . دستان و پاهایت را نوازش کنم و جایِ خوابِ تو را پاک و پاکیزه کنم . و از این جملات و تعابیر بسیار گفت . تا آنکه حضرت موسی (ع) برآشفت و او را نکوهش کرد . چوپان نیز دل شکسته و غمین راهِ بیابان در پیش گرفت و

متن کامل حکایت انکار موسی بر مناجات شبان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 2103 الی 2123

2103) آن حکیمی گفت : دیدم در تکی / می دویدی زاغ با یک ، لکلکی

2104) در عجب ماندم ، بجُستم حالشان / تا چه قدرِ مُشترک یابم نشان

2105) چون شدم نزدیک ، من حیران و دَنگ / خود بدبدم هر دو آن بودند لَنگ

2106) خاصه شهبازی که او عرشی بُوَد / با یکی جُغدی که او فرشی بُوَد

2107) آن یکی خورشیدِ عِلّیین بُوَد / وین دگر خُفاش کز سِجّین بُوَد

2108) آن یکی نوری ، ز هر عیبی بَری / وین یکی کوری ، گدایِ هر دری

2109) آن یکی ماهی که بر پروین زند / وین یکی کِرمی که بر سرگین زند

2110) آن یکی یوسف رُخی ، عیسی نَفَس / وین یکی گرگی و ، یا خَر با جَرَس

2111) آن یکی پَرّان شده در لامکان / وین یکی در کاهدان ، همچون سگان

2112) با زبانِ معنوی ، گُل با جُعل / این همی گوید که ای گَنده بَغَل

2113) گر گریزانی ز گُلشن بی گُمان / هست آن نفرت کمالِ گُلسِتان

2114) غیرتِ من بر سَرِ تو دُور باش / می زند کای خَس ، از اینجا دُور باش

2115) ور بیامیزی تو با من ای دَنی / این گمان آید که از کانِ منی

2116) بلبلان را جای می زیبد چَمَن / مَر جُعل را در چَمین خوشتر وطن

2117) حق مرا چون از پلیدی پاک داشت / چون سزد بر من پلیدی را گماشت ؟

2118) یک رگم زیشان بُد و آن را بُرید / در من آن بَد رگ کجا خواهد رسید ؟

2119) یک نشانِ آدم آن بود از ازل / که ملائک سَر نهندش از محل

2120) یک نشانِ دیگر آنکه آن بِلیس / نَنهَدش سَر که مَنَم شاه و ، رَئیس

2121) لیک اگر ابلیس هم ساجد شدی / او نبودی آدم ، او غیری بُدی

2122) هم سجودِ هر مَلَک ، میزانِ اوست / هم جُحودِ آن عدّو ، برهانِ اوست

2123) هم گواهِ اوست اقرارِ مَلَک / هم گواهِ اوست کُفرانِ سَگک

شرح و تفسیر سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود

فرزانه ای دانا گفت : روزی در بیابان زاغی را دیدم که با لکلکی همراه است ، شگفت زده شدم و با خود گفتم از چه رو این دو همراه و همدوش یکدیگر شده اند ؟ چه وجه اشتراکی میان آن دو وجود دارد ؟ به هر حال در اطراف این مسئله به جستجو پرداختم و وقتی نزدیک آن دو رسیدم . دیدم پای هر دوی آنها لَنگ است .

مأخذ : روایتی است که استاد فروزانفر از متن عربی احیاء العلوم ، ج 2 ، ص ص 112 ، نقل کرده ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 66 ) که خلاصۀ ترجمۀ فارسی آن این است : ملک بن دینار گوید : آدمیان نیز همچون پرندگان اند . دو پرنده ، همپرواز نمی شوند ، مگر آنکه پیوندی میانِ آنها باشد . روزی کلاغی را دیدم که با کبوتری همراه شده ، شگفت زده شدم و با خود گفتم : چگونه است که این دو با اینکه همجنس و هم شکل نیستند ، همبسته و همراه یکدیگرند ؟ وقتی که آن دو به پرواز درآمدند دیدم که هر دوی آنها لَنگ اند .

نتیجه : مولانا در این حکاین نیز مسئله تقارن و تجانس را طرح کرده است . او می گوید : اگر موجودی برتر با موجودی فروتر همدش و همراه شود قطعاََ از وجهی با هم نقطۀ مشترک پیدا کرده اند . اگر پرندۀ روحِ انسان علیل و شکسته شود با فرومایگان که طبعی زمینی دارند دمساز خواهد شد .

آن حکیمی گفت : دیدم در تکی / می دویدی زاغ با یک ، لکلکی


حکیمی چنین حکایت کرد : در بیابانی دیدم که لکلکی با زاغی همراه شده است .

در عجب ماندم ، بجُستم حالشان / تا چه قدرِ مُشترک یابم نشان


از این صحنه شگفت زده شدم و به جستجو در حال و وضعیت آن دو پرداختم تا نشانه ای از آن قدر مشترک و علّتِ همراهی و مصاحبت آن دو پیدا کنم .

چون شدم نزدیک ، من حیران و دَنگ / خود بدبدم هر دو آن بودند لَنگ


وقتی که من با حیرت و مَنگی به آنان نزدیک شدم . دیدم که هر دوی آنها لَنگ هستند . یعنی شکسته بال بودند و نمی توانستند پرواز کنند .

خاصه شهبازی که او عرشی بُوَد / با یکی جُغدی که او فرشی بُوَد


مخصوصاََ شاهبازی که در اوجِ آسمان به پرواز درمی آید . با جغدی همراه شده که جایگاهش زمین است . [ عرشی = آسمانی / فرشی = زمینی ]

آن یکی خورشیدِ عِلّیین بُوَد / وین دگر خُفاش کز سِجّین بُوَد


آن یکی آفتابی است از جهانِ برین و آن دیگری خفاشی است از چاهِ دوزخ . [ مقایسه ای است تمثیلی از اهلِ حق و اهلِ هوی . سِجّین = شرح بیت 640 دفتر اول / عَلّیین = شرح بیت 641 دفتر اول ]

آن یکی نوری ، ز هر عیبی بَری / وین یکی کوری ، گدایِ هر دری


آن یکی نوری است که از هر عیب و نقصی عاری و منزّه است و این یکی نابینایی است که در هر خانه ای گدایی می کند .

آن یکی ماهی که بر پروین زند / وین یکی کِرمی که بر سرگین زند


آن یکی در مَثَل مانند ماهی است که بالاتر از ثریّا قرار دارد و این یکی همانند کِرمی است که در پِشکل فرو رفته است . [ پروین = شرح بیت 3992 دفتر اوّل ]

آن یکی یوسف رُخی ، عیسی نَفَس / وین یکی گرگی و ، یا خَر با جَرَس


آن یکی در مَثَل مانند حضرت یوسف (ع) زیبا رخسار و عیسی دَم است و این یکی مانند گرگ و یا خری است که بر گردن زنگوله دارد . [ عیسی نَفَس = عیسی دَم ، شرح بیت 794 دفتر اوّل ]

آن یکی پَرّان شده در لامکان / وین یکی در کاهدان ، همچون سگان


آن یکی در عالَمِ بی مکان و نامحدودِ جان پرواز می کند و این یکی مانند سگ ها در کاهدان می ماند .

با زبانِ معنوی ، گُل با جُعل / این همی گوید که ای گَنده بَغَل


اگُل با زبان حال و معنا به «سرگین گردانک» می گوید : ای که زیرِ بغلت بوی بَد می دهد .

گر گریزانی ز گُلشن بی گُمان / هست آن نفرت کمالِ گُلسِتان


اگر تو از گلستان می گریزی و از آن نفرت داری . این گریز و نفرت ، مسلماََ دلیل بر این است که گلستان جای با کمالی است .

غیرتِ من بر سَرِ تو دُورباش / می زند کای خَس ، از اینجا دُور باش


غیرت من بر سرِ تو مانند چوبی است که در دست مأمورانِ حکومتی است و با زبان حال چنین می گوید : ای فرومایه از اینجا دور شو . [ دُورباش = در بیت اول ، نیزۀ دوشاخه داری چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیشِ شاهان می بردند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را به کنار کشند . ( معین ، ج 2 ، ص 1574 ) ]

ور بیامیزی تو با من ای دَنی / این گمان آید که از کانِ منی


ای فرومایه اگر تو با من درآمیزی و همنشین من شوی ، این گمان پیش می آید که تو نیز از اصل و گوهرِ من هستی .

بلبلان را جای می زیبد چَمَن / مَر جُعل را در چَمین خوشتر وطن


می سِزد که بلبلان در چمنزار زندگی کنند ولی خوشترین جا برای سرگین گردانک ، گَنداب است . [ چَمین = بول ، سرگین ، شاش ]

حق مرا چون از پلیدی پاک داشت / چون سزد بر من پلیدی را گماشت ؟


از آنرو که حق تعالی مرا از ناپاکی ، پاک و مطهّر کرد . پس چگونه ممکن است ناپاکی را به سوی من فرستد و آن را بر من گمارد ؟

یک رگم زیشان بُد و آن را بُرید / در من آن بَد رگ کجا خواهد رسید ؟


یک رَگِ من از آنان بود که حق تعالی آن را از من بُرید . آن ناسازگاری چگونه چگونه به من خواهد رسید ؟ [ ( بَدرگ = ناسازگار و خشمگین ) . انسانِ کامل که از نَفس و هوی پاک و مطهّر است . قبل از رسیدن به این مقام از حیثِ بشری و شکل ظاهر ، مقیّد به برخی از انگیزه های حسّی بوده که آن را نیز تحتِ ریاضت ها و تزکیه ها از خود دور داشته است . ]

یک نشانِ آدم آن بود از ازل / که ملائک سَر نهندش از محل


یکی از نشانه های آدم از ازل این بود که فرشتگان می بایست در برابر او به سجده روند .

یک نشانِ دیگر آنکه آن بِلیس / نَنهَدش سَر که مَنَم شاه و ، رَئیس


نشانِ دیگر آن بود که شیطان به او سجده نکرد و گفت : منم پادشاه و پیشوا .

لیک اگر ابلیس هم ساجد شدی / او نبودی آدم ، او غیری بُدی


تازه اگر ابلیس هم به حضرت آدم (ع) سجده می کرد . او دیگر آدم نبود . بلکه ماهیتی دیگر داشت . یعنی در اینصورت همسنخ ابلیس بود .

هم سجودِ هر مَلَک ، میزانِ اوست / هم جُحودِ آن عدّو ، برهانِ اوست


هم سجده کردن فرشتگان نشانِ فضل و برتری او بود . و هم ستیز و عنادِ ابلیس دلیلی بود بر حقانیت و صداقتِ او .

هم گواهِ اوست اقرارِ مَلَک / هم گواهِ اوست کُفرانِ سَگک


هم اقرار و اعترافِ فرشتگان ، گواهِ حقانیتِ اوست و هم ناسپاسی و انکارِ آن سگِ حقیر (ابلیس) گواهی بر فضیلت و برتری اوست .

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود

دکلمه سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟