شرح و تفسیر تملق کردن دیوانه و ترسیدن جالینوس در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر تملق کردن دیوانه و ترسیدن جالینوس
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2095 تا 2102
نام حکایت : انکار موسی بر مناجات شبان
بخش : 11 از 13
روزی حضرت موسی (ع) به چوپانی برخورد کرد که با زبانی ساده و بی پیرایه خدا را یاد می کرد . مثلاََ می گفت : ای خدا ، تو کجا هستی که من نوکری تو را کنم . موزه ات را رفو کنم و شانه بر گیسوانت کشم . شپش های جامه ات را بِکُشم و از شیر گوسفندان به تو غذا دهم . دستان و پاهایت را نوازش کنم و جایِ خوابِ تو را پاک و پاکیزه کنم . و از این جملات و تعابیر بسیار گفت . تا آنکه حضرت موسی (ع) برآشفت و او را نکوهش کرد . چوپان نیز دل شکسته و غمین راهِ بیابان در پیش گرفت و
متن کامل حکایت انکار موسی بر مناجات شبان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
2095) گفت جالینوس با اصحابِ خَود / مر مرا تا آن فلان دارو دهد
2096) پس بدو گفت آن یکی : ای ذُوفُنون / این دوا خواهند از بهرِ جُنون
2097) دُور از عقلِ تو ، این دیگر مگو / گفت : در من کرد یک دیوانه رُو
2098) ساعتی در رویِ من خوش بنگرید / چشمکم زد ، آستینِ من دُرید
2099) گر نه جنسیّت بُدی در من از او / کی رُخ آوردی به من آن زشت رُو
2100) گر نه دیدی جنسِ خود ، کی آمدی ؟ / کی به غیرِ جنس ، خود را بر زدی ؟
2101) چون دو کس بر هم زند ، بی هیچ شک / در میانشان هست قدرِ مشترک
2102) کی پَرد مرغی مگر با جنسِ خَود ؟ / صحبتِ ناجنس ، گور است و لَحَد
گفت جالینوس با اصحابِ خَود / مر مرا تا آن فلان دارو دهد
جالینوس حکیم به یاران خود گفت : یکی از شمافلان دارو را به من بدهد .
خلاصه حکایت : روزی جالینوس به یکی از شاگردان خود می گوید : برو فلان دارو را برای من بیاور تا خودم را معالجه کنم . او می گوید : ای استاد بزرگ ، آن دارو که مخصوصِ معالجه دیوانگان است و شایسته شما نیست . جالینوس می گوید : قضیّه این است که امروز با دیوانه ای روبرو شدم . ساعنی در من با شادمانی نگریست و به من چشمک زد و مزاح کرد . حالا با خود می اندیشم اگر میان من و او همخوانی و تجانسی نبود ، با من چنین رفتار دوستانه ای نمی کرد .
مأخذ حکایت : شنیدم که محمّد بن زکریای رازی همی آمد با قومی از شاگردانِ خویش ، دیوانه ای در پیشِ ایشان افتاد . در هیچکس ننگریست مگر در محمّ زکریا و در روی او نیک نگاه کرد و بخندید . محمّدرکریّا به خانه آمد و فرمود مطبوخِ اَفتیمون پختند و بخورد . شاگردان پرسیدند که چرا ای حکیم این مطبوخ همی خوری ؟ گفت : از بهرِ خندۀ آن دیوانه که تا وی از جملۀ سودای خویش جزوی در من ندید با من نخندید . ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 66 )
نتیجه : مصاحبت و همنشینی عموماََ میان افرادِ همگون برقرار می شود . افرادِ ناهمگون یکدیگر را دفع می کنند و هیچگونه همراهی و رفاقتی میان آنان حاکم نمی شود . پس هر گاه شریران به کسی اظهار تمایل و علاقه به برقراری روابط کردند باید اندیشناک شود و این مطلب را نزد خود بررسی کند که آیا تجانسی میانِ او و آنان وجود دارد یا موضوع چیز دیگری است به هر حال شخصیت فرد را می توان از دوستانش شناخت .
جالینوس = شرح بیت 24 دفتر اوّل .
پس بدو گفت آن یکی : ای ذُوفُنون / این دوا خواهند از بهرِ جُنون
پس یکی از اصحابش به او گفت : ای دانایِ هنرمند ، این دارو برای درمان دیوانگی است .
دُور از عقلِ تو ، این دیگر مگو / گفت : در من کرد یک دیوانه رُو
این سخن از عقل و خردمندی تو به دور است . دیگر چنین حرفی را مزن . جالینوس گفت : آخر امروز دیوانه ای به من روی آورد .
ساعتی در رویِ من خوش بنگرید / چشمکم زد ، آستینِ من دُرید
آن دیوانه لحظاتی به روی من با خوشحالی نگریست و به من چشمک زد و آستینم را پاره کرد . [ برخی به جای «درید» «کشید» آورده اند . ( شرح کبیر انقروی ، دفتر دوم ، جزو دوم ، ص 726 و شرح کفافی ، ج 2 ، ص 215 ) ]
گر نه جنسیّت بُدی در من از او / کی رُخ آوردی به من آن زشت رُو
اگر میان من و او همخوانی و تجانسی نبود . کی آن زشت صورت به من روی می آورد ؟
گر نه دیدی جنسِ خود ، کی آمدی ؟ / کی به غیرِ جنس ، خود را بر زدی ؟
اگر او تجانسی میان خود و من نمی دید کی به سراغ من می آمد ؟ و کی خود را قرین و همراه کسی می کرد که با او تجانسی ندارد ؟
چون دو کس بر هم زند ، بی هیچ شک / در میانشان هست قدرِ مشترک
وقتی که دو نفر قرین و همراه یکدیگر شوند . مسلماََ در میان آن دو نقاط مشترکی وجود دارد .
کی پَرد مرغی مگر با جنسِ خَود ؟ / صحبتِ ناجنس ، گور است و لَحَد
برای مثال ، چگونه ممکن است که پرنده ای با پرنده ای دیگر پرواز کند که همجنسِ او نباشد ؟ زیرا مصاحبت با ناجنس مانند گور و لحد است . یعنی دوستِ ناباب ، حیاتِ حقیقی را از آدمی سلب می کند و او را به مرتبۀ مُردگان تنزّل می دهد . در واقع شخصیّتِ او را نابود می کند . [ توضیح بیشتر در شرح ابیات 892 تا 896 دفتر اوّل آمده ]
دکلمه تملق کردن دیوانه و ترسیدن جالینوس
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات