شرح و تفسیر اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش

شرح و تفسیر اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3321 تا 3343

نام حکایت : مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنکه پرتو وحی بر او زد

بخش : 3 از 8

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

پیش از آنکه عثمان کاتبِ وحی شود . عبالله بن سعدبن ابی سرح این منصب را عهده دار بود . او هر وقت که کلمات وحی بر رسول خدا (ص) نازل می گشت و آن جانب آن کلمات مبارک را قرائت می فرمود . او عینِ آن را می نوشت . رفته رفته این کاتب ، دچار غرور و خود بینی شد و گمان بُرد که همه این کلمات عالیه در ضمیر او نیز نقش می بندد . با خود گفت : من با پیامبر (ص) چه فرقی دارم ؟ هم بر او وحی می رسد و هم بر من . سرانجام از درِ عناد و ستیز درآمد . اما از طرفِ رسول خدا (ص) ضربه ای بر روح او…

متن کامل حکایت مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنکه پرتو وحی بر او زد را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 3321 الی 3343

3321) همچو هاروت و چو ماروتِ شهیر / از بَطَر خوردند زهرآلود تیر

3322) اعتمادی بودشان بر قدسِ خویش / چیست بر شیر ، اعتمادِ گاومیش ؟

3323) گرچه او با شاخ ، صد چاره کند / شاخ شاخش شیرِ نَر پاره کند

3324) گر شود پُر شاخ همچون خارپشت / شیر خواهد گاو را ناچار کُشت

3325) گرچه صَرصَر بس درختان می کَنَد / هر گیاهی را مُنَضَّر می کند

3326) بر ضعیفیِ گیاه ، آن بادِ تند / رحم کرد ، ای دل تو از قوّت مَلُند

3327) تیشه را ز انبوهیِ شاخِ درخت / کی هراس آید ؟ بِبُرّد لَخت لَخت

3328) لیک بر برگی نکوبد خویش را / جز که بر نیشی نکوبد نیش را

3329) شُعله را ز انبوهیِ هیزم چه غم ؟ / کی رَمَد قصّاب ز انبوهی غنم ؟

3330) پیش معنی چیست صورت ؟ بس زبون / چرخ را معنیش می دارد نگون

3331) تو قیاس از چرخِ دولابی بگیر / گردشش از کیست ؟ آن عقلِ مُشیر

3332) گردشِ این قالبِ همچون سِپَر / هست از روحِ مُسَتَّر ای پسر

3333) گردش این باد از معنیِّ اوست / همچو چرخی ، کو اسیرِ آبِ جوست

3334) جَرّ و مَدّ و دَخل و خَرج این نَفَس / از که باشد جز ز جانِ پُر هوس ؟

3335) گاه جیمش می کند ، گه حا و دال / گاه صلحش می کُند ، گاهی جدال

3336) همچنین این باد را یزدانِ ما  / کرده بُد بر عاد ، همچو اژدها

3337) باز هم آن باد را بر مومنان / کرده بُد صلح و مراعات و امان

3338) گفت : اَلمعنیّ هُوَالله ، شیخِ دین /  بحرِ معنی های رب العالمین

3339) جمله اَطباقِ زمین و آسمان / همچو خاشاکی در آن بحرِ روان

3340) حمله ها و رقصِ خاشاک اندر آب / هم ز آب آمد به وقتِ اِضطراب

3341) چون که ساکن خواهدش کرد از مِرا / سویِ ساحل اَفکَنَد خاشاک را

3342) چون کَشَد از ساحلش در موج گاه / آن کُند با او که صَر صَر با گیاه

3343) این حدیث آخِر ندارد ، باز ران / جانبِ هاروت و ماروت ای جوان

شرح و تفسیر اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش

همچو هاروت و چو ماروتِ شهیر / از بَطَر خوردند زهرآلود تیر


مانند هاروت و ماروت که آوازه ای فراوان دارند و همه جا مشهورند . این دو نفر ، به خاطر اینکه دچار کِبر و غرور  شدند . آماج تیر زهرآلود قهر الهی واقع شدند . [ شهیر = مشهور و پرآوازه . بَطَر = خود بینی و تکبّر ] . توضیح در مورد هاروات و ماروت در شرح بیت 535 همین دفتر .

اعتمادی بودشان بر قدسِ خویش / چیست بر شیر ، اعتمادِ گاومیش ؟


هاروت و ماروت بر پاک و قداست خویش ، سخت اعتماد داشتند . اعتماد گاومیش بر شیر چه ارزشی دارد . [ مقصود از گاومیش ، مخلوقات هستند و منظور از شیر ، قضایِ مقدّر . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1213 ) ]

گرچه او با شاخ ، صد چاره کند / شاخ شاخش شیرِ نَر پاره کند


گرچه گاومیش با شاخش بسیاری از نیازهایش را برآورده می کند . ولی شیرِ نر ، آن شاخها را در هم می شکند . [ مردم اگرچه مانند گاومیش با شاخهای عقل و تدبیر برای رفعِ شیرِ قضا چاره جویی کنند و تا می توانند از خود محافظت کنند . باز شیر قضا آنها را مغلوب سازد . [ شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1213 ) ]

گر شود پُر شاخ همچون خارپشت / شیر خواهد گاو را ناچار کُشت


اگر گاومیش مثلا آنقدر پُر شاخ شود که نظیر خارپشت درآید . باز شیر او را خواهد کشت .

گرچه صَرصَر بس درختان می کَنَد / هر گیاهی را مُنَضَّر می کند


برای مثال ، اگرچه تندباد بسیاری از درختان را از ریشه برمی کَند ولی گیاهان را تر و تازه می سازد . [ مُنَضّر = تر و تازه ، شاداب . صرصر = از ماده صرّ به معنی محکم بستن چیزی است . از اینرو همیان پول را که محکم می بندند . صرّه گویند . صرصر به معنی تندباد و بادِ سردی است که پُر سر و صدا باشد . ( مجمع البیان ، ج 9 ، ص 188 ) ]

بر ضعیفیِ گیاه ، آن بادِ تند / رحم کرد ، ای دل تو از قوّت مَلُند


آن بادِ سرکش بر ناتوانی گیاه ، رحم کرد . اینک ای دل تو از قدرت و نیرومندی این قدر لاف مزن . [ از قوت مَلُند = از نیرومندی لاف نزن ]

تیشه را ز انبوهیِ شاخِ درخت / کی هراس آید ؟ بِبُرّد لَخت لَخت


تیشه از انبوهی شاخه های درخت چه بیم و هراسی دارد ؟ مسلماََ هیچ هراسی ندارد . زیرا شاخه های درخت را می بُرد و تکه تکه می کند . [ لَخت لَخت = پاره پاره ، جزءجزء ، تکه تکه ]

لیک بر برگی نکوبد خویش را / جز که بر نیشی نکوبد نیش را


ولی تیشه هرگز خود را به برگی ناتوان نمی کوبد . زیرا برای بریدن و کندن آن ساخته نشده است . تیشه نیشتر و تیزی خود را بر چیزهایی می کوبد که نیش دار باشند .

شُعله را ز انبوهیِ هیزم چه غم ؟ / کی رَمَد قصّاب ز انبوهی غنم ؟


برای مثال ، شعله آتش از انبوهی و فراوانی هیزم چه غمی دارد ؟ یقیناََ هیچ غمی ندارد و قصّاب از گلۀ گوسفندان کی فرار می کند ؟

پیش معنی چیست صورت ؟ بس زبون / چرخ را معنیش می دارد نگون


در نزدِ معنی ، صورت چه ارزشی دارد ؟ صورت ، هیچ است . آن معانی که بر چرخِ گردون قاهر است . صورت را تدبیر می کند و تحتِ تصرفِ خود در می آورد . [ در اینجا مولانا در قالب ایده آلیستی ظاهر نشده که واقعیات خارج از طرف ذهن را منکر شود . بلکه با این بیان می رساند که این جهان بدون وجودِ معنا ، کالبدی بی جان و فاقد حرکت و نشاط است ]

تو قیاس از چرخِ دولابی بگیر / گردشش از کیست ؟ آن عقلِ مُشیر


تو از چرخ چاه قیاس کن که با همه این عظمت و بزرگی ، حرکتش از کیست ؟ مسلماََ عقل و مدبری آن چرخ را می گرداند . [ تا اینجا گفته آمد که حرکت و نشاط جهان فرودین ، مبتنی بر جهان برین است . ( چرخِ دولابی = چرخِ چاه ، چرخی چوبین که با دوال و یا ریسمان ، آب از چاه می کشد . مُشیر = مشورت کننده ، در اینجا به معنی مدبّر است ) ]

گردشِ این قالبِ همچون سِپَر / هست از روحِ مُسَتَّر ای پسر


ای پسر معنوی ، گردش و حرکت جسم که همانند سپر ، روح را در پسِ خود نهان می دارد . ناشی از روح نهان است . [ ( مُسَتّر = پوشیده و در حجاب ) .  روح بسیط است و بسایط ، امور عقلی اند و در خارج وجود ندارند . ( مجمع البیان ، ج 9 ، ص 263 ) ]

گردش این باد از معنیِّ اوست / همچو چرخی ، کو اسیرِ آبِ جوست


گردش و وزش باد از معنای خودِ باد است . در نزد حکما مراد از معنای باد ، عقلِ فعال است که خدای تعالی به واسطه آن در وجود عناصر ، تصرف می کند . اما نزد اهلِ تحقیق ، خدای تعالی است که ملکوت هر چیز در دستِ ارادۀ اوست . پس ملکوت باد نیز در دستِ خداست . پس خدا در واقع معنا و منشأ اصلی باد است . برای مثال ، باد همانند چرخِ آسیاست که آن چرخ ، در تصرف جریان آب جویبار است . یعنی هر طور که آب در چرخ تصرف دارد . معنای باد نیز در باد آنگونه تصرف می کند . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1216 ) . یعنی باد نیز بستۀ مشیةالله است و از خود جنبشی ندارد .

جَرّ و مَدّ و دَخل و خَرج این نَفَس / از که باشد جز ز جانِ پُر هوس ؟


جرّ و مدّ و تصرفات این نَفَس یعنی دَم و بازدَم آدمی از کیست ؟ مسلماََ از جان است . جان نیز هر تصرف و حرکتی کند از ارادۀ الهی است .

گاه جیمش می کند ، گه حا و دال / گاه صلحش می کُند ، گاهی جدال


چنانکه این جان و روح است که آن نَفس را گاه به حرف جیم و گاه به حرف حا و گاه به حرف دال تبدیل می کند . گاه حرف صلح می شود و گاه حرف ستیز . [ در این بیت به مسئله وجود منبسط و یا به قولِ عُرفا نَفَسِ رحمانی اشارت شده است . حکما و عرفا وجود را به سه مرتبه تقسیم می کنند .

1- وجود به شرط لا : وجودی که متعلق به غیر نیست و مقیّد به قیدِ مخصوصی نیست و آن وجودی است که سزاوار مبدأ بودن همه موجودات است و آن را اصطلاحاََ وجود به شرط لا گویند . یعنی وجودی که به غیر ، تعلق و تقیّد نداشته باشد . یا به عبارتی دیگر ، وجودی باشد به شرط عدم تعیّنات امکانیه ، و اصطلاحاََ آن را وجودِ محض گویند . که مبدأ همه موجودات است .

2- وجود به شرط غیر : وجودی که متعلق به غیر است مانند عقول و نفوس و طبایع و اجرام و مواد .

3- وجود منبسط : که بر هیاکل ماهیّات و اعیان ثابتات ، منبسط و جاری است که آن را حکما ، وجود منبسط گویند و عرفا ، نَفَسِ رحمانی نامند . این وجود همان صادر اوّل است که آن را حق مخلوق هم می نامند . و آن ، اصلِ وجود عالَم است و پرتو و روشنی حق است که در همه موجودات و کائنات ، ساری و جاری است . و در هر یک به حسب خویش ، تجلّی دارد . بدین گونه که در عقل ، به صورت عقل ، تجلی کرده و در نَفس ، نَفس است و در جسم ، جسم و در جوهر ، جوهر و در عَرَض ، عَرَض و … که اصطلاحاََ آن را وجود لا به شرط گویند . عرفا آن را نَفَسِ رحمانی نامیده اند از آن جهت که شبیه به نَفَسِ انسان است . همانگونه که نَفَسِ انسان ، صوتی ساده است که در مقامِ ذاتِ خود ، متعیّن به هیچ تعیّنی از حروف و کلمات نیست . و در هر مقطعی از مقاطع دهان ، به یکی از حروف ، متعیّن و متصور می شود . در مرتبه ای از کام به صورت حرف جیم و در مرتبه ای به صورت حرف دال و … ظاهر می شود . نفس رحمانی و یا وجود منبسط نیز بر حسب ذات خود ، لا به شرط است و تعیّنی ندارد و در مرتبه عین آن مرتبه است . ( المشاعر ، ص 173 ) ]

همچنین این باد را یزدانِ ما  / کرده بُد بر عاد ، همچو اژدها


همچنین این بادِ مانند نَفَس را که در عالَم می وزد . خداوند ، آن را بر قوم عاد همانند اژدها کرده است .

باز هم آن باد را بر مومنان / کرده بُد صلح و مراعات و امان


ولی همان باد را بر مومنان ، مایۀ صلح و آرامش و امان کرده بود . [ مولانا در ابیات اخیر مطابق مشرب اشعری رفته است و جمیع ممکنات را بدون واسطه ، مستند به ارادۀ می داند . توضیح بیشتر در شرح بیت 833 همین دفتر ]

گفت : اَلمعنیّ هُوَالله ، شیخِ دین /  بحرِ معنی های رب العالمین


شیخ دین که دریای معانی حضرت پروردگار جهانیان است . گفت : معنی ، همان خداست . [ در اینکه مقصود از شیخ دین کیست ؟ رجوع شود به ، شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1218 ]

جمله اَطباقِ زمین و آسمان / همچو خاشاکی در آن بحرِ روان


تمام طبقه های زمین و آسمان در آن دریای روان ، مانند خاشاکی است . ( اطباق = جمع طبق به معنی لایه و طبقه ) [ در متون عرفانی ، ذاتِ حق تعالی را از حیث عظمت و جلال به دریا تشبیه کرده اند . ( شرح گلشن راز ، ص 450 ) ]

حمله ها و رقصِ خاشاک اندر آب / هم ز آب آمد به وقتِ اِضطراب


برای مثال ، حرکت و جنبش خاشاک در آب نیز از خودِ آب است که هنگامِ حرکت آن پیدا می شود . زیرا خس و خاشاک نمی توانند فی نفسه به حرکت درآیند . بلکه این حرکات و جنبش ها همه ناشی از آب است . [ همینطور موجودات و ممکنات همانند خاشاکی در دریای تجلیّات ذاتِ الهی هستند ]

چون که ساکن خواهدش کرد از مِرا / سویِ ساحل اَفکَنَد خاشاک را


اگز آب بخواهد خاشاک را از ستیز و جدال برهاند و آرامش دهد . خاشاک را به سوی ساحل می کشاند . ( مِرا = ستیز و جدال ) [ اگر خدای تعالی بخواهد از صُوَر کائنات صورتی را ساکن کند . آن صورت را از دریای حیات اخراج می کند و به ساحل فنا و ممات می افکند . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1219 ) ]

چون کَشَد از ساحلش در موج گاه / آن کُند با او که صَر صَر با گیاه


اگر آب ، آن خاشاک را از ساحل دوباره به جایگاه موج بکشاند . در حق اش همان کار را می کند که تندباد با گیاهان دارد . [ پس حرکت و سکونِ موجودات بسته به اراده حق است ]

این حدیث آخِر ندارد ، باز ران / جانبِ هاروت و ماروت ای جوان


این گفتار و بیان این اسرار ، پایانی ندارد . پس ای جوان ، به سوی داستان هاروت و ماروت برگرد .

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش

دکلمه اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟