شرح و تفسیر اذا زنیت فاذن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة

شرح و تفسیر اذا زنیت فاذن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر اذا زنیت فاذن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 2805 تا 2814

نام حکایت : خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طایی گذشته بود و نظیر نداشت

بخش : 26 از 32

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …

متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 2805 الی 2814

2805) فَازنِ بِالحُرَة ، پیِ این شد مَثَل / فَاسرِقِ الدُرَة ، بدین شد مُنتَقَل

2806) بنده سویِ خواجه شد ، او ماند زار / بویِ گُل شد سویِ گُل ، او ماند و خار

2807) او بمانده دُور از مطلوبِ خویش / سعی ضایع ، رنج باطل ، پای ریش

2808) همچو صیادی که گیرد سایه ای / سایه ، کی گردد وَرا سرمایه ای ؟

2809) سایه مرغی گرفته مَرد ، سخت / مرغ ، حیران گشته بر شاخِ درخت

2810) کین مُدَمّع بر که می خندد عجب ؟ / اینت باطل ، اینت پوسیده سبب

2811) ور تو گویی : جزو پیوسته گُل است / خار می خور ، خار پیوسته گُل است

2812) جُز ز یک رُو نیست پیوسته به کُل / ور نه خود باطل بُدی بعثِ رُسُل

2813) چون رسولان از پیِ پیوستن اند / پس چه پیوندندشان ؟ چون یک تن اند

2814) این سخن پایان ندارد ای غلام / روز ، بیگه شد ، حکایت کُن تمام

 

شرح و تفسیر اذا زنیت فاذن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة

فَازنِ بِالحُرَة ، پیِ این شد مَثَل / فَاسرِقِ الدُرَة ، بدین شد مُنتَقَل


اشاره بیت به یک ضرب المثل عربی است که می گوید : هر گاه خواهی که تباهی به بار آوری با یک زنِ آزاد ، تباهی آور . و هر گاه خواهی که دزدی کنی . مروارید بدزد . این مثل هر چند به لخاظ ظاهر صورتی پسندیده ندارد لیکن مولانا آن را در تفهیم مقصودی عالی و معنوی به کار گرفته است . در مثنوی اینگونه موارد کم نیست . منظور این است که همت و سلیقه شخص باید بلند و ظریف باشد و همواره به عالی ترین چیزها نظر داشته باشد .

بنده سویِ خواجه شد ، او ماند زار / بویِ گُل شد سویِ گُل ، او ماند و خار


بنده به سوی آقا و خواجه خود می رود و عاشق از فراق او زار و اندوهبار می گردد . و بوی گُل به سویِ گلشنِ خودش رهسپار می شود و این بینوا مانند خار ، تهی و زار می گردد .

او بمانده دُور از مطلوبِ خویش / سعی ضایع ، رنج باطل ، پای ریش


آن شخص از مطلوب و مراد خویش دور ماند . در حالیکه سعی و تلاش او تباه گشته و رنج و زحمتش باطل و پایش زخمی و مجروح گشته است . [ پس آنکه به صورت ، عشق می ورزد و نه به معنا . حالی پریشان و دلی پژمرده خواهد داشت ]

همچو صیادی که گیرد سایه ای / سایه ، کی گردد وَرا سرمایه ای ؟


مَثَلِ اینگونه عاشقان ، مَثَلِ آن صیادی است که سایه ای را شکار کند . سایه کی برای او سرمایه می شود ؟ ( تمثیل مرغ و سایه اش در شرح ابیات 417 به بعدِ همین دفتر آمده است )

سایه مرغی گرفته مَرد ، سخت / مرغ ، حیران گشته بر شاخِ درخت


مردکی احمق ، سایه مرغی را محکم گرفته بود . اما مرغ روی شاخۀ درخت ، سرگشته و حیران بود و می گفت .

کین مُدَمّع بر که می خندد عجب ؟ / اینت باطل ، اینت پوسیده سبب


شگفتا این احمق بر که می خندد ؟ عجب سعی و طلب باطلی ! و عجب سبب پوسیده و بیهوده ای که نتیجه اش همان زحمت و رنجِ محض است . ( مُدَمّع = کسی که به مغزش آسیب رسیده باشد )

ور تو گویی : جزو پیوسته کُل است / خار می خور ، خار پیوسته گُل است


اگر چنین باور داری که عشق جزوی به عشق کُلی وابسته و پیوسته است . پس خار نیز جزو گُل محسوب می شود . در این صورت خار را تناول کن که خار هم به گُل پیوسته است . [ پس نباید مانند بعضی از صوفیه جمال پرست عشق به اجزاء و موجودات را همان عشق به حق فرض کرد . به طور مثال ، خار با گل از یک گیاه می رویند ولی مسلماََ کسی این دو را یکی نمی داند و به جای گل ، خار نمی خورد ]

جُز ز یک رُو نیست پیوسته به کُل / ور نه خود باطل بُدی بعثِ رُسُل


جزء از همه جهت به کُل پیوسته نیست . زیرا اگر تمام اجزاء از همه نظر به کُل پیوستگی داشتند . دیگر بَعثِ پیامبران ، امری بیهوده می نمود . [ اگر خلائق از همه جهت واصل به حق باشند . دیگر ظهور انبیا چه جهتی داشته است ؟ پس خلائق از هر حیث با حق اتصال ندارند . از اینرو انبیا با ارشاد و گفتار و کردار نیک آنان را به حق وصل می کنند ]

چون رسولان از پیِ پیوستن اند / پس چه پیوندندشان ؟ چون یک تن اند


زیرا رسولان و پیامبران آمده اند که این اجزاء را به کُل وصل کنند . آمده اند تا وجود جزیی مخلوقات را به وجود کُلی حق تعالی واصل نمایند . حال اگر بندگان و موجودات ، با خداوند ، هر دو در حکم یک تن واحد باشند . پس پیامبران ، چه چیز را وصل کنند . این امر تحصیلِ حاصل است . [ در اینجا مولانا بین وحدت وجود و وحدت موجود ، فرق نهاده است . وحدت وجود را می پذیرد ولی وحدت موجود را اعتقادی سخیف و پنداری ضعیف می شمرد . ( توضیح بیشتر در باره وحدت وجود در شرح بیت 2472  همین دفتر آمده است ) ]

این سخن پایان ندارد ای غلام / روز ، بیگه شد ، حکایت کُن تمام


اینگونه سخنان اسرار آمیز را پایانی نیست . ای جوان روز می رود که به پایان رسد و شام از راه در رسد . پس حکایت را بطور کامل بازگو کن . ( بیگه = شبانگاه )

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه اذا زنیت فاذن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة

دکلمه اذا زنیت فاذن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟