رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگ هاتفی غیبی

رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگ هاتفی غیبی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگ هاتفی غیبی| شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 915 تا 935

نام حکایت : حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد

بخش : 1 از 6 ( رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگ هاتفی غیبی )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد

حلیمۀ سعدیّه ، دایه مهربان حضرت محمد (ص) ، وقتی که او را از شیر بازگرفت همراهِ خود آورد تا به جدِّ بزرگوارش عبدالمطلّب بسپارد و همینکه قدم به محوطۀ کعبه نهاد . هاتفی غیبی او را موردِ خطاب قرار داد . حلیمه هر چه اطراف را نگریست تا صاحبِ ندا را پیدا کند توفیق نیافت و همچنان در بُهت و حیّرت فرو رفته بود . امّا ندا قطع نمی شد . سرانجام محمد را بر زمین نهاد و به جستجو پرداخت باشد که منشأ ندا را بیابد . این بار نیز موفق نشد . ناچار به سوی محمد بازگشت تا او را در آغوش بگیرد و به سوی خانۀ عبدالمطلّب حرکت کند . امّا با کمالِ تعجب محمد را در آنجا ندید . او واقعاََ گم شده بود . حلیمه سرآسیمه و مضطرب شد و بی اختیار به این سو و آن سو می دوید و …

متن کامل ” حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگ هاتفی غیبی

ابیات 915 الی 935

915) قصۀ رازِ حلیمه گویمت / تا زُداید داستانِ او غَمت

916) مصطفی را چون ز شیر او باز کرد / بر کفَش برداشت چون رَیحان و وَرد

917) می گُریزانیدَش از هر نیک و بَد / تا سپارَد آن شَهنشَه را به جَد

918) چون همی آورد امانت را ز بیم / شد به کعبه و ، آمد او اندر حَطیم

919) از هوا بشنید بانگی ، ای حَطیم / تافت بر تو آفتابی بس عظیم

920) ای حَطیم امروز آید بر تو زود / صد هزاران نور از خورشیدِ جود

921) ای حَطیم امروز آید در تو رخت / مُحتشم شاهی که پیکِ اوست بخت

922) ای حَطیم امروز بی شک از نَوی / منزلِ جان هایِ بالایی شَوی

923) جانِ پاکان ، طُلب طُلب و جَوق جَوق / آیَدَت از هر نواحی مستِ شَوق

924) گشت حَیران آن حلیمه ز آن صدا / نه کسی در پیش ، نه سویِ قفا

925) شش جهت خالی ز صورت ، وین صدا / شد پیاپی ، آن ندا را جان فدا

926) مصطفی را بر زمین بنهاد او  / تا کُند آن بانگِ خوش را جُست و جو

927) چشم می انداخت آن دَم سو به سو / که کجا اَست آن شَهِ اسرارگو ؟

928) کین چنین بانگِ بلند از چپّ و راست / می رسد ، یا رَب رساننده کجاست ؟

929) چون ندید او ، خیره و نومید شد / جسم ، لرزان همچو شاخِ بید شد

930) باز آمد سویِ آن طفلِ رشید / مصطفی را بر مکانِ خود ندید

931) حَیرت اندر حَیرت آمد بر دلش / گشت بس تاریک از غم منزلش

932) سویِ منزل ها دوید و بانگ داشت / که ، کِه دُردانه ام غارت گُماشت ؟

933) مَکّیان گفتند : ما را علم نیست / ما ندانستیم کآنجا کودکی ست

934) ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان / که ازو گریان شدند آن دیگران

935) سینه کوبان آنچنان بگریست خَوش / کاختران گریان شدند از گریه اش

شرح و تفسیر رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگ هاتفی غیبی

قصۀ رازِ حلیمه گویمت / تا زُداید داستانِ او غَمت


حکایت اسرارآمیز حلیمه را برای تو بازگو می کنم تا شنیدن آن حکایت غم و اندوه تو را محو کند .

مصطفی را چون ز شیر او باز کرد / بر کفَش برداشت چون رَیحان و وَرد


وقتی که حلیمه حضرت محمد مصطفی (ص) را از شیر بازگرفت . او را مانندِ ریحات و گُلِ تر و تازه به دست گرفت . [ وَرد = گُل ]

می گُریزانیدَش از هر نیک و بَد / تا سپارَد آن شَهنشَه را به جَد


حلیمه برای آنکه آن شاه دین ( محمّد مصطفی (ص)) را به دستِ جدّش برساند . او را از هر نیک و بَدی مواظبت می کرد .

چون همی آورد امانت را ز بیم / شد به کعبه و ، آمد او اندر حَطیم


حلیمه آن امنت ( محمّد مصطفی (ص)) را با بیم و هراس آورد و به سوی کعبه آمد و واردِ حَطیم شد . [ حَطیم = بنا به روایاتی بسیار ، یکی از مکان های بس محترم و با فضیلت است و لذا نباید زائر از آداب آن غفلت کند . در تعیین محلِ حَطیم بین فقها اختلاف است . امّا رأی غالب می گوید محلی است بین حجرالاسود و باب کعبه . چنانکه معاویه بن عمّار می گوید « از امام صادق (ع) در بارۀ حَطیم سؤال کردم ، فرمود : حَطیم میان حجرالاسود و درِ کعبه است . معاویه بن عمّار می گوید دوباره از آن حضرت سؤال کردم چرا این مکان را حَطیم نامیده اند ؟ فرمود : زیرا مردم از کثرتِ ازدحام یکدیگر را در هم می شکنند . » ( بحارالانوار ، ج 96 ، ص 229 و 230 ) . حَطیم از «حَطم» به معنی شکستن است و زائران برای ورود به آن مکان مقدس و استلام حجرالاسود و انجام آداب و فرائض آن چنان بر یکدیگر فشار می آورند که گویی می خواهند در هم شکسته شوند . ]

از هوا بشنید بانگی ، ای حَطیم / تافت بر تو آفتابی بس عظیم


حلیمه در این حال بود که ناگهان از آسمان صدایی شنید که می گفت : ای حَطیم آفتابی بسیار یزرگ بر تو تابید .

ای حَطیم امروز آید بر تو زود / صد هزاران نور از خورشیدِ جود


ای حَطیم امروز هر چه زودتر صدها هزار پرتو از آفتابِ جود و بخشش بر تو خواهد تابید .

ای حَطیم امروز آید در تو رخت / مُحتشم شاهی که پیکِ اوست بخت


ای حَطیم ، شاهی با شکوه و جلال که بخت و اقبال ، پیک اوست . امروز در تو مُقام می نماید و نورافشانی می کند . [ رَخت = شعاع ، پرتو / رَخت آوردن = رحلِ اقامت افکندن ]

ای حَطیم امروز بی شک از نَوی / منزلِ جان هایِ بالایی شَوی


ای حَطیم ، امروز بدون شک ، بر اثرِ این رویداد تازه ، جایگاهِ ارواحِ ملکوتی خواهی شد . [ بالایی = منسوب به بالا و صفت «جانها» / جانهای بالایی = به معنی روح هایی است که دارای علوِّ مقام و رفعت هستند ]

جانِ پاکان ، طُلب طُلب و جَوق جَوق / آیَدَت از هر نواحی مستِ شَوق


روح های ملکوتی ، دسته دسته و گروه گروه از هر ناحیه با اشتیاقِ فراوان به سوی تو خواهند آمد . [ طُلب = گروه ، طلب کننده ، گروهی که در یک جا جمع شوند / جَوق = دسته ، گروه ، جمع آن اَجواق ]

گشت حَیران آن حلیمه ز آن صدا / نه کسی در پیش ، نه سویِ قفا


حلیمه از شنیدن آن صدا ، حیرت کرد . زیرا نه کسی او را در جلوی خود دید و نه پشتِ خود .

شش جهت خالی ز صورت ، وین صدا / شد پیاپی ، آن ندا را جان فدا


شش جهت از صورت خالی بود . یعنی وقتی حلیمه همۀ جهات را با دقت نگاه کرد کسی را ندید . امّا آن ندا که جان فدایش باد ، مکرّراََ به گوش می رسید . [ «ندا» با «صدا» فرق دارد . هر ندایی ، صداست امّا هر صدایی ، ندا نیست . ]

مصطفی را بر زمین بنهاد او  / تا کُند آن بانگِ خوش را جُست و جو


حلیمه ، محمّد مصطفی (ص) را بر زمین نهاد تا صاحب آن ندای زیبا را بجوید .

چشم می انداخت آن دَم سو به سو / که کجا اَست آن شَهِ اسرارگو ؟


حلیمه در آن لحظه به هر سو نظر می انداخت تا ببیند آن شاهِ رازگو کجاست ؟

کین چنین بانگِ بلند از چپّ و راست / می رسد ، یا رَب رساننده کجاست ؟


حلیمه پیشِ خود می گفت : چنین ندای رسایی از چپ و راست در می رسد . پروردگارا صاحبِ این ندا کجاست ؟

چون ندید او ، خیره و نومید شد / جسم ، لرزان همچو شاخِ بید شد


حلیمه چون صاحبِ آن ندا را ندید . حیران و نومید شد و وجودش مانندِ شاخه های بید ، لرزیدن گرفت .

باز آمد سویِ آن طفلِ رشید / مصطفی را بر مکانِ خود ندید


همینکه حلیمه به سوی آن طفلِ رشید بازگشت . محمّد مصطفی (ص) را سرِ جای خود ندید .

حَیرت اندر حَیرت آمد بر دلش / گشت بس تاریک از غم منزلش


حلیمه از این وضع ، سراپا دچار حیرت شد و دلش از غم و اندوه گرفت .

سویِ منزل ها دوید و بانگ داشت / که ، کِه دُردانه ام غارت گُماشت ؟


حلیمه همینکه محمّد (ص) را سر جای خود ندید . شرع کرد به دویدن و به درِ منازل اهلِ مکّه رفت و فریاد می زد : چه کسی فرزندِ دلبندم را رُبوده ادست ؟

مَکّیان گفتند : ما را علم نیست / ما ندانستیم کآنجا کودکی ست


مردمِ مکّه گفتند : ما نمی دانیم ، ما اصلاََ نمی دانستیم که در آنجا کودکی است .

ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان / که ازو گریان شدند آن دیگران


حلیمه بقدری گریست و نالید که مردم از گریه او شرع کردند به گریستن .

سینه کوبان آنچنان بگریست خَوش / کاختران گریان شدند از گریه اش


حلیمه در حالی که بر سینۀ خود می زد . چنان عمیق و مؤثر گریه می کرد که حتّی ستارگانِ آسمان نیز بر اثرِ گریه او به گریه درآمدند .

شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه رفتن حلیمه به کعبه و شنیدن بانگ هاتفی غیبی

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟